گروه استانهای دفاعپرسـ «سید محمد طالبیان» پژوهشگر دفاع مقدس؛ مهمترین سرمایههای هر جامعهای برای پیشرفت و تعالی در عرصههای گوناگون، سرمایه انسانی است و زنان و دختران جوامع یکی از بخشهای برجسته این سرمایه هستند که با ورود آنان در هر عرصهای تحقق اهداف در رسیدن به قلل مرتفع را بسیار تسهیل میکند و متقابلاً حاضر نشدن آنان نه تنها نیمی از جمعیت فعال (زنان) را از صحنه خارج میسازد، بلکه بخشی از جامعه مردان را نیز از میدان خارج میکنند و حضورشان علاوه بر اینکه نیمی از جمعیت را به صحنه میآورد بلکه بخشی از مردان جامعه را نیز به میدان می آورند.
دختران و زنان کشور ما در دوران مشعشع دفاع مقدس علاوه بر آن که مشوق و پشتیبان پدران و برادران و همسرانشان برای حضور در جبهه بودند با صبر و عمل مسئولیت اداره خانواده را نیز بر دوش میکشیدند.
مضاعف بر آن با حضور در مساجد و مدارس و ... با وحدت و همدلی و انسجام وصفناپذیر و باورنکردنی و با ساختار و سازمانی هدفمند به پشتیبانی از رزمندگان پرداختند که شرح داستان آن در همه رشادتها و خدمات شیرزنان و دختران سرزمینمان از حوصله و توان این قلم خارج است. در این میان تنها به ذکر خاطرهای که از آن شیر دختران که علیرغم مخالفت شدید خانواده مصمم به ازدواج با یک رزمنده دلاور که بعدها به کسوت جانبازی و سرداری نائل میگردد اشاره میشود که در پشت جبهه به ایفای نقش حمایتگونهای از مدافعان حریم جمهوری اسلامی میپردازد.
خانم مریم مقدس همسر جانباز سرافراز اسلام سردار اکبر نجاتی در کتاب خاطراتش با عنوان «تا ابد با تو میمانم» که توسط مریم عرفانیان به رشته تحریر درآمد به گوشهای از خدمتش به عنوان یکی از دختران آن زمان اشاره کرده و میگوید:
آن روز تصور نمیکردم جنگ سالهای سال طول بکشد و زندگی مرا هم تحت تاثیر قرار دهد.
اسبابکشی به محله قدیمیمان تمام شد. اما فکر من پیچیدن اثاث نبود؛ فکرم پی حوادثی بود که میشنیدم. حوادث تلخی که با شروع جنگ لحظه بهلحظه در خاک کشورم ریشه میدواند. میشنیدم آدمهایی برای دفاع از دین و ناموس به مناطق میروند؛ عدهای بیدستوپا بر میگردند و تعدادی هم هیچوقت برنمیگردند! دلم میخواست در دفاع نقش داشته باشم؛ برای همین بعد از تعطیلی مدرسه فوری به مکتب حضرت رقیه (س) آخر کوچه حسین باشی میرفتم تا به جبههها کمک کنم.
مدیر مکتب حاج خانم قانع بود؛ زنی متین، با وقار و آرام. مسئولیتهای اجرایی هم به عهده خانم فروغی بود، که بسیار فعال و به قول معروف کلیددار مکتب بود. اگر اقلامی برای کمک به جبههها میرسید به خانم فروغی تحویل داده می شد یا ارسال اجناس بستهبندی شده برای رزمندهها کار ایشان بود. خانم فروغی دو پسر داشت که با هم جبهه بودند.
در مکتب کارهایی را از قبیل تفکیک و بستهبندی اجناسی که مردم میآوردند، به عهده داشتیم؛ مانند آبمیوه، آجیل، بیسکویت، دارو، کنسروهای مختلف و...
موقع بستهبندی اجناس، میشنیدم خانم فروغی زیر لب زمزمه میکند: «از این خوراکیها به دست بچه من هم میرسه یا نه؟» و بدون آن که کسی متوجه شد خیسی گوشه چشمش را با چادر پاک میکرد.
توی مکتب هر کاری از دستم بر میآمد کوتاهی نمیکردم؛ حتی سر جعبههای مقوایی را چسب میزدم. بعضی وقتها هم مراسم تعزیه شهدا آنجا برگزار میشد که در جفت کردن کفش مهمانان، پذیرایی، شستوشوی ظروف و ... شرکت می کردم.
انتهای پیام/