بررسی شخصیت حکیم درگفتگو با سیدمحمدبحرالعلوم:

تأثیرگذارترین شخصیت در وحدت همه جریانات مخالف رژیم بعث بود

بی تردید شهید محراب سیدمحمدباقر حکیم همراه با برادرش حجت الاسلام سیدعبدالعزیزحکیم درطول مرحله مبارزه با انواع تهدیدها و خطرهای جدی مواجه شدند،اما،توانستند آن مرحله خطرناک را پشت سربگذارند.
کد خبر: ۲۶۵۳۰
تاریخ انتشار: ۰۸ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۱:۲۳ - 30August 2014

تأثیرگذارترین شخصیت در وحدت همه جریانات مخالف رژیم بعث بود

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، پیوند میان خاندان حکیم و خاندان بحرالعلوم به پنج قرن پیش بازمی گردد. شاید هر دو خاندان به امام حسن مجتبی(ع) منتسب بوده باشند و به همین خاطر مورخان آگاه از شهید محراب با نام آیت الله سیدمحمدباقر حکیم سیدحسنی یاد می کردند.علامه سیدمحمدبحرالعلوم از یاران صمیمی و نزدیک بیت آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم در این گفت و گو ویژگی های این خاندان را تشریح می کند.

حضرتعالی از چه زمانی با خاندان آیت العظمی سیدمحسن حکیم آشنا شدید؟
 
بسم الله الرحمن الرحیم... از شما به خاطر فراهم نمودن زمینه این گفت و گو تشکر می کنم. چرا که قرار است درباره برادری عزیز و رفیق راه جهاد، آیت الله سیدمحمدباقر حکیم صحبت کنم.
در پاسخ به پرسش شما درباره روابطم با خاندان حکیم،باید بگویم که پیوندمان خانوادگی است و به جد بزرگ ما سید ابراهیم طباطبایی که یکی از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) است،بازمی گردد.لذا خاندان بحرالعلوم و خاندان حکیم یک اصل و نسب دارند و آن نسل طباطبایی است.
این خاندان در قرن اول هجری قمری در عراق موجودیت یافت و تا دوران حکومت امویان ادامه داشت. اما، بسیاری از فرزندان این خاندان به علت ستم و خشونت دستگاه امویان و پس ازآنها دولت عباسیان به ناچار به خارج از سرزمین عراق هجرت کردند ولی، دوباره به سرزمین اصلی شان بازگشتند.جد نخست مان مرحوم سید ابراهیم طباطبایی،فرزند اسماعیل، فرزند ابراهیم الغمر،فرزند الحسن المثنی، فرزند امام حسن مجتبی، فرزند امام علی بن ابیطالب(ع) است،که درکنار مسجد سهیل نزدیک مسجد بزرگ کوفه دفن شده است.
خاندان بحرالعلوم و حکیم چهارصدسال پیش از تاریخ اصیل عراق به یکدیگر پیوستند، و روابط شان در قرن گذشته هجری، بیش از پیش استحکام یافت.درمیان این دو خاندان افرادی ظاهر شدند که در برابر حمله سربازان انگلیس در سال 1914میلادی برای اشغال عراق ایستادند.مرحوم آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم و آیت الله العظمی سیدمحمدسعیدالحبوبی افتخارجهاد با اشغالگران انگلیسی را داشتند.جد من سیدمحمدعلی بحرالعلوم، شخصیت سیاسی وقت نیز در سال 1920 افتخار مبارزه و زمینه سازی انقلاب معروف «ثوره العشرین» را داشت که به همین دلیل دستگیر و به مجازات اعدام محکوم شد ولی، دیری نپایید که این حکم به زندان ابد تخفیف یافت. خاندان های علمی که به لحاظ نسبی به یک اصل وابسته اند،و درشهرنجف اشرف سکونت دارند، پیوسته در خدمت اهداف دینی و اجتماعی و ملی بوده اند. به همین دلیل دو خاندان بحرالعلوم و حکیم نقش بسزایی در شکل گیری ساختار اجتماعی و فرهنگی نجف اشرف داشتند.بنابراین پدرم، مرحوم سیدعلی بحرالعلوم روابط ویژه و برادرانه با امام راحل آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم داشت. این روابط براساس پیوندهای دینی و اجتماعی استوار شده بود. پدرم یکی از برجسته ترین شخصیت هایی بود که از مرجعیت آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم پشتیبانی و دفاع می کرد. و این حمایت تا آخرحیات آیت الله حکیم ادامه داشت. روابط مستحکم میان پدران، به مرور زمان به فرزندان انتقال یافت.و من نیز از زمان حیات پدرم با سایر فرزندان آیت الله سیدمحسن حکیم همکاری و روابطی بسیارخوب داشتم.به گونه ای که آیت الله سیدمحسن حکیم،فرزندان مرحوم سیدعلی بحرالعلوم را همچون فرزندان خود می دانست. در پی این اظهارنظر،روابط من و سایر برادرانم با بیت آیت الله حکیم گسترش یافت و در بیشتر فعالیت های دینی و اجتماعی این بیت حضورداشتیم.این روابط که شرح آن از نظرتان گذشت به طور طبیعی باعث شد که روابط و همکاری میان فرزندان دو خاندان به ویژه میان من و دو شهید،سیدمهدی حکیم و شهید محراب سیدمحمدباقرحکیم نیز برادرانه و صادقانه باشد.

این روابط دوستانه به طوردقیق به چه سال هایی برمی گردد؟
 
آن گونه که به یاد دارم روابط دوستانه من با دو برادر شهید،سیدمهدی حکیم و سیدمحمدباقرحکیم در اواخر دهه چهارم قرن بیستم آغاز شد. و در زمینه فعالیت های دینی و اجتماعی با یکدیگر همکاری می کردیم. این همکاری به مرور زمان گسترش یافت، تا دراواخر دهه پنجم قرن بیستم به روابط کاری و همکاری مشترک تبدیل شد. چرا که پس از کودتای عبدالکریم قاسم در 14ژوئیه سال 1958 تحولات ویرانگری در صحنه سیاسی عراق روی داد، که تا پس از دوران حکومت عبدالکریم قاسم ادامه یافت.ارزش های دینی و اخلاقی دراین مرحله حساس و سرنوشت ساز در آستانه سرنگونی قرارگرفت.برای رویارویی با این تحولات به ویژه رویارویی با تهاجم اندیشه های کمونیستی و سوسیالیستی در عراق، دامنه این روابط و همکاری فی مابین ما در دهه ششم قرن بیستم،درحوزه های گوناگون و به طرز روز افزون گسترش یافت،تا اینکه رژیم حزب بعث روی کارآمد،و ما را به خارج از عراق پراکنده کرد اما،دیری نپایید که دوران جدایی و پراکندگی ما از یکدیگر سپری و همکاری ما برای نجات ملت عراق و برای رهایی عراق از چنگ رژیم دیکتاتور و مستبد صدام، دوباره در خارج از عراق از سرگرفته شد.

با توجه به شناختی که از خاندان حکیم دارید روابط شهید محراب با پدرش آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم را چگونه ارزیابی می کنید؟
 
آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم،فرزندان خود را بسیار خوب تربیت کرد، و زیبا آموزش داد. ایشان نه فقط به عنوان پدر،بلکه مانند یک مربی دلسوز، فرزندانش را تربیت کرد. برای پرورش استعدادهای فکری فرزندانش اهمیتی خاص قائل بود. به طور مثال در حوزه کسب علم و دانش، فرزند ارشدش آیت الله سید یوسف حکیم، و فرزند پنجم خود سیدمحمدباقرحکیم را به فراگیری علوم خوزوی تشویق کرد. شهید محراب بر اساس تشویق پدرش، با پشتکاری مثال زدنی به فراگیری علوم و معارف اسلامی روی آورد.درنتیجه این توجهات،آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم، فرزندش سیدمحمدباقررا مشاور مخصوص خود قرار داد.

جایگاهی که شهید صدر برای شهید محراب قائل بود را ناشی ازچه می بینید؟
 
من به طور دقیق درسال 1957میلادی با شهید آیت الله العظمی سیدمحمدباقر صدر آشنا شدم، و ابعاد علمی او را بیش از ابعاد اجتماعی اش شناختم. او در نیمه دهه پنجم قرن گذشته به منظور پیگیری دروس حوزه از شهرکاظمین به حوزه علمیه نجف اشرف انتقال یافت.آنگاه میان آن دو شهید بزرگوار سیدمحمدباقرصدرو سیدمحمدباقر حکیم روابط دوستانه برقرارشد.با وجودی که من، شهید سیدمهدی حکیم و سیدمحمدباقر حکیم همکلاسی بودیم،اما، شهید محراب در زمینه فراگیری دروس علمی به کلاس های درس شهید صدر علاقه مند شد. به نحوی که نشانه های شاگردی سیدمحمدباقرحکیم در محضر درس استاد شهید صدر کاملاً آشکار شده بود. تأثیرافکار و اندیشه های شهید صدر بر سیدمحمدباقر حکیم به روشنی نمایان بود.به ویژه در مراحلی که شهید صدر به عنوان یک شخصیت علمی کم نظیر و برجسته در حوزه علمیه نجف اشرف ظهور کرد.لذا درنتیجه این پیوند علمی، میان استاد و شاگرد،دامنه همکاری نیز در حوزه های پژوهشی و بحث های علمی به ویژه هنگام تألیف کتاب های «اقتصاد ما» و «فلسفه ما» گسترش یافت به گونه ای که شهید صدر در اواخر حیات خود خیلی به شهید محراب اعتماد داشت.


شما از طرحی که شهید محراب برای یکپارچگی پیکار نیروهای مبارز عراقی در دوران صدام ارائه داد. اطلاعات قابل ذکری دارید؟
درحقیقت شهید محراب تربیت شده مکتب شهید صدراست.دریک دوره ده ساله پیکار سیاسی که با یکدیگر همکاری داشتیم،شهید صدر برای شهید سیدمحمدباقرحکیم جایگاه سیاسی خاصی قایل بود،و این نشان می دهد که شهید صدر در تدوین طرح های دینی و سیاسی خود تا چه اندازه به شهید محراب امیدوار بود. بی تردید می توان تأکید کرد که دیدگاه ها و نگرش های دینی شهید صدر از نظر محتوایی و برخورداری از مفاهیم علمی، بر بسیاری از طرح ها و اندیشه های سیاسی و دینی و حزبی برتری داشت. و این دیدگاه ها و نگرش ها را از سایر دیدگاه ها متمایزمی ساخت.به ویژه که طرح ها و دیدگاه های شهید صدردردهه ششم و هفتم قرن گذشته و دراوج تهاجم اندیشه های کمونیستی و الحادی به عراق مطرح شد، و همه صاحبنظران و کارشناسان را شگفت زده کرد. به هرحال می توان گفت که شهید محراب آیت الله سیدمحمدباقر حکیم از اندیشه های سیاسی و فکری مکتب شهید صدر سیراب شده،و پس از مهاجرت از عراق این اندیشه ها را ترویج کرده است.

به نظر شما تحمل مصائب، مشکلات و توطئه هایی که در دوران پیکار و جهاد شهید محراب با رژیم جنایتکار صدام برایشان وارد می شد، چگونه ممکن شد؟
 
شکی نیست که شهید محراب پس از خروج از عراق، مدت کوتاهی در سوریه اقامت کرد. چنانچه می دانید در سایه فشارهای صدام، و اوضاع آن مرحله عراق امکان تحرک مطلوب سیاسی درآن کشور را نیافت و به جمهوری اسلامی ایران هجرت کرد، و در تهران مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق را تأسیس کرد، و مسئولان ایران به ویژه در دوران حیات امام خمینی از او پشتیبانی به عمل آوردند.کمک های جمهوری اسلامی موجب شد دامنه فعالیت های شهید محراب در صحنه عراق به ویژه در حوزه های پیکار نظامی،سیاسی،فکری و اجتماعی گسترش یابد.طبیعی است که چنین شخصیت دینی و سیاسی که به ریاست مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق منصوب گشته،و ازپشتیبانی جمهوری اسلامی ایران برخوردارشده با انواع اتهامات ناروا و فشارهای فزاینده دشمنان روبه رو شود.این فشارها نه فقط خللی در اراده خستگی ناپذیراو به وجود نیاورد،و او را از میدان پیکار سیاسی در عراق دور نکرد،بلکه به او انگیزه داد تا پیکار را با تلاش بی وقفه و با گام های استوار به منظور سرنگونی صدام ادامه دهد.او به عنوان یک رهبر سیاسی،و به عنوان یک فرمانده عملیاتی حاضر درصحنه کارزار بر ضد رژیم صدام جنگید،تا سرانجام ملت مظلوم عراق از شر رژیم جنایتکار حزب بعث رهایی یافت.
بی تردید شهید محراب سیدمحمدباقر حکیم همراه با برادرش حجت الاسلام سیدعبدالعزیزحکیم درطول مرحله مبارزه با انواع تهدیدها و خطرهای جدی مواجه شدند،اما،توانستند آن مرحله خطرناک را پشت سربگذارند،و سرانجام در پی سرنگونی صدام و تشکیل دولت وحدت ملی درعراق چشمانشان روشن شد.اما، متأسفانه دیری نپایید که سیدمحمدباقر حکیم زود هنگام ترورشد و به شهادت رسید.در حالی که آرامش و ثبات تاکنون به عراق بازنگشته،و امیدهای شهید محراب برآورده نشده است.اکنون حجت الاسلام سیدعبدالعزیزحکیم مسئولیت رهبری ملت عراق را برعهده گرفته و امیدواریم وجود او موجب تحکیم پایه های جمهوری عراق و سازندگی این کشور در سایه وفاداری به آرمان های شهید محراب گردد.

به نظرشما،گستردگی و فشردگی برنامه های سیاسی که شهید محراب با آن مواجه بود توانست ایشان را از وظایف علمی و پژوهشی که لازمه جایگاه آینده نگرانه مرجعیت می دانست باز دارد؟
 
بی تردید این یکی از ویژگی های شهید محراب است که از زمان حضور او در عراق پیوسته ملازم او بوده است. او در زمینه پیشبرد حرکت فرهنگی و علمی مسئولیت های سنگینی برعهده داشته است. آیت الله سیدمحمدباقرحکیم با همکاری برادران خود،دانشکده اصول دین بغداد را تأسیس کرد، و از این دانشکده اصول دین بغداد را تأسیس کرد،و از این دانشکده دهها شخصیت، به مراتب علمی دست یافتند که هم اکنون درمناطق گوناگون جهان به ترویج فرهنگ و دانش دینی اشتغال دارند.اگرچه شهید محراب در راه فراگیری علوم قرآنی گام برداشت،ولی،دامنه گرایش های علمی او بسیارگسترده بود. هنگام اقامت درعراق در نشست های علمی و فکری شرکت کرد و پس از مهاجرت به ایران ریاست مجمع فرهنگی علمی دینی اسلامی را برعهده گرفت.تاکنون دهها عنوان کتاب علمی و فرهنگی و اجتماعی و دینی از سوی این مجمع منتشرشده و نشان می دهد که شهید محراب هیچگاه درحوزه تألیف و نشرکتاب های آگاهی بخش سهل انگارو بی تفاوت نبوده است.آثار ارزشمندی که ازاو برجای مانده چهره درخشان تلاش های خستگی ناپذیر او در زمینه گسترش علم و دانش در حوزه علمیه نجف اشرف و جامعه عراق را نشان می دهد.

چه ویژگی موجب شد که شهید محراب بتواند در ایجاد یکپارچگی در میان مخالفان رژیم صدام و همه جریانات اعم از اسلام گرا و لیبرال و مارکسیست موفق شود؟
 
در دوره مبارزه و جهاد بر ضد رژیم صدام به وحدت و یکپارچگی نیاز داشتیم، ضرورت اقتضا می کرد که عراقی ها وحدت کلمه داشته باشند و برای مبارزه با رژیم ضد مردمی حزب بعث، همه در یک جبهه سنگر بگیرند.شهید محراب در همایش های سیاسی که درلندن و تهران و بیرون برگزار شد،کوشید تلاش ها و مبارزات احزاب و گروه های گوناگون سیاسی عراق را که درسرتاسر دنیا پراکنده اند در تشکیلات مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق جای دهد.شهید محراب جریانات مبارز عراقی را به چندین همایش سیاسی که در تهران برگزارشد،فراخواند.همه نیروها و احزاب مخالف عراقی صرف نظر از گرایش های سیاسی و افکار مذهبی که داشتند درآن همایش ها حضور یافتند. در واقع گردآوری مخالفان رژیم حزب بعث با این شکل و با این روش،کاری بسیار دشوار بود. اما،برای یکپارچگی مبارزه و ایجاد هماهنگی و وحدت میان گروه های فعال چاره دیگری وجود نداشت.
شهید محراب همواره تأکید می کرد که گردآوری همه احزاب و گروه های عراقی، صرف نظرازگرایش های فکری و فرهنگی و سیاسی شان وظیفه ملی ماست.چرا که مبارزه برای رهایی عراق حق مسلم آنهاست،و این افتخارمنحصر به یک گروه خاص نیست. بنابراین آیت الله سیدمحمدباقر حکیم بیشترین تأثیر را در آفرینش وحدت میان همه جریانات عراقی داشته و در این راه به موفقیت چشمگیری دست یافت.با وجودی که سیاست آشکار جمهوری اسلامی ایران،برپشتیبانی از نیروهای مسلمان استواربود.اما،شهید محراب توانست در مناسبت های متعدد نیروهای گوناگون مخالف عراقی را پیرامون یک محورگردهم آورده و در ارتباط با مسئله عراق توانست میزبانان ایرانی خود را به قبول مشارکت همه طیف های مخالف عراقی درحرکت به سوی سرنگونی رژیم بعثی،متقاعد کند.

تصمیم شهید حکیم برای بازگشت زودهنگام به عراق و واکنش محافل سیاسی عراق و منطقه نسبت به این تصمیم ایشان را چگونه ارزیابی می کنید؟
 
ضرورتی اجتناب ناپذیربود.به همین خاطر سران همه احزاب و گروه های اسلامی و ملی، پس از سرنگونی رژیم صدام به میهن شان بازگشتند.شهید محراب اولین شخصی بود که این ابتکارعمل را نشان داد و به عراق بازگشت، تا رسالت و مسئولیت سنگینی را که مدت ها در خارج از عراق و در غربت بردوش می کشیده،در میهن خود نهادینه کند.هنگامی که وارد عراق شد، و دیدگاه ها و برنامه های خود را برای آینده و سازندگی عراق بیان کرد،بیگانگان و اشغالگران و سایر دشمنان که پایه گذاری اندیشه های ملی گرایانه و رهنمون ساز را نمی پذیرفتند،و دیدگاه ها و طرح های رهایی بخش شهید محراب را قابل هضم نمی دانستند،توطئه ترور او را برنامه ریزی کردند،تا از دست او خلاص شوند.
در حقیقت آیت الله سیدمحمدباقرحکیم، با صراحت لزوم خروج اشغالگررا مطرح کرد و برای سازندگی کشور برنامه های اصیل ارائه داد. بنابراین همه دشمنان احساس خطر کردند، احساس کردند که شهید محراب برنامه های آینده شان را نقش بر آب می کند، لذا همه دشمنان، اعم از متجاوزان و طاغوتیان و سرسپردگان رژیم سابق که با اشاره دشمنان اشغالگر حرکت می کنند برای برداشتن شهید محراب از سر راهشان وارد عمل شده و پس از پایان نماز جمعه روز اول رجب او را در کنار مرقد امیرمؤمنان(ع) به شهادت رساندند.چرا که آنان زود متوجه شدند که سیدمحمدباقر حکیم را برنامه ها و اندیشه هایی که ارائه می کند می خواهد پرچم اسلام در عراق به اهتزاز درآید. می خواهد فرهنگ اصیل اسلامی و میراث ملی در عراق حاکمیت داشته باشد. او معتقد بود که افکار وارداتی هیچ سنخیتی با واقعیت جامعه عراق ندارد.به رغم گذشت پنج سال ازشهادت آیت الله حکیم اکنون شاهد دستاوردهای اندیشه های شکوهمند او هستیم که از تفکر اصیل ملت مسلمان عراق جوشیده است.

خبرشهادت رفیق راه و رفیق عمرتان را چگونه دریافت کردید؟
 
برای شرکت در مراسم چهلمین روز درگذشت خطیب بزرگ شیخ احمد وائلی از بغداد عازم نجف اشرف بودم. نزدیک ورودی شهر نجف، محافظانی که همراهم بودند، متوجه شدند که فضای شهر به شدت متشنج شده است. پیش از اینکه وارد دفتر کارم بشویم، فرزندان و برخی افراد خانواده گریان از من استقبال کردند. در آن لحظه، احساس کردم اتفاق دردناکی در شهر نجف روی داده است. افراد خانواده در ابتدای امر سعی داشتند،این خبر را از من پنهان نگه دارند. اما، هنگامی که خبر واقعی را شنیدم، به شدت شوکه شدم. آنگاه کوشیدم خود را به مرقد پاک امام علی بن ابی طالب(ع) برسانم،تا از نزدیک در جریان حادثه قرار گیرم. ولی، افراد خانواده و برادران و دوستان از این تصمیم جلوگیری کردند. البته خبراین فاجعه مانند صاعقه ای بود که بر سرم فرود آمد. به ویژه اینکه یک هفته پیش از این حادثه با یکدیگر در دعوت شام مرجع بزرگ آیت الله العظمی سید محمد سعید حکیم دیدار کرده بودیم. در آن دیدار توافق کردیم، با توکل بر خدای متعال، در راه سازندگی عراق دست به دست هم داده و دیدگاه های خود را عملی کنیم. این فاجعه ضربه بزرگی بر من وارد آورد، من و شهید محراب می توانستیم دوستان راه باشیم، چرا که حدود سی تا چهل سال پیش این راه را آغاز کرده بودیم، به موازات همکاری با سیدمحمدباقر حکیم با برادر بزرگ تر او مرحوم شهید سیدمهدی حکیم نیز همکاری کرده ام. مدت ها پیش با همدیگر در زندان های رژیم حزب بعث زندانی شدیم. با همکاری یکدیگر در لندن مرکز انجمن اسلامی اهل بیت را تأسیس کردیم. به هرحال اراده خداوند اقتضا کرد که این دو برادر پیش از من به درجه رفیع شهادت نائل شوند.آرزو دارم سومین نفری باشم که روزی به آن دو شهید بپیوندم.این افتخاری است که خداوند ما را در راه اسلام و میهن به آن مشرف گردانده است.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41

نظر شما
پربیننده ها