به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، «عباس بابلی توت» جانشین گردان در لشکر ۵ نصر ۲۶ اسفند ۱۳۴۴ در درگز چشم به جهان گشود. او کودکی آرام بود. در کارهای کشاورزی به پدر و مادرش کمک میکرد.
دوره ابتدایی را در مدرسه عزتآباد شهرستان درگز گذراند. به اتفاق خانوادهاش پس از مهاجرت از درگز به شهرستان مشهد، دوره راهنمایی را در مدرسه محرابخان ادامه داد که پس از مدتی ترک تحصیل کرد و به کارهای انقلاب پرداخت.
در دوران انقلاب در راهپیماییها شرکت داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با عضویت در بسیج به نگهبانی و گشت میپرداخت و بعد از مدتی به استخدام سپاه درآمد.
عباس بابلی توت در ۲۰ سالگی ازدواج کرد که مدت زندگی مشترک آنها ۶ ماه بود.
همسرش میگوید: چون ایشان سپاهی بودند و مومن، به ایشان جواب مثبت دادم. به من توصیه میکرد که زهراگونه باشم. از غیبت بیزار بود. با فامیل رابطه خوبی داشت. افرادی که با شهید بابلی ارتباط داشتند، از رفتار و اخلاق حسنه ایشان تعریف میکنند. به پدر و مادرشان خیلی احترام میگذاشت.
با شروع جنگ تحمیلی به پیام امام خمینی (ره) لبیک گفت و عازم جبهه شد. میگفت: میرویم تا پیروز شویم، شعار «تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست» را مدام تکرار میکرد.
همسر شهید میگوید: من او را از رفتن به جبهه منع میکردم ولی او میگفت: به خاطر دینم باید به جبهه بروم و اگر نروم جواب حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) را بعداً چه بدهم. او با من صحبت کرد و من را راضی نمود.
پدر شهید میگوید: اولین باری که از جبهه آمد، یک گوسفند برای او قربانی کردیم. او گفت: جبهه برای من مثل دانشگاه است. همچنین نقل میکند: ما او راداماد کردیم تا کمتر به جبهه برود. او را منع میکردیم ولی او می گفت: امام تکلیف کرده است و باید به دستور امام عمل کنیم.
پدر شهید میگوید: شهید به ما سفارش میکرد که اسلحه من را زمین نگذارید. همچنین میگوید: زمانی که برادر بزرگ ایشان به شهادت رسید، سر قبر او نشسته بود و میگفت: خدا کند من هم به شهادت برسم که این آرزوی من است. بعد از سه سال از این جریان شهید شد.
عباس بابلی توت در ۲۵ اسفند ۱۳۶۳در عملیات بدر در منطقه هورالعظیم به شهادت رسید و پیکر مطهرش در منطقه باقی ماند که دوازدهم تیر ۱۳۷۶پس از تفحص، تشییع و در بهشت رضا (ع) مشهد به خاک سپرده شد.
فرازهایی از وصیتنامه شهید عباس بابلی توت
آمدنم به جبهه از روی آگاهی و شناخت نسبت به اسلام و احساس وظیفه شرعی و الهی بوده است و مرگ را هم عاشقانه، مخلصانه و برای رضای خدای متعال پذیرا هستم. از اینکه در سنین جوانی دارفانی را وداع میکنم و افتخار نوشیدن شربت شهادت را در راه خدا کسب نمودهام، خوشحال بوده و آرزومندم که خونم در راه اعتلای اسلام و آگاهی هرچه بیش از پیش موثر واقع گردد.
پدر جان مرا ببخش. مادر جان شما تنها کسی هستی که بیش از همه برایم ناراحتی. فقط شما را به صبر راهنمایی میکنم و با خوشحالی خود در مرگم، مشت محکمی به دهان دشمنان انقلاب بزنید. از نور چشمانم پدر و مادرم حلالیت، از برادرانم التماس دعا و از خواهرانم صبر و شکیبایی و استقامت میخواهم.
انتهای پیام/