به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، روابط دیرینه دکتر عادل عبدالمهدی با شهید محراب و خاندان حکیم حاکی از ارتباطی قدیمی و خانوادگی است که بخشی از تاریخ مبارزات شهید حکیم با رژیم سفاک بعثی و تلاش های خستگی ناپذیرایشان در سرنگونی صدام و پیروزی مبارزان عراق را در دل خود دارد.او که در حال حاضر معاون رئیس جمهوری عراق است این دفتر خاطرات را ورق می زند و برگ هایی از آن را بازگو می کند.
بفرمایید روابط تان با شهید محراب آقای سیدمحمدباقر حکیم چگونه آغاز شد؟
در حقیقت روابط من با آقای سیدمحمدباقر حکیم دیرینه است، و به روابط بین پدران ما باز می گردد. در دوران پادشاهی در عراق پدرم عبدالمهدی،ازطرفداران و پیروان مراجع دینی بوده است. پس از انتخاب آیت الله العظمی سیدمحسن حکیم به مرجعیت عالی تقلید شیعیان جهان، پدرم به شدت از مرجعیت ایشان طرفداری کرد، و پیوسته کوشید افراد خانواده مان را به ایشان علاقه مند سازد.بنابراین ما براساس عشق و دوستی با خاندان حکیم تربیت شدیم.
همچنین زود هنگام با سید مهدی حکیم که در جریان دیداررسمی ازخارطوم پایتخت سودان، به دست عوامل حزب بعث به شهادت رسید روابط دوستانه داشتم. زمانی که شهید محراب آیت الله سیدمحمدباقر حکیم به جمهوری اسلامی ایران مهاجرت کرد، من که در تهران به سر می بردم. شبانگاه نخستین روز آمدن شان به تهران با او ملاقات و خوش آمد گفتم.روزدوم در خانه ی در آن سکونت پیدا کردند با ایشان ملاقات و درباره مسایل روز و اوضاع عراق بحث و تبادل نظر کردم. آیت الله حکیم در مدت اقامت بیست و چند سال در ایران تا زمان بازگشت به عراق از این خانه در خیابان فردوسی به عنوان دفتر کار استفاده می کرد. من شخصاً آیت الله حکیم را در تهران شناختم.او درآن روزها هنوز برنامه حرکت سیاسی خود را اعلام نکرده بود، و با توجه به اینکه یک فعال سیاسی بودم،دراین دیدارکه دراتاق کوچک کنار پله های طبقه دوم صورت گرفت درباره برخی مسائل و رویدادهای جاری درعراق،و برنامه های آینده او و راهکارهای خویش بحث و تبادل نظربه عمل آوردیم.دراین دیدار قول دادم که درخدمت او باشم، و از آن زمان درکناراو بودم،و به همکاری و فعالیت مشترک با او ادامه دادم.
من در آن برهه در بیروت اقامت داشتم، و همان گونه که به این نکته اشاره کردم با سید مهدی حکیم نیز روابط دوستانه و همکاری داشتم، و نیازهای او را از قبیل تهیه دفترچه پایان خدمت،با صدورگواهی شناسنامه و فراهم نمودن تسهیلات برای حرکت مجاهدان و فعالان عراقی تأمین می کردم، تا به این ترتیب دررفت و آمدشان دچار مشکل نشوند.این همکاری ادامه داشت، تا اینکه مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق تأسیس شد،و آقای سیدمحمدباقر حکیم ابتدا سخنگوی رسمی و پس از چند سالی ریاست مجلس را برعهده گرفت. آنگاه او با تشکیل جلسات بسیار خاصی، کار بسیج و سازماندهی اطرافیان و طرفداران خود را آغاز کرد،که من یکی از آنان بودم. در این جلسات درباره راهکارهای تشکیلاتی و سازماندهی نیروهای فعال بحث و رایزنی می کردیم، و سید همیشه تأکید می کرد که درهرحرکتی باید به مردم متکی باشیم.افزون برآن نشست ها و دیدارهای زیادی با برادرانی که امروزه از کادرهای اصلی و شخصیت های سیاسی برجسته مجلس اعلی می باشند، صورت گرفت.به مرورزمان و با توجه با تحولات صحنه سیاسی عراق و فعال شدن تشکیلات مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، این جلسات ادامه یافت تا اینکه اوضاع به شکل امروز درآمد.
شما که می توانستید به عنوان یک شخصیت مستقل و یا نماد یک جنبش سیاسی مستقل عمل کنید، چرا به مجلس اعلا پیوستید؟
در واقع با تشکیلات و احزاب سیاسی آن مرحله مخالف بودم و رهبران سیاسی با تجربه و با کفایت و مورد قبول مردم عراق را جست وجو می کردم.به یاد دارم قبل از عزیمت از بیروت به تهران با عبدالله النصراوی که یکی از رهبران جنبش ناسیونالیسم عربی است رایزنی کرده و به او گفتم: ملت عراق به یک رهبر مردمی و با کفایت و اصیل نیاز دارد. به یک رهبر عرب که به او اعتماد داشته باشد نیاز دارد. چنانچه می دانید در آن مرحله انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) تازه به پیروزی رسیده بود، و در نتیجه آن عراق وارد مرحله تازه ای شده بود. عملاً ملاحظه می کردیم که تشکیلات حزبی و گروهی برای اوضاع عراق سودمند نیست.براین باور بودم کسی باید پرچم مبارزه با رژیم حزب بعث عراق را در دست داشته باشد که جایگاه ویژه اجتماعی و مردمی گسترده داشته باشد.مورد قبول همه اقشارمردم باشد. مردم بر تقوی و صداقت و شجاعت و اخلاص و دورنگری او مهر تأیید بگذارند. رهبری باید ازنظرمردم شناخته شده و علنی باشد، و بتواند با مردم سخن بگوید.
در پی این ارزیابی ها،و بررسی های دامنه دار، نسل جوان عراق که من نیز یکی از آنها بودم نسبت به احزاب سیاسی و رهبران این احزاب بدبین شدند. براین اساس از فعالان مسلمان، رهبرانی از نوع آقای سیدمحمدباقرحکیم را جست وجو می کردند. به طور مؤکد می توانم اعتراف کنم که گم گشته خود را درشخصیت آقای حکیم یافتم. زیرا،او از موقعیت و جایگاه شناخته شده مردمی برخوردار بود. او سیمای مرجعیت دینی حوزه علمیه نجف اشرف را تشکیل می داد. چنانچه می دانید رژیم حزب بعث او را به خاطر دیدگاه ها و مواضع شناخته شده اش به حبس ابد محکوم کرد.درآستانه اعدام قرار گرفت.زندگی او و خانواده اش در معرض تهدید جدی قرار داشت. بی تردید خاندان حکیم ایثار و فداکاری وصف ناپذیری از خود نشان دادند. پایداری و مقاومت این خاندان فراموش ناشدنی است. لذا مسئله به دوستی و اظهارعلاقه به اشخاص و یا یک خانواده به خصوصی خلاصه نمی شود. بلکه مسئله به پیروی از یک خط مشی فکری است که درون یک خاندان با جایگاه بلند علمی رشد و گسترش یافته، و برمردم عراق و سایر ملت های منطقه اثر ژرف گذاشته است.بی تردید ما به زودی اثر گذاری این خط مشی فکری در سطح جهانی را شاهد خواهیم بود.
به هرحال دلایل و نشانه های زیادی آشکار شده بود که اعتماد مردم به ویژه اعتماد نسل جوان و فعالان سیاسی به رهبری آیت الله حکیم را تجویز می کرد. در پی شکل گیری این رهبری مسئول و متعهد، جوانان تشویق شدند در چهارچوب تشکیلات منظم و فراگیرو همگانی و سازمان یافته و بدور از چند دستگی و گروه گرایی و زد و بندهای سیاسی و حزبی مبارزات خستگی ناپذیر خود را برای رهایی میهن ادامه دهند. همگام با آن رهبری گام بردارند. چرا که سرتاسر مردم عراق آن روز در یک جبهه قرار گرفته بودند، و رژیم صدام در یک جبهه دیگر. در آن شرایط خفقان آور و در شرایط سرگردانی،همه مردم به وجود رهبری انعطاف ناپذیر،دورنگر و آگاه نیاز داشتند تا پرچم نهضت را به دست گیرد، به طور مستقیم و با شفافیت و بدورازهرگونه موانع حزبی با مردم سخن گوید.
آیا شما بی درنگ و بدون تردید به تشکیلات شهید محراب آقای حکیم پیوستید؟
هیچگاه به ایمان و باورهای خود نسبت به رهبری و فرماندهی و پیشگامی آقای حکیم ضعف و تزلزل را راه ندادم.بلکه می توانم بگویم که او درآغاز تصدی مسئولیت رهبری مبارزه کمی تردید نشان داد.چرا که در آن زمان ریاست مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق به عهده او نبود،ولی،من و اطرافیان او سعی کردیم نظر خویش را درباره اهمیت وجود یک نماد رهبری برای مسئله عراق و لزوم وجود یک رهبر مورد اعتماد مردم به او بقبولانیم.البته او از بهترین و برجسته ترین شخصیت های مخالف آن روز رژیم عراق بود، و رویدادهای آن روز نشان داد که او واقعاً همان راد مردی بود که توانست همه رویدادهای مبارزه را مهندسی و برنامه ریزی کند،و سامان بخشد. توانست تحولات قضیه عراق را در جهتی صحیح و موفقیت آمیز قرار دهد. درحالی که بسیاری از دست اندرکاران، کابوس سایه افکنده بر سینه مردم عراق را فراموش کرده بودند. شرایط تاریک و وحشت برانگیز بر بسیاری از جنبش ها و سازمان های مخالف عراقی سایه افکنده بود.برخلاف تشکیلات آقای حکیم، یأس و ناامیدی بر حوزه سایر گروه های مبارزچیره شده بود. بسیاری از افراد حوزه مبارزه را رها کرده و به کار و تلاش شخصی روی آورده بودند.درچنین شرایطی آقای حکیم میدان را خالی نگذاشت و مبارزه را ادامه داد. همین مسئله و ویژگی های دیگر شهید محراب مرا به ایشان جذب کرد. رفتارها و ویژگی های او که با گذشت ایام صحت و درستی آن آشکار شد،نشان داد که او مرد علم و عمل است. چرا که او به عنوان یک عالم دینی درحوزه های علمیه درس خوانده بود.فعالیت های سیاسی آن قدر او را با تجربه کرده بود که وقتی وارد صحنه کارزارشد با پختگی کامل به سامان دهی امور پرداخت.
همه فعالان سیاسی آن روز عراق گواهی می دهند که شهید محراب آیت الله سیدمحمدباقر حکیم دیری نپایید که توانست خود را محور و نماد رهبران و احزاب و شخصیت های سیاسی مخالف رژیم حزب بعث قرار دهد.او از چارچوب یک فرد و یک جریان فراتررفت،و ابعاد همگانی به خود گرفت. کوشید همه جریان های سیاسی و انقلابی را وحدت بخشد،و یکپارچه کند. او همواره از لزوم تلاش برای سازماندهی امت و فعال نمودن جریانات سیاسی و مبارز سخن می گفت. از گروه گرایی و تنگ نظری و حزب گرایی محدود پرهیز می کرد. بی تردید با تشکیلات حزبی یا حزب گرایی مخالفتی نداشت، ولی،معتقد بود که مردم به یک جریان، یا یک طیف گسترده نیاز دارند، که دربرگیرنده همه شخصیت ها و همه جنبش ها باشد.وقتی که مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق شکل گرفت، آن را پارلمان متحرک نامید.البته این نام دلایل زیادی داشت که نشان دهنده برداشت فکری و نحوه عملکرد و حرکت سازمانی شهید محراب بود.
در جریان حمله نظامی آمریکا که به سرنگونی صدام انجامید،ناآرامی سرتاسر عراق را فراگرفت.درچنین شرایطی آقای حکیم تصمیم گرفت به عراق بازگردد،اما، نزدیکان و اطرافیان با بازگشت ایشان مخالفت کردند، پاسخ ایشان به دوستان و آشنایان چه بود؟
پیش از حمله آمریکا به عراق ما برای دوره پس از جنگ و پس از سرنگونی رژیم حزب بعث برنامه ریزی می کردیم. با خود می اندیشیدیم که پس از سرنگونی صدام چه کار باید کرد.همه پیش بینی های ما صورت جلسه شده است.درحقیقت آنچه اتفاق افتاد از پیش بینی های ما چندان دور نبود. بر این باوربودیم که در پی فروپاشی رژیم دیکتاتور و سرکوبگرحاکم در بغداد، همه چیز فرو ریزد. چرا که رژیم حزب بعث بر اساس زمامدارمستبد و طاغوتی صدام پابرجاست. بنابراین پیش بینی کرده بودیم که اوضاع در همه حوزه ها به شدت دچار فروپاشی شود. در عین حال توصیه کرده بودیم که باید هر طور شده خلأ ناشی از فروپاشی نظام پر شود. باید نیروهای جایگزین در ادارات و مدیریت دولتی و نهادهای جامعه مدنی آماده شوند. البته آمادگی های مهمی برای اجرای برنامه های سالم صورت گرفته بود تا از بروز هرگونه اختلال و بی ثباتی جلوگیری شود. من پیش از سرنگونی رژیم حزب بعث وارد عراق شده بودم،ولی،استقرار در بغداد تأثیر بسیار مهمی داشت. سعی کردیم ازلحظه سقوط صدام، حرکتمان را آغاز نماییم.آقای سیدعبدالعزیزحکیم در چارچوب این حرکت وارد شهر کوت شد،و ازآنجا به بغداد آمد. آقای سیدمحمدحیدری او را همراهی می کرد. من نیزهمراه گروهی از رزمندگان سپاه بدر که در داخل خاک عراق مستقر بودند روز دوازدهم آوریل از طریق بعقوبه وارد بغداد شدم.دسته های دیگری از برادران از سایر محورها وارد عراق شدند. پس از ورود به عراق سعی کردیم مقدمات برپایی مراسم زیارت اربعین حسینی(ع) را آماده کنیم تا جناب آقای سیدمحمدباقر حکیم در چارچوب این مراسم وارد عراق شود. ولی،اوضاع آن روز عراق اجازه بازگشت شهید محراب در مراسم اربعین را نداد،و موجب شد برنامه سفر او را به تعویق بیندازیم،و به زمان دیگری موکول کنیم. و بالاخره سید وارد عراق شد.
برخی از سران کشورهای جهان و نیز سازمان ملل، از شهید محراب به عنوان رئیس جمهوری یاد می کردند،و به خاطر اوضاع ناآرام نسبت به بازگشت به عراق به او هشدار می دادند،واکنش سید به این هشدارها چه بود؟
به نظر من، جایگاه آیت الله سیدمحمدباقر حکیم بزرگ تر ازجایگاه یک رئیس جمهور بود. چرا که او نماد بزرگ دینی و ملی مردم عراق بود. البته هشدارهای زیادی مطرح می شد. من این نکته را برای ثبت شدن در تاریخ می گویم:با وجودی که شهید محراب صاحبنظربود و در تصمیم گیری های خود قاطعانه برخورد می کرد،اما،او همواره با اطرافیان خود مشورت می کرد. هرگاه دیدگاه ها و آراء متعددی مطرح می شد، با اطرافیان خود رایزنی می کرد. به اطرافیان نیز توصیه می کرد با یکدیگر نظرخواهی و مشورت نمایند.هرگاه دیدگاه های دیگران را می شنید،دیدگاه منطقی و مورد قبول و قابل توجیه را می پذیرفت.ضمن اینکه به دیدگاه مستقل خود افتخار می کرد، اما، او هرگز خودخواه و مستبد نبود.
درمورد بازگشت شهید محراب به عراق، برخی همکاران و مشاوران ایشان تردید داشتند.برخی از مسئولان کشورهای مختلف از جمله مسئولان جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عربی سوریه و دولت کویت به شدت مخالفت کردند.اما،سید انگیزه حرکت و منبع قدرت خود را پس از خدای متعال مردم عراق می دانست. ملت را پشتوانه اصلی قیام خود می دانست. بنابراین درنگ از حضور میان مردم را ناممکن عنوان می کرد. به ویژه اینکه مردم در پی فروپاشی رژیم حزب بعث به خیابان ریختند و تظاهرات و راهپیمایی های میلیونی برپا کردند. بی تردید عشق و علاقه مندی مردم عراق به خاندان آیت الله حکیم در صحنه های شکوهمند مراسم استقبال گرم از سید عبدالعزیزحکیم فرستاده شهید محراب به عراق در شهرهای الکوت و العماره و نجف اشرف و سپس در بغداد به روشنی تجلی یافت.
شهید محراب احساس کرد چنانچه غیبت او از عراق طولانی شود امکان دارد ابهاماتی ایجاد کند، و سوء برداشت هایی بشود. احساس کرد توده مردم نتوانند کسی را پیدا کنند، تا از نزدیک به آنان رهنمود دهد، و خط مشی آنان را مشخص کند. لذا وقتی وارد بصره شد بی درنگ مسیرش را به سوی شهرهای ناصریه، سماوه، دیوانیه تا نجف اشرف ادامه داد.
شهید محراب پیش از عزیمت به عراق، در یک جلسه خصوصی درباره بهترین شیوه مناسب برای دیداربا مردم پرسشی را مطرح کرد.او پرسید آیا مردم باید به نجف بیایند؟ یا اینکه در اماکن دیگری باید با آنان ملاقات کند؟برخی افراد بر این باور بودند که سید شایسته است از مناطق گوناگون عراق دیدن کند.من نیز با این دیدگاه موافق بودم. درآن برهه برنامه ریزی شده بود که آقای حکیم از کردستان و از آنجا از شهر موصل دیدن کند،و سپس به زیارت سامرا رفته و برای زیارت کاظمین به بغداد بیاید و در بغداد با مردم ملاقات کند.
این پیشنهادها به منظور برنامه ریزی دیدار رهبری عراق با مردم مورد بررسی و تحلیل قرارگرفت،چرا که ضرورت ایجاب می کرد تا شهید محراب برای پرکردن خلأ رهبری به عراق بازگردد و به اوضاع نابسامان کشور رسیدگی کند. زیرا، همه جریانات مردمی، به ویژه پس از اعلام اشغال عراق توسط آمریکا بسیار آشفته و سرگردان شده بودند. این جریانات نمی دانستند درچه سمتی حرکت کنند. اما، هنگامی شهید حکیم وارد عراق شد، توانست رهبری این کشتی طوفان زده را به درستی برعهده گیرد.با طرح شعار مقاومت سیاسی بر ضد اشغالگران به کشمکش های خطرناک پایان داد.امکان داشت این کشمکش ها آسیب ها و زیان جدی بر مردم عراق وارد کند.
شاید طرح مسئله مقاومت سیاسی باعث ترور او شده است.
دیدگاه ها و مواضع شهید محراب تا چه اندازه با دیدگاه های آیت الله سیستانی نزدیک بوده است؟
شکی نیست که آقای سیدمحمدباقرحکیم در مخالفت با اشغال عراق و همه گونه نشانه های اشغالگری کشورش موضع انعطاف ناپذیر داشت.او در زمینه سازماندهی حرکت سیاسی مردم و جلوگیری از پراکنده کاری و از هم پاشیدگی جنبش سیاسی مردم عراق و رهنمون سازی آن،و طرح شعار مقاومت سیاسی و پیگیری آثار منفی اشغالگری هرگز سستی و انعطاف نشان نداد. توانست جهت گیری فعالیت های سیاسی را به نحو مطلوب کنترل و هدایت کند. نخستین اقدام او استقرار در نجف اشرف و سازماندهی حوزه علمیه در چارچوب همکاری و مشورت با مراجع بزرگ تقلید دین بود. همین تلاش دورنمای مرحله آینده عراق پس از شهادت آیت الله سیدمحمدباقرحکیم را ترسیم کرد.
توطئه ها و طرح هایی که در آن برهه وضع می شد،ازتداوم اشغال طولانی عراق خبر می داد. اجرای این طرح ها در سایه خط مشی عالی و برنامه های سیاسی که از سوی شخصیتی همچون آقای حکیم تدارک دیده شد،ناکام ماند.او توانست توده مردم عراق را بسیج کند، و با بهره برداری از این بسیج همگانی زمینه رهنمون سازی آنان را در مسیرصحیح فراهم کند. مسئولان عراق در نتیجه این سیاست توانستند مواضع اصولی و مثبت و فعال در برابر اشغالگران داشته باشند. اکنون شاهد افزایش فعالیت های سیاسی و مشارکت همه گروه های سیاسی و احزاب و شخصیت ها در مسیر بازسازی کشور هستیم. به این نکته نیزاشاره می کنم که آیت الله العظمی سیستانی نقش بزرگی در موفقیت برگزاری انتخابات اخیرمردم عراق داشته است. به طور مسلم موفقیت این انتخابات نتیجه قطعی مواضع عالی و اصولی و دوراندیشی او بوده است.تأکید می کنم که دیدگاه ها و موضع گیری های آیت الله سیستانی با دیدگاه ها و موضع گیری های شهید محراب آیت الله سیدمحمدباقر حکیم بسیار مطابقت دارد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره42-41