یاران خراسانی (۷۰)؛

شهید «باقری»: خدا را شاکرم که در برابر خون شهدا ساکت نیستم

شهید «باقری» در فرازی از وصیت نامه خود آورده است: خدای بزرگ را شکر می‌کنم که ما را از کسانی نیافرید که در برابر خون شهدا ساکت بنشینیم و لیاقت همان را به ما داد که راه شهدا را که همان راه امامان است بشناسیم و آن را بپیماییم.
کد خبر: ۵۵۶۴۶۱
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۴۰۱ - ۰۹:۵۵ - 17November 2022

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، «حسن باقری» بیستم آذر ۱۳۴۳ در روستای رقّه از توابع شهرستان فردوس به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در دبستان ۲۲ بهمن روستا گذراند.

شهید باقری قبل از انقلاب شعار «مرگ بر شاه» می‌نوشت و به نوجوانان یاد می‌داد که این شعار را بگویند. شب‌ها در روستاهای منطقه عکس‌ها و اعلامیه‌های امام خمینی (ره) را پخش می‌کرد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی علی‌رغم اینکه سن کمی داشت اما تمام وقت خود را صرف مسائل انقلاب اسلامی و بسیج می‌کرد. از کارهای روزمره بریده بود و هفته‌ای یک بار هم گاهی به خانه نمی‌آمد. نگهبانی، شعارنویسی و جذب نیرو و آموزش آن‌ها از مهمترین فعالیت‌های شهید باقری بود.

با شروع جنگ تحمیلی به دلیل عشقی که به اسلام داشت و لبیک به فرمان امام خمینی (ره) به جبهه رفت و در عملیات طریق‌القدس شرکت نمود. بعدها در کسوت بسیجی در عملیات‌های دیگری از جمله عملیات بیت‌المقدس، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، والفجر ۲، والفجر ۱۰ و کربلای ۵ شرکت کرد و چندین مرتبه مجروح شد.

مدتی به‌عنوان مسئول پایگاه بسیج روستای آیسک انجام وظیفه نمود و مردم را برای حضور در جبهه تشویق می‌کرد. پس از آن به عضویت سپاه پاسداران فردوس درآمد و برای آموزش اعزام شد، سپس در واحد تخریب لشکر ۵ نصر به خدمت مشغول شد که بنا به شایستگی‌هایی که داشت به قائم مقامی گردان این واحد منصوب گردید.

این شهید والامقام به «شیر جبهه» معروف بود. هر کجا رزمندگان به مشکلی بر می‌خوردند به‌خصوص در شب‌های عملیات او برای رفع مشکل پیش‌قدم می‌شد.

«حسن باقری» نهم بهمن ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در بهشت حسین روستای رقّه یه خاک سپرده شد.

«محمد عابدینی» همرزم شهید باقری شهادت حسن را اینگونه روایت می‌کند: نهم بهمن ۱۳۶۵ شب آن روز من در اهواز بودم. فرمانده واحد به من سفارش کرد که به برادر حسن باقری بگو صبح به اهواز بیاید که من احتمالاً دو سه روزی مرخصی یا مأموريت می‌روم و باید کارها را هماهنگ کنیم. نیروهای پشتیبانی در دژ خرمشهر مستقر بودند. از اهواز به خرمشهر که برگشتم  خواستم استراحت کنم اطلاع دادند که مهمات بیاورید. شب مین و مهمات لازم را برداشتیم و به قرارگاه تاکتیکی نزدیکی شهرک «دوئیجی» عراق رفتیم. آنجا مین‌ها را آماده کردم. شهید حسن باقری هم بود و مین‌ها را با تعدادی از رزمندگان به طرف «نهر جاسم» بردیم، مین‌ها را کاشتند و صبح به همان محل قرارگاه تاکتیکی که به ایشان گفته بودند فرمانده در اهواز با شما کار دارد، برگشتیم.

نزدیک طلوع آفتاب از جلوی سنگر که خواستیم سوار ماشین شویم و به طرف شلمچه و خرمشهر برویم تعدادی از رزمندگان خواستند با ما بیایند که شهید باقری گفت امروز هرکس با ما بیاید شهید می‌شود. دو نفر غیر از شهید باقری با ما سوار ماشین شدند. به طرف پاسگاه شلمچه که حرکت کردیم کمتر از یک کیلومتر از سنگر دور نشده بودیم که خمپاره‌ای در سمت راست ما به زمین خورد و همه ما مورد اصابت ترکش قرار گرفتیم. یک وقت احساس کردم که فرد سمت راست من نیست اما نگاه کردم دیدم که هست ولی مجروح شده بود. وقتی دود و گرد و خاک حاصل از انفجار کنار رفت دیدم شهیدان حسن باقری و مجتبی مطیع که کنار من نشسته بودند مورد اصابت ترکش‌های متعدد قرار گرفته‌اند و بدون گفتن حتی یک آه به همدیگر تکیه داده‌اند و شهید شده‌اند و فرد عقب مجروح شده بود.

فرازی از وصیت‌نامه شهید حسن باقری

اکنون که برای چند سالی است که این فیض عظیم نصیبم شده تا در جبهه‌های حق علیه باطل خدمت کنم خدای بزرگ را شکر می‌کنم که ما را از کسانی نیافرید که در برابر خون شهدا ساکت بنشینیم و لیاقت همان را به ما داد که راه شهدا را که همان راه امامان است بشناسیم و آن را بپیماییم و مپندارید که این را کورکورانه و از روی هوی و هوس انتخاب کرده بلکه از وقتی که در قلبم احساس کردم این را انتخاب کردم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار