گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی؛ سینمای ایران چه در بخش مستند چه در بخش داستانی آن در سالهای بعد از جنگ تحمیلی نسبت به جانبازان و بخصوص جانبازان اعصاب و روان مهربانانه رفتار نکرده است. متاسفانه جانبازان اعصاب و روان و خانوادههای آنها علاوه بر تحمل درد و رنج اثرات جانبازی، باید نگاه مغرضانه و پر از سوال مردم را نیز تحمل کنند. این نگاههای معنادار بیش از هر چیزی جانبازان را آزار میدهد.
حالا باید تصور کرد که این نگاه را اگر یک کارگردان به جانبازان داشته باشد چه اتفاقی خواهد افتاد. قبل از آنکه هر اتفاقی بیفتد آروز میکنیم که اصلا فیلمی ساخته نشود تا به این نوع نگاه دامن زده نشود. اما فیلم «آبی کمرنگ» کاملا بر خلاف این تصور و انتظار معمول عمل کرده است.
این فیلم یک روز از زندگی معمول چهار جانباز اعصاب و روان را در آسایشگاه روایت میکند و ما از خلال زندگی این جانبازان با فضای کمتر دیده شده از روزمرگیهای آنها روبهرو میشویم. قطعا این چهار نفر نمیتوانند شمای کلی از زندگی جانبازان اعصاب و روان را ارائه دهند اما فیلم توانسته بدون هر گونه داوری نگاه شخصی و شعارزدگی ما را با بخشی از دردهای ناگفته آنان آشنا کند.
«آبی کمرنگ» موفقیت خود را مرهون ریلگذاری درست برای روایتی دراماتیک از چهار شخصیت است. منظور از شخصیت در اینجا تعبیر سینمایی آن است. کارگردان به همان اندازه که لازم است، اطلاعات در اختیار مخاطب میگذارد تا او بواسطه این اطلاعات، نقاط ناگفته را در ذهن خویش کامل کند.
«آبی کمرنگ» به راحتی میتوانست به اثر مستندی پر سوز و گداز از زندگی پر از رنج و سختی جانبازان تبدیل شود که در نهایت چیزی دستگیر مخاطب نشود و جانبازان همچنان در جزیرهای که جامعه برای آنها ساخته محصور بمانند. اما آرش لاهوتی هم در مقام کارگردان و هم در مقام مخاطب، سعی کرده این جانبازان را از جزیره تنهاییشان بیرون کشیده و آنها را میان جامعه ببرد.
آنچه در «آبی کمرنگ» میبینیم هر چند در ظاهر سهل و آسان مینماید اما به لحاظ تولید سینمایی سخت به نظر میرسد. آسانترین راه این بود که لاهوتی دوربین را روبهروی سوژهها بگذارد و با آنها مصاحبه کند، اما او راه سختی را در پیش گرفته است. در این فیلم اثری از مصاحبه و نریشنهای شاعرانه کلیشهای نیست. شخصیتها با رفتار و گفتگویی که با هم دارند شناخته و تعریف میشوند و همین نکته، رمز پویایی «آبی کمرنگ» است.
توفیق این فیلم نه در طراحی معرفی شخیصتها، که در نوع دکوپاژ، میزانسنها و ریتم و تدوین نیز دیده میشود. «آبی کمرنگ» را حتی میتوان یک فیلم داستانی تصور کرد که کارگردان آن را با نابازیگران ساخته است. به بیان دیگر این فیلم مستند به شدت به مرز روایت داستانی نزدیک شده است. یعنی میتوان «آبی کمرنگ» را با دخل و تصرفی جزئی در داستان و شرح و بسط آن به اثری سینمایی تبدیل کرد.
در این فیلم شخصیتها از آروزها، خاطرات، حسرتهای خود ضمن گفتگو با هم حرف میزنند. آنچه مخاطب از موارد یاد شده دریافت میکند به همان اندازهای است که باید باشد. کارگردان به راحتی میتوانست با دامن زدن به هر یک از این موارد مثلا عشق از دست رفته یکی از جانبازان، فیلم را به اثری سطحی اما پر از اشک و آه تبدیل کند که نمونه فراوان آن را در مستندهای تلویزیونی میبینیم.
آرش لاهوتی توانسته از این دام به سلامتی بگذرد. چرا که مهم حال کنونی این جانبازان است که باید فهمیده شود. تاکید فیلم بر تلاش جانبازان برای رفتن به مرخصی، شاید در نگاه اول و در کنار مشکلات متعددشان موضوع سادهای باشد؛ اما در بطن فیلم و جریان زندگی بسته آنها موضوع مرخصی رفتن به تنهایی تبدیل به بحرانی میشود که مخاطب، بزرگی آن را کاملا درک میکند.
شاید بیننده در نگاه اول فضای آرام آسایشگاه، خدمات و رفتارهای محترمانه پرسنل آسایشگاه به جانبازان را شاهدی برای زندگی بدون دغدغه جانبازان بیاورد، اما همین جانبازان وقتی برای رفتن به مرخصی، تغییر قیمومیت گریه میکند و خود را زندانی تصور میکند، مخاطب درمییابد که این جانبازان واقعا در جزیرهای زندگی میکنند که هر لحظه منتظر یک کشتی نجات هستند.
«آبی کمرنگ» توانسته به قدر همت و تلاشی که صرف کرده دین خود را نسبت به جانبازان اعصاب و روان که تاکنون به آنها پرداخته نشده، ادا کند بدون آنکه از جانبازان برای بیان مقاصد خود استفاده ابزاری کند.
«آبی کمرنگ» برای مخاطب فیلمی ناتمام است یعنی بعد از تمام شدن فیلم، بیننده درگیر فضای آن میماند و به کشف و شهودی که همچنان ادامه دارد، میپردازد. این مهم ریشه در صداقت فیلمساز در پرداخت به موضوع اثرش دارد و این که سعی کرده شاهد صرف اما پرسشگر حقیقتجوی جزیره جانبازاناعصاب و روان باشد؛ جزیرهای که بعد از تمام شدن فیلم تبدیل به بخشی از شهری میشود که در آن زندگی میکنیم.
انتهای پیام/ 161