گروه حماسه و جهاد دفاع پرس: صفحات تاریخ دفاع مقدس صبوری مادران زیادی را همچون مادر شهید صبوری در دل خود حفظ کرده است. یکی از این مادران «روحی غزنوی» مادر شهید «ابوالفضل کلهر» است که حدود ۳۶ سال با در دست داشتن قاب عکس فرزندش، میان تابوت شهدا به دنبال فرزندش گشت. ابوالفضل در محرم سال ۴۵ به دنیا آمده بود و درست ۳۶ سال بعد در ماه محرم بار دیگر به آغوش خانواده بازگشت. در ادامه ماحصل گفتوگوی خبرنگار ما با مادر شهید کلهر را میخوانید:
پنج سال بعد از ازدواجمان خداوند فرزندی به ما عطا کرد. ماما گفت که فرزندم مرده به دنیا خواهد آمد. شب قبل از به دنیا آمدنش در مراسم روضهخوانی دعا کردم که خداوند یک فرزند مومن و سالم به من بدهد. فردای همان روز پسرمان به دنیا آمد. صدای گریهاش را که شنیدم از حال رفتم. ابوالفضل متولد سال ۴۵ و فرزند اول خانواده بود. فرزندم دقیقا همانی شد که میخواستم.
در پنج سالگی دچار فلج حنجره شد. دکترها جوابش کردند و ما او را به خانه آوردیم. قبل از ورود به خانه همسرم تخم مرغ شکاند و گفت که «یا حضرت ابوالفضل پسرم را به تو سپردم. اگر سالم ماند، به راه شما برود.» از روز بعد ابوالفضل کم کم حالش خوب شد و جان دوبارهای گرفت.
دست بردن در شناسنامه تا ۳۶ سال مفقودالاثری
روزی روبروی من نشست و گفت که میخواهد به جبهه برود. از آنجایی که بسیار به او وابسته بودم، ناراحت شدم، ولی مانع رفتنش نشدم. شناسنامهاش را دستکاری کرد تا بتواند اعزام شود. روز اعزامش با یک قرآن به پادگان امام حسین (ع) رفتم و خطاب به حضرت زینب (س) گفتم: «میدانم که چه سختی کشیدهای. از شما میخواهم صبر به من بدهی.» حضرت زینب (س) پس از شهادت ابوالفضل صبری به من داد که توانستیم ۳۶ سال چشم انتظاری را تحمل کنم.
ابوالفضل در ابتدا به جبهه غرب رفت. پس از پنج ماه به مرخصی آمد. در دوران مرخصی به پایگاه مقاومت و مسجد میرفت. همان دوران بود که از تلویزیون بیانات امام خمینی (ره) را پخش کرد. امام (ره) توصیه کردند که مجردها به جای متاهلها به خط مقدم بروند. ابوالفضل با شنیدن این سخن، ساکش را بست تا مجدد اعزام شود. چند روز بعد نزد من آمد و گفت که دوستم خواب دیده است که من به شهادت رسیدهام، تعبیر این خواب چیست؟ میدانستم که خودش این خواب را دیده است نه دوستش، پاسخ دادم: انشالله هر کسی که این خواب را دیده است، خداوند ثواب شهادت را نصیبش کند.
پس از این که برای آخرین بار در ماه مبارک رمضان به جبهه اعزام شد، خوابش را دیدم. خواب دیدم که بر سر گودالی در بیابان ایستادهام. در آنجا یک بره بیسر به دستم دادند. وقتی بیدار شدم گریه کردم و گفتم: «ابوالفضل من کجا بیسر افتاده است؟» مصادف با همین خوابم، ابوالفضل در عملیات رمضان به شهادت رسید و پیکرش در شمار شهدای مفقودالاثر قرار گرفت. ساکش را که برایمان آوردند، ابوالفضل بر روی آن نوشته شده بود: «شهید گمنام ابوالفضل کلهر». ابتدا گمان میکردم که اسیر شده است، اما متاسفانه خبر شهادتش تایید شد.
اعضای بدن رزمندگان در لباسهایشان جا میماند
پس از شهادت ابوالفضل در ستاد پشتیبانی فعالیت کردم. لباس و پتوی رزمندگان را میشستم. گاهی که عضوی از بدن رزمندگان را در میان آنها میدیدم، صحنه دلخراشی بود و حالم بد میشد، اما از ادامه این راه انصراف ندادم.
جنگ که تمام شد، در تمام مراسمهای ورود پیکر شهدا و تشییع آنها شرکت کردم. هر هفته به معراج شهدا میرفتم و میپرسیدم که آیا پیکر ابوالفضل تفحص شده است یا خیر. با این که امیدی به بازگشت پیکر کم بود، اما از گشتن به دنبال یوسفام خسته نشدم. از سوی دیگر ناراضی از شهادتش نبودم، میگفتم: اگر رضای خدا در شهادت ابوالفضل است، من هم راضیام.
هر ساله در ماه محرم مراسم نحوهخوانی در خانهمان برپا میشود. ۳۶ سال بدون ابوالفضل این مراسم برگزار شد، اما امسال ابوالفضل درست در یکم ماه محرم به آغوش خانواده بازگشت تا ما در برگزاری این مراسم تنها نگذارد.
یک هفته قبل از بازگشت پیکر ابوالفضل، همسرم خواب دید که از پشت بلندگوهای دانشگاه تهران اعلام میکنند که تشییع پیکر شهید ابوالفضل کلهر است، هر که میخواهد او را ببیند، بیاید.» پیکر ابوالفضل همراه با ۱۳۵ شهید گمنام از دانشگاه تهران تا معراج شهدا تشییع شد. اهالی محل مراسم تشییع باشکوهی را برای ابوالفضل برگزار کردند. جمعیت بسیار زیادی در مراسم حضور داشتند، ابوالفضل با آمدنش تحولی در محله ایجاد کرد. در آن مراسم چند نفر نزد من آمدند و گفتند که ما حاجتمان را به واسطه شهید شما گرفتهایم.
انتهای پیام/ 131