یاران خراسانی(۷۳)؛

شهید «سیداحمدی»: قلم دانش‌آموزان بر خون شهدا برتری دارد

شهید «سیداحمدی» در فرازی از وصیت‌نامه خود آورده است: ای همسنگران و همکلاسی‌های عزیزم!! سلام و درود مرا بپذیرید. هرچند مدتی از شما دور بودم ولی قلبم در کلاس درس حاضر بود که قلم شما بر خون ما برتری دارد. دوست دارم که جسم مرا از سنگر همیشگی‌ام مدرسه تشییع کنید.
کد خبر: ۵۶۹۵۵۷
تاریخ انتشار: ۰۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۹:۱۶ - 28January 2023

گروه استان‌های دفاع‌پرس- «ابوالقاسم محمدزاده» نویسنده کتاب دفاع مقدس؛ از بی‌لطفی روزگار، دلم می‌گیرد و دل گرفته‌ام هوایی زیارت می‌شود. می‌خواهم به زیارتت بیایم اما نه به پای تن که به پای دل و مرغ جان.

دلم را به شوق زیارت روانه می‌کنم و پروانه می‌شود تا به مزارت برسد، به گلزار شهدای فریمان.

سید محمد ۱۹ بهمن ۱۳۴۲ در فریمان بدنیا آمده بود و مثل همه هم‌سن و سال‌هایش در هفت سالگی به مدرسه رفت.

با شروع انقلاب اسلامی در تظاهرات و راهپیمائی‌ها حضور فعالانه‌ای داشت و با پیروزی انقلاب به عضویت بسیج در آمد و عضو فعال انجمن اسلامی مدرسه بود و همچون ستاره‌ایی، علاوه بر تقیدش در رعایت مسائل دینی، دوستانش را به پایبندی و مراعات احکام الهی، پیروی از ولایت فقیه سفارش می‌کرد.

تازه دیپلمش را گرفته بود که برای حفظ دستاوردهای انقلاب و دفاع از مرزهای جمهوری اسلامی ایران راهی جبهه‌های جنگ و نبرد حق علیه باطل شد، دو مرحله به جبهه رفت.

آخرین باری که به جبهه رفته بود، در گردان ادوات تیپ جوادالائمه (ع) مشغول به خدمت شد.

در عملیات والفجر مقدماتی حضور پیدا کرد و در منطقه فکه با اصابت ترکش به سر و چشمش به شهادت رسید.

سید محمد در قسمتی از وصیتنامه‌اش آورده است:

-تنها امام را دعا کنید که هرچه داریم از اوست.

ای همسنگران و همکلاسی‌های عزیزم!! سلام و درود مرا بپذیرید. هرچند مدتی از شما دور بودم ولی قلبم در کلاس درس حاضر بود که قلم شما بر خون ما برتری دارد. دوست دارم که جسم مرا از سنگر همیشگی‌ام مدرسه تشییع کنید.

سلام بر تو ای مدرسه که در و دیوارت نشانه‌ای از بلندای استقلال و تخته‌ات نشانه‌ای از لوح خداست؛ و درود بر تو ای معلم که با نوشته‌هایت، چراغ بقا را برایم روشن کردی.

پروانه می‌شوم و گرد مزار سلاله زهرا (س) چرخی می‌زنم. به یقین می‌رسم که هرکس روی زیبا و جمال یار را دید، دیگر نتوانست از او دل بکند. از خودم می‌پرسم، مگر سید محمد سیداحمدی در جبهه‌ها چه جلوه‌ای از یار دیده بود که پایبندش شد و ماند تا به وصالش رسید.

دور خودم چرخ می‌زنم یا گرد مزارش؟ نمی‌دانم.

نجوایش را می‌شنوم که درود می‌فرستد بر پدرش و سلامی بر بلندای تاریخ بر نادر ارجمندش که او را در دامن پرورید.

هنوز از مزارش روی نگردانده‌ام، صدایش را می‌شنوم که گفته است:

مشق عشق کرده‌ام و با دیدن جمال یار، برای رسیدن به لقایش حرکت کردم....

آری، سید محمد در مسیر راه یافتن به کوی دوست حرکت کرد و با رفتنش، همچون ستاره‌ای در آسمان عشق، راهنمای مسیر طالبان حق. هنوز ندایش در گوش جانم طنین می‌افکند که گفت:

-پس بشنوید ندای مرا، از دلی که مال خودم نیست. از دلی که کعبه‌اش جماران است و مدفنش جسم من. اگر رفتم، دوستانم یار تو خواهند بود.

حالا از تو می‌پرسم؛ آیا دل پروانه‌ایی مرا به دوستی‌ات قبول می‌کنی....

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار