مقاله/ بخش اول

جایگاه «خاورمیانه» در سیاست خارجه آمریکا/ استراتژی‌های «کلان» واشنگتن در خاورمیانه

آمریکا در نیم قرن گذشته سهم ویژه و مهمی از حقوق بشر نسبت به خاورمیانه قرار نداده بود، اما حوادث تروریستی 11 سپتامبر 2001 باعث شد سیاستمداران سیاسی آمریکا در راستای مبارزه با تروریسم و محو ریشه‌های آن، «خاورمیانه بزرگ» را با برنامه دموکراتیک سازی هدف قرار دهند.
کد خبر: ۲۳۵۴۴۶
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۹ - 15April 2017
گروه بین‌الملل دفاع پرس: آمریکا در جهان امروز در پی ایجاد نظم جهانی تازه‌ای است که در آن ارزش‌های لیبرالی حقوق بشر، دموکراسی و اقتصاد باز نقشی مرکزی داشته داشته باشد و یکی از مناطقی که آمریکا در صدد است بیش این ارزش‌ها را بر آن تحمیل کند، منطقه خاورمیانه بزرگ است. هر چند آمریکا در نیم قرن گذشته سهم ویژه و مهمی از حقوق بشر (به جز دوران کارتر) در سیاست خارجی خود نسبت به خاورمیانه قرار نداده بود، اما حوادث تروریستی 11 سپتامبر 2001 باعث سیاستمداران و نخبگان سیاسی آمریکا در راستای مبارزه با تروریسم و محو ریشه‌های آن، خاورمیانه بزرگ را با برنامه دموکراتیک سازی هدف قرار دهند. در ذیل خاورمیانه و اهمیت آن در سیاست خارجی آمریکا و استراتژی‌های کلان این کشور در خاورمیانه به طور مبسوط بررسی می‌شود.

خاورمیانه و اهمیت آن

لفظ خاورمیانه که اولین بار توسط دریاسالار آمریکایی «آلفرد ماهان» در نوشته‌های علمی‌اش به کار رفت به تدریج پس از جنگ جهانی دوم جنبه جهانی یافت؛ چرا که این منطقه و کشورهای داخل محدوده آن یکی از مناطق مهم استراتژیک و ژئواستراتژیک به شمار می‌آیند که در قرون متمادی به دلیل موقعیت ویژه خود مورد توجه قدرت‌های بزرگ بوده‌اند. خاورمیانه دارای ویژگی‌های یگانه و شاخصی است که نظیر آن در کمتر منطقه‌ای از جهان می‌توان یافت.

منطقه خاورمیانه مهد ظهور سه دین مهم اسلام، مسیحیت و یهودیت است. از اهمیت ژئوپلیتیکی این منطقه می‌توان به محل تلاقی قاره‌های اروپا، آسیا، و آفریقا بودن و نیز، قرار گرفتن در امتداد دریای مدیترانه و دریای سرخ نام برد که در این میان نقش کانال سوئز بسیار حائز اهمیت است و موجب شده‌است که خاورمیانه به صورت یک گذرگاه بین اروپا و شرق عمل کرده و دارای نقش ترانزیتی شود.

با توجه به برخورداری از ویژگی‌های ژئوپولیتیک، ژئواستراتژیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچر شاهد تاثیرگذاری فزاینده آن بر نظام تصمیم‌گیری جهانی هستیم.

خاورمیانه آیینه جهان نمایی است که وضعیت توزیع قدرت را به روشنی به نمایش می‌گذارد و هیچ‌گاه نمی‌توان آن را به صورت منطقه‌ای جدا از جهان در نظر گرفت. از این رو موقعیت جغرافیایی و اقتصادی خاورمیانه به گونه ای است که نگاه بازیگران بزرگ عرصه بین‌الملل را به خود جلب کرده و این منطقه می‌تواند به خوبی موازنه قدرت را به نفع یا ضرر قدرت‌های بزرگ بر هم زند.

به همین دلیل نیز در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم نگاه دو ابر قدرت پیش از تقسیم اروپا به خاورمیانه منعطف شد. کشمکش برای سلطه بر کشورهای خاورمیانه یکی از عناصر کلیدی در تجزیه و تحلیل روابط بین‌الملل در دوران جنگ سرد بوده که به اشکال مختکلف خودنمایی کرده‌است. این منطقه قادر است در عصر جهانی شدن با بهره گیری از سرعت تبادل کالا و سرمایه در جهت ارتقاء فرصت‌ها گام‌های مؤثر و عملی بر دارد.

در زمان جنگ سرد دو ابر قدرت در این منطقه از الگوی مداخله دو جانبه پیروی می‌کردند و پس از فروپاشی شوری نیز شاهد یک‌جانبه گرایی و هژمونی آمریکا هستیم. منطقه خاورمیانه به دلیل دارا بودن 23 درصد جمعیت جهان مالکیت 40 درصد ذخایر از گاز طبیعی و بیش از 70 درصد نفت خام دنیا، دارا بودن 10 در صد ذخایر اورانیوم، 17 درصد از گستره سرزمین جهان، جمعیت فراوان و نیروی کار فعال، امکانات بکر برای سرمایه‌گذاری عظیم و سیستم انتقال انرژی قوی این منطقه داری اهمیت بسیار برای کشورهای صنعتی کرده است. از لحاظ نفتی اکثر استراتژیست‌ها بر این نظر هستند که خاورمیانه تنها تولید کننده نفت خام با ثبات درمیان دیگر مناطق نفت خیز جهان خواهد بود.

در مورد عرضه و تقاضا هم ایالات متحده به طور فزاینده‌ای نفت واداتی احتیاج پیدا کرده است. در دیگر مناطق دنیا هم وضعیت به همین صورت است. شرق آسیا به ویژه چین و ژاپن و اروپا (به جز انگلیس ونروژ) با مصرف فزاینده انرژی فسیلی روبرو هستند. هر چند ذخایر نفتی دیگری هم کشف شده است که آنقدر با ثبات و جدی نیستند و برای دهه‌های متوالی دستیابی به نفت خارومیانه یک مسئله امنیتی حساس برایالات متحده از یک سو و اقتصاد جهانی از سوی دیگر است.

به نظر «مک کلر» هر آنکه بر ذخایر نفت خاورمیانه مسلط شود بر ذخایر نفت جهان تسلط یافته و هر آنکه بر خاورمیانه سیطره یابد بر اقتصاد جهانی سیطره یافته است.

شرایط ژئوپلیتیکی خاورمیانه رابطه بسیار حساسی یا سرمایه‌داری جهانی به رهبری آمریکا دارد. طرح‌هایی که آمریکا برای تغییر رژیم در خاورمیانه دارد بیشتر ایجاد تغییرات دموکراتیک و روی کار آوردن حکومت‌های طرفدار آمریکاست اهمیت خاورمیانه به دلیل پیوند آن با موضوعات امنیت بین الملل است. از سوی دیگر اهمیت خاورمیانه به دلیل پیوند آن با موضوعات امنیت بین‌الملل است. امنیتی شدن منطقه به دلیل حضور نظامی آمریکا در عراق و دیگر کشورها افزایش فضای مسابقع تسلیحاتی رادیکالیزه شدن فضای سیسای و نقش قدرت‌های فرامنطقه‌ای، مسئله اعراب، اسرائیل و منافع آمریکا سبب اهمیت بیش از پیش منطقه خاورمیانه از دید قدرت‌های بزرگ شده است.

استراتژی‌های کلان آمریکا در منطقه خاورمیانه

به طور کلی می‌توان چهار مکتب عمده در سیاست خارجی آمریکا تشخیص داد:

1- مکتب همیلتونی‌ها: این مکتب خواهان همکاری میان حکومت آمریکا و بخش اقتصادی این کشور برای پیشبرد منافع اقتصادی این کشور در جهان می‌باشد.

2- مکتب ویلسونی‌ها: از یک سیاست خارجی فعال برای گسترش دمکراسی در عرصه جهانی حمایت می‌کنند.

3- مکتب جفر سونی‌ها: که کمتر نگران گسترش دموکراسی در جهان و بیشتر خواهان گسترش آن در داخل آمریکاست.

4- مکتب جکسونی‌ها: این مکتب مهم‌ترین دلمشغولی‌اش امنیت ملی آمریکاست و در این دلمشغولی به قدری افراط می‌کنند که به طور تقریبی دیگر جنبه‌های سیاست خارجی را فراموش می‌کنند.

می‌توان ادعا کرد که تمامی استراتژی‌ها، برنامه‌ها و اهداف سیاست خارجی ایالات متحده با الهام از این مکاتب شکل گرفته است.

با ورود نو محافظه کاران یا گروه «بازها» به قدرت ایالات متحده آمریکا، مکتب جکسونی‌ها افقی جدید در طراحی استراتژیک این کشور ایجاد کرد و منجر به این شد که پس از حمله 11 سپتامبر، آمریکا یک مشی کاملا امنیتی را اتخاذ کند و به دلیل حفظ ثبات و امنیت ملی در کشور به لشکرکشی در کشورهای مختلف خاورمیانه از جمله افغانستان و عراق همت گمارد. دلیل این نظامی‌گری هم اینطور توجیه می‌شد که باید ریشه تروریسم را قبل از اینکه به ما ضربه بزند، حتی در خارج از مرزهای خودمان نابود کنیم.

اتخاذ این سیاست و انتخاب مشی میلیتاریستی توسط نومحافظه‌کاران حقایق و نکته‌هایی را روشن می‌سازد که عبارتند از:

«آرنولد توین‌بی» مورخ بزرگ غرب، درباره تمدن‌ها می‌گوید: هر تمدن از 3 مرحله ظهور، بروز و افول تشکیل شده‌است و اگر چنانچه تمدنی برای حفظ و بقای خویش به نظامی‌گری روی آورد، این امر نشانگر ضعف و آغاز دوره افول آن تمدن محسوب می‌شود.

این ضعف در صورتی بیشتر آشکار می‌شود که ایالات متحده به عنوان گل سر سبد تمدن غرب در زمینه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اطلاعاتی- رسانه‌ای قدرت بلامنازع در سطح جهان محسوب می‌شود؛ ولی اکنون که با داشتن این ابزار قدرتمند روش نظامی را برگزیده است نشان دهنده ضعف این کشور در استفاده از ابزار فوق و لزوما نا کارآیی آنها می‌باشد که آمریکا مجبور شده از آخرین تیر ترکش خود یعنی حمله نظامی بهره جوید. ‌

ادامه دارد ....

نظر شما
پربیننده ها