یادداشت/

بخوان به نامِ «محمود کاوه» که شرح پهلوانی بود!

کاوه، یک اسم خاص است. چه آن آهنگر اساطیری که درفش برافراشت تا ضحاک ماردوش را از تختِ پادشاهی به غارت رفته ایران، براندازد تا آن جوانِ اسوه شهر امام رضا (ع) که طرح‌های نو درانداخت تا دشمن را در دو وجه ضدانقلاب و کومله و دموکرات از یک سو و دشمن متجاوز عراقی را از سوی دیگر، بنیان برکند.
کد خبر: ۴۷۵۰۷۷
تاریخ انتشار: ۱۲ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۱ - 03September 2021

گروه استان‌های دفاع‌پرس - «غلامرضا بنی‌اسدی» روزنامه نگار و پیشکسوت دفاع مقدس؛ برخی افراد چنان‌اند که همه چیز دست به دستِ هم می‌دهد تا باعثِ مانایی‌شان، شود. حتی انتخاب اسم و فامیل‌شان هم در همین نقشه، صاحب نقش می‌شود و چون آنان قد می‌کشند، می‌شوند «شرحِ اسمِ» خویش. درست مثل شهیدِ جاودان‌یاد، محمود کاوه ملت ایران.

به واقع می‌توان گفت کاوه، یک اسم خاص است. چه آن آهنگر اساطیری که درفش برافراشت تا ضحاک ماردوش را از تختِ پادشاهی به غارت رفته ایران، براندازد تا آن جوانِ اسوه شهر امام رضا (ع) که طرح‌های نو در انداخت تا دشمن را در دو وجه ضدانقلاب و کومله و دموکرات از یک سو و دشمن متجاوز عراقی را از سوی دیگر، بنیان برکند و زمین را طهارت دهد از لوثی که با وجودشان شکل می‌گرفت. هر دو کاوه، آزادی‌بخش بودند و سر می‌دادند پای عظمت وطن.

پیروزی را هم تاریخ به نام هر دو نوشت. اما این یک روی سکه بود. دومین روی سکه هم جالب بود و این که میان ضحاک و آنانی که در برابر کاوه ما ایستاده بودند هم یک خویشاوندی وثیق وجود داشت؛ هر دو از مغز سر جوانان وطن می‌خواستند ارتزاق کنند و از کاسه سرشان، جامِ نوشا نوش بسازند.

ضحاک، ترجمه شده بود در رفتار ضدانقلابی که در کردستان، سر می‌بریدند تا کسی سرفرازی نکند. عراقی‌ها هم که ترجمه عربی ماردوش بودند و جز جنایت، رسمی را متصور نبودند اما این کاوه هم چنان کرد که آن کاوه انجام داد و در تاریخ ثبت شد.

کاوه، محمودِ کاوه، کاری کرد که نامش با زلزله ۸ ریشتری برابر باشد برای کسانی که می‌خواستند خود زلزله اندازند در ارکان اقتدار جمهوری اسلامی. پا که به میدان نهادند، دستِ بالاترِ فرزند خمینی را دیدند که دست خدا شده بود برای مجازات دشمن. اگر ضد انقلاب، می‌زد، جوابش را ده چندان می‌گرفت از کاوه اما محمود، جنگجو نبود. مجاهدی بود که به جبرِ جنگ، اسلحه برداشته بود و الا او مرد صلاح و اصلاح بود. اهل مهر و معرفت. رزمندگانِ در رکابش گواهان مهربانی بارشی او بودند که همه را در برمی‌گرفت و سیراب می‌کرد. معرفتش را هم مردم نجیب کردستان تجربه کردند که نه تنها در جنگ، حساب آنان را از ضدانقلاب، جدا می‌دانست که می‌کوشید دیگران هم به این نتیجه برسند و تمیز قائل شوند میان مردم غیرتمند اما مظلومِ کرد که جانشان به نام ایران بند است و ضدانقلابی که آنان را به گرو گرفته است. طبیبانه می‌دید ماجرا را و می‌کوشید با جراحی، و خارج کردن غده‌های سرطانی کوموله و دموکرات و دیگر ضدانقلاب‌ها از تن مجروح کردستان، مرهم بگذارد این زخم دشمن خواسته را و التیام بخشد این درد را.

همین رفتار او بود که عزیزاش می‌کرد تا جایی که هنوز بعد از سی و پنج سال بعد از شهادتش، نجیب مردمان کوه‌های کردستان، یادش را گرامی می‌دارند و نام‌اش را واجب‌الحرمه می‌دانند. آنان یادشان مانده است که ضدانقلاب هر جا پا می‌گذاشت، سفره‌شان را جمع می‌کرد و با خود می‌برد. یادشان است که وقتی مدعیان خلق کرد، می‌آمدند، نه مال حرمتی داشت و نه جان و نه حتی ناموس که کرد، جانش را برایش می‌دهد. آن اتفاقات می‌افتاد که تاب خواندنش نیست ما را چه رسد به نوشتن اما می‌دیدند که وقتی کاوه می‌آمد و ضدانقلاب را می‌تاراند، ر و دیوار شهر و روستا هم نفس تازه می‌کردند و مردمان به درکی تازه از آزادی می‌رسیدند. آنان درک می‌کردند که هرجا کاوه آمد، سفره‌ها پهن شد، مال و جان، حرمت یافت و عزت صدچندان گذاشته شد برای ناموس که کرد برایش جان می‌دهد و عزت خویش را بسته به آن می‌داند.

این رفتار بود که چون از باور و دل برمی‌خواست بر دل مردم هم می‌نشست و به باورشان تبدیل می‌شد که لشکریان خمینی، به ویژه درفش‌دارشان، کاوه معنای تام و تمام معرفتند. چون چنین بود و بودند، ماندگار شدند و این ماندگاری هم ماناست که هرچه به شهادت گره خورد جاودانه است.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها