به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سکینه میرزایی همسرشهید «سید کاظم هاشمی» خاطرات دوران ابتدای زندگی و ازدواج خود را برای ما بیان کرد خاطراتی که پر از فراز و نشیبهای بسیار زیاد پر از سختیها و آسانیهای زیادی بوده خاطراتی از همسر رزمنده اش که سالیان سال درذهن وی ماندگار شده است.
قسمت اول گفت و گو با همسر شهید«سید کاظم هاشمی» یکشنبه هفته جاری منتشر شد در ادامه نیز قسمت دوم و پایانی دفاع پرس با خانم میرزایی می آید.
گویا سید بعد از ازدواج بیشتر اوقات در جبهه بوده اند؟
زندگی با سید سراسر درس زندگی و اخلاق تمرین صبر و بندگی خدا بود. وی همیشه درحال کمک به دیگران و فداکاری بود. زمانی که جبهه بود کمتر نگران وی میشدم ولی زمانی که از جبهه برمیگشت و به سپاه و این طرف آن طرف میرفت نگران میشدم و به سید یک بار گفتم که خیلی دلتنگ و نگران میشوم،سید هم رو به من کرد و گفت: این اول راه و مسیر سخت دلتنگی و ابتدا تنهایی برای همسر یک رزمنده است. هیچ وقت فکر نمیکردم زندگی با سید این قدر کوتاه باشد یک سال ونیم عمر زندگی من و سید بود. همه زمانها سید در راه رفتن به جبهه و فعالیت در این مسیر میگذشت و زندگی عادی وی تحت الشعاع کارش بود ،خودش را برای امر جهاد و مبارزه در راه خدا بود.
از مرخصی آمدن های سید بگویید؟
یک بار به خاطر دارم؛ سید از جبهه به مرخصی آمده بود به مادر بزرگ خود خیلی علاقه داشت، میخواست به منزل وی برود که برق خانه قطع شد و نزدیک آرامستان و مزار شهدا منزلمان بود کمی میترسیدم،انتظار نداشتم سید مرا با دختر کوچکمان در آن شرایط رها کند و برود زمانی که همسرم به خانه برگشت فانوسی را روشن کرده بودم سید کاظم دست خود را روی شانهام گذاشت و گفت: این قدر بعداز این تنها بنشینی که امروز در آن گم میشود صحبت سید همیشه در ذهنم تداعی میشود چه قدر خوب میدانست، که تنهایی های من پایانی ندارد.
خاطره اعزام آخرش به جبهه یادتان هست؟
همسرم همیشه چون کوچه خانه ما خاکی بود لباس فرم سپاه رادر خانه نمیپوشید، چون معتقد بود لباس برای بیت المال است و باید در حفظ و نگهداری اموال بیت المال خیلی دقت شود. سید از زیر قرآن رد کردم و رفت زمانی که به سر کوچه رسید نگاهی به پشت سرش انداخت از برق نگاه وی احساس کردم که دیگر باز نمی گردد، تا مدتها جای پوتین های سید در کوچه باقی مانده بود و هر روز جاهای پا را میدیدم و آشوبی در دلم برپا بود.
در مورد ایمان و اعتقاد سید بگویید؟
سید تنها تکیه گاه و امیدش خدابود هیچ انتظار و توقعی از کسی به جز خدا نداشت و این نکته را با عمل به من نیز نشان و توصیه کرد.
سید قبل از شهادت جانباز هم شده بود؟
سید از ناحیه پا و فک به شدت زخمی شده و دندان های فک بالایش را به کل از دست داده و تکلمش دچار مشکل شده بود و پای وی را 9مرحله عمل کرده بودند، زمانی که به ملاقاتش رفتم با زبان اشاره منظورش را به من فهماند و یا گاهی خواسته و حرفهای خود را مینوشت،با این که اوضاع جسمی وی مساعد نبود؛ ولی روحیه ای بالایی داشت که از ایمان وی سرچشمه میگرفت. پای قطع شده خود را مرتب نشان میداد،به سید گفتم بهتر شدی پای مصنوعی میگذاری مشکلی نیست. ولی سرانجام بعد از 27 روز بستری در بیمارستان نمازی شیراز بستری بودن به دلیل شدت جراحات 15 دی 1365 شهادت رسید.
بعد از شهادت سید کاظم با داشتن بچه های کوچک شرایط سختی را تجربه کردید؟
پس از شهادت سید کار و ادامه زندگی هر چند سخت بود ولی با توکل به خدا و توسل به ائمه(ع) برایم هموار شد و همواره از زندگی با سید آنچه را آموخته بودم درعمل پیاده کردم و به جای این که به نبودنش بیاندیشم به گفته ها و افکار و کارهایش فکر می کردم و در همان مسیرگام برداشتم و توانستم با داشتن سه فرزند خردسال که آخرین آنها 2 ماه بعد از شهادت پدربه دنیا آمد،امور زندگی و تربیت فرزندانم را به خوبی طی کنم که این مسئله را عنایت شهید و لطف پروردگار میدانم.
اگر درپایان نکته ای دارید بفرمایید؟
باید عرض کنم رزمندگان نرفتند که ما حرف و گلهای داشته باشیم آنها با عملشان حرفی باقی نگذاشتهاند؛ شهدا راه را به ما نشان دادهاند تا درست زندگی کنیم و به دستورات الهی عمل کنیم. بدون هیچ چشمداشتی از همه هستی خود برای اعتلای اسلام و ارزش ها گذشتند.
انتهای پیام/191