به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، دفاع مقدس گنجینهای ماندگار از حضور عارفانه انسانهای برگزیده خداست که شهادتطلبی، ایثارگری، گذشت، شجاعت، رشادت، مردانگی و جوانمردی را میتوان از جمله خصوصیات بارز شخصیتی و اخلاقیشان نام برد.
همانان که جان برکف برای دفاع از دین و ناموس، ارزشها و آرمانهای این نظام دل به جاده زدند و در کربلای ایران حماسههای بیبدیل خلق کردند و بر دشمن بعثی پیروز شدند. شهیدانی که هر کدامشان نمونه و الگوی ایستادگی و مقاومت هستند.
«روح الله بابکی» یکی از ۱۰ هزار و ۴۰۰ شهید استان مازندران و اهل شهرستان «فریدونکنار» است که در ادامه زندگینامه این شهید را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید
تولدش در یکم شهریور ۱۳۴۵ اتفاق افتاد. «عینالله و فاطمه» از سر علاقه به حضرت امام، او را «روحالله» نامیدند. کودکیاش در کوچه پسکوچههای روستای «آسور»، و در دامان پر عطوفت پدر و مادرش خاطره شد. روحالله در شرایط نامطلوب اقتصادی آن روزهای عینالله، اما با مهر مادرانه فاطمه قد کشید و روزگار گذراند. عینالله، در تربیت فرزندان و تحصیلاتشان کوتاهی نکرد. روحالله بعد از اتمام دوران ابتدائی و راهنمائی در فریدونکنار، موفق به اخذ مدرک دیپلم اقتصاد از دبیرستان همین شهر شد و به تحصیلاتش پایان داد.
خوشروئی و مهربانی، از خصیصههای بارز او بود. «یدالله» از برادرش اینگونه میگوید: «یکروز از آسور به طرف فریدونکنار در حرکت بود. هوا هم خیلی سرد بود. من یک اورکت پلنگی نظامی به او داده بودم؛ اما روحالله آن را به دوستش که به شهرستان نور میرفت، داد و خودش با حوله حمام به منزل آمد. من به او گفتم: اورکت تو چی شد؟ گفت: به دوستم محمد دادم؛ چون هوا سرد بود و راهش دورتر از من بود.»
روحالله که رشدیافته یک تربیت دینی بود، در ادای فرائض واجب دینی، تقید خاصی داشت. با قرآن، این سرچشمه معارف الهی مأنوس بود و تا جایی که امکان داشت، در صفوف نماز جماعت حاضر میشد.
برادرش در ادامه نقل میکند: «بعد از شنیدن خبر شهادت یکی از دوستانش، خیلی ناراحت شد و تصمیم گرفت به جبهه برود. رفت. اما در نزدیکی زیراب بود که راننده، موسیقی مبتذل گذاشت. روحالله با فروتنی به او گفت: برادر! سرم درد میکند، میشود صدای نوار را به اندازهای کنی که خودت بشنوی؟ راننده هم به خاطر اینکه او را عصبانی کند، به بابل برگشت و روح الله را پیاده، و مسافر دیگری را سوار کرد.»
خواهرش «حوریه»، از روحیه ظلمستیزی و انزجار روحالله از رژیم طاغوت اینگونه روایت میکند: «یکبار وقتی از مدرسه به خانه آمد، گفت: امروز خوراکیام را نخوردم و آن را جلوی ناظم، زیر پایم له کردم تا اعتراض خودم را به شاه نشان دهم. آنها با این خوراکیها مغز جوانان را شستشو میدهند. بعد هم عکسهای شاه را از کتابش جدا کرد.»
سال ۱۳۵۹، همزمان با نخستین روزهای جنگ، روحالله اولین حضورش را با به تن کردن جامه بسیجی، در میادین نبرد تجربه کرد. او در طول دوران دفاع مقدس، چندینبار مجروح شد؛ یکبار در سوسنگرد از ناحیه سر، در منطقه حاجعمران از ناحیه پا، و در سرپل ذهاب از ناحیه گوش.
این بسیجی دلاور، بعد از اینکه در سال ۱۳۶۱ به عضویت سپاه در آمد، فرماندهی دسته و جانشینی گروهان را در کارنامه جنگی خود به یادگار گذاشت. او همچنین، مدتی به عنوان نیروی حفاظت مشغول به خدمت بود. «زهرا رئیسی»، بانوی مؤمنهای بود که روحالله در سال ۱۳۶۴ با او پیمان ازدواج بست. «محدثه» تنها ثمره این وصلت مبارک است.
این سردار سرافراز مازندرانی، سرانجام در ۲۶ فروردین ۱۳۶۷، در فاو به فیض عظیم شهادت نائل آمد؛ اما پیکر پاکش، بعد از گذشت نُه بهار، به آغوش خانواده بازگشت و در تکیه «معصومزاده» فریدونکنار در خاک آرمید.
فرازی از وصیتنامه شهید
سفارش من به شما این است که نسبت به انقلاب و رهبر عزیزمان وفادار باشید. از روحانیون متعهد پیروی کنید. در انجام واجبات و ترک محرمات بکوشید. حق الناس را رعایت کنید. با قرآن مانوس باشید و نماز جمعه و جماعت را ترک نکنید. دعاهای کمیل و توسل را هرچه باشکوهتر برگزار کنید؛ و از خواهران عزیزم میخواهم که در حفظ حجاب خود کوشا باشند.
انتهای پیام/