گروه استانهای دفاعپرس: تاریخ پرفراز و نشیب انقلاب اسلامی ایران؛ از سالهای نخست مبارزات تا به امروز شاهد مجاهدتهای پنهان و خاموشی در بین اقشار مختلف مردم به رهبری امام خمینی (ره) بوده که آن تلاشها کمتر برای عموم جامعه بیان شده است.
در زمان رژیم پهلوی؛ شاید کمتر کسی تصور میکرد که ارتشی که ساخته شده تا حافظ منافع رژیم پهلوی و آمریکا در منطقه غرب آسیا باشد؛ در بدنه آن افراد مومن و انقلابی و دلداده به مکتب اسلام و امام خمینی (ره) حضور باشند؛ به طوری که حاضر هستند جان خود را در این راه فدا کنند.
به مناسبت فرارسیدن سی و چهارمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) در ادامه گفتوگو با سرهنگ بازنشسته «محمدحسن پورجمعه» یکی از آن مبارزان انقلابی ارتش و پیشکسوت هوانیروز را از نظر میگذارنید.
دفاعپرس: نحوه ورود شما به هوانیروز در دوران رژیم پهلوی چطور رقم خورد؟
دایی من شهید «محمد صادق اسلامی» از دوستان شهید آیتالله دکتر «سید محمد حسینی بهشتی» بود. به همین دلیل ورود من به هوانیروز ارتش؛ پس از مشورت با شهید بهشتی محقق شد. پس از ورودم به بدنه هوانیروز؛ افراد مذهبی ارتش را شناسایی کرده و کمکم یک ارتباط سازماندهی شده را بین ارتشیهای انقلابی شکل دادم. این ارتباط برقرار بود و هرگاه خبر به دست ما میرسید پس از جمعبندی، آنها را به شهید بهشتی منعکس میکردم.
دفاعپرس: مأموریت برونمرزی خود به سوریه را در دوران رژیم طاغوت تشریح کنید؟
در سال ۱۳۵۴ به من مأموریتی داده شد که بر اساس آن بایستی همراه با تعدادی از کارکنان ارتش، به وسیله بالگرد، به سمت کشور سوریه حرکت میکردیم. علت این مأموریت در ابتدا بر این اساس استوار بود که در آن زمان برخی از نیروهای نظامی رژیم پهلوی در کشور سوریه پاسدار صلح سازمان ملل متحد بوده و در مرز با اراضی اشغال شده توسط رژیم صهیونیستی با سوریه؛ یعنی منطقه «جولان» استقرار داشتند. در حالی که هدف آنها از این کار صرفاً سرکشی از نیروهای ایرانی مستقر در سوریه نبود بلکه هدف دیگری را دنبال میکردند.
در زمان «حسنالبکر» رژیم بعث عراق برای تعمیر بالگردهای خود، آنها را از منطقه سلیمانیه و از فراز مرز ایران به کشور آذربایجان فعلی، که قسمتی از شوروی سابق بود، منتقل میکرد تا در آنجا با انجام تعمیرات اساسی بالگردها را به روزرسانی کنند. نکته قابل توجه این است که طبق مشاهدات میدانی دیده شده بود که بالگردهای عراقی در حین عبور از مرزهای ایران تا نزدیکی شهر زنجان آمده بودند و نیروهای نظامی ایران متوجه شده بودند که عراقیها مشغول جمعآوری اطلاعات از داخل خاک ایران هستند! به همین دلیل؛ رژیم پهلوی جهت مقابله به مثل با رژیم بعث عراق به فکر انجام اقدامی افتاد و تصمیم بر این شد به بهانه سفر به کشور سوریه، بالگردهای ایران به سمت عراق حرکت کنند تا وارد آسمان کشور عراق شوند. هدف اصلی ایران این بود تا از این طریق؛ تاسیسات نظامی عراق شناسایی و از آنها عکس و فیلم تهیه شود.
دفاعپرس: از نحوه اعزام خود به عراق بگویید.
در بالگردهای اعزامی به سوریه؛ ارتشیها دو گروه بودند برخی مثل من و دوست همراهم؛ آقای زمانی تنکسین یا تعمیرکار بالگرد و برخی دیگر از عوامل اطلاعاتی ارتش رژیم پهلوی بودند که به منظور موقعیتیابی، عکاسی و فیلمبرداری از مناطق مذکور در این مأموریت حضور داشتند. هنگامی که بالگردهای ارتش ایران از آبادان به سمت عراق حرکت کرد؛ نزدیک ظهر به بغداد رسید. قرار بر این شد که بعد از صرف نهار، بالگردها در آنجا سوختگیری کنند و بعد از آن به سمت سوریه حرکت کنیم.
دفاعپرس: با توجه به حضور امام خمینی (ره) در نجف تصمیمی نداشتید که با ایشان دیدار کنید؟
وقتی بالگردها در فرودگاه بغداد نشستند؛ من و آقای زمانی، که هر دو نفر ما در آن ایام همافر دوم بودیم، تصمیم گرفتیم به نجف برویم و در آنجا با امام خمینی (ره) دیدار داشته باشیم. برای رسیدن به این مقصود، یکی از بالگردها را دستکاری جزئی کردیم وقتی خلبان تصمیم گرفت آن را روشن کند، بالگرد روشن نشد. ما دو نفر مدت زمان تعمییر را به قدری طولانی کردیم تا زمان بیشتری را در عراق حضور داشته باشیم. اما به این نکته باید توجه داشت که این اقدام در نوع خودش خطرناک بود.
دفاعپرس: بعد از رفع نقص چه اتفاقی افتاد؟
پس از رفع نقص فنی بالگرد توسط من و همکارم؛ کادر پرواز تصمیم گرفت تا مجدد پرواز کنیم، اما متوجه شدند که زمان گذشته است در نتیجه اعلام کردند فردا صبح به سمت سوریه حرکت میکنیم. بعد از آن؛ با کادر پروازی بالگردها برای استراحت به سمت هتلی در بغداد حرکت کردیم. در فاصلهای که مجموعه پروازی بالگردها در هتل استراحت میکردند من به اتفاق آقای زمانی از هتل بیرون زدیم و با پرداخت 100 دلار، از طریق یک دستگاه خودمان را به شهر نجف رساندیم.
دفاعپرس: در مسیر نجف با تهدیدی مواجه نشدید؟
هنگامی که به شهر نجف رسیدیم، به خاطر برخی اشتباهات، تحت تعقیب قرار گرفتیم که مجبور شدیم خودمان را بین اهالی نجف مخفی کنیم تا ما را گم کنند، در این حین، با روحانی عربزبانی برخورد کردیم و به او گفتیم قصد داریم به بیت امام خمینی (ره) برویم و از او آدرس را جویا شدیم. آن فرد روحانی گفت من جلوتر از شما حرکت میکنم به هر سمتی که دستم را تکان دادم شما به همان سمت بروید و دیگر با من کاری نداشته باشید چراکه او از وضعیت خفقانی که در آن زمان بر کشور عراق حاکم بود، واهمه داشت.
دفاعپرس: چگونه به بیت امام خمینی (ره) رفتید؟
من و آقای زمانی به دنبال این فرد حرکت کرده و او در مسیر، منزلی را به ما نشان داد. وقتی به آنجا رسیدیم، با مرحوم آیتالله «غلامرضا رضوانی» که در آن زمان از نزدیکان امام خمینی (ره) در شهر نجف به شمار میآمد و بعد از انقلاب عضو فقهای شورای نگهبان بود، مواجه شدیم. قبل از عزیمت به عراق برخی از دوستان نزدیک، به ما مبلغ پولی را سپرده بودند تا در صورت رسیدن به نجف آنها را خدمت امام خمینی (ره) بدهیم. در ملاقاتی که با مرحوم آیتالله رضوانی داشتیم چون اطراف ایشان جمعی نشسته بودند جلو رفتیم و امانتی را به مرحوم رضوانی داده و آرام به نحوی که کسی متوجه نشنود، به ایشان گفتیم: ما نظامی هستیم، عجله داریم و میخواهیم امام خمینی (ره) را ملاقات کنیم.
دفاعپرس: واکنش مرحوم آیتالله رضوانی به درخواست شما چه بود؟
ایشان پس از شنیدن درخواست ما از حاضرانی که در جمع نشسته بودند تقاضا کردند که وقتشان را به ما بدهند تا کمی زودتر امام خمینی (ره) را ملاقات کنیم.
دفاعپرس: چگونه وارد بیت امام خمینی (ره) شدید؟
پس از هماهنگیهای صورت گرفته من و همکارم از طریق پشتبام منزلی که مرحوم آیتالله رضوانی در آن مستقر بودند، دور زده و به بیت امام خمینی (ره) رسیدیم. در آن زمان بیت امام خمینی (ره) در نجف خانهای کهنه بود و مکان فعلی بازسازی شده است. وقتی وارد خانه شدیم، از داخل راهرویی عبور کرده و پیشکار امام خمینی (ره) را دیدیم. از او خواستیم ما را به سمت اتاق امام خمینی (ره) راهنمایی کند که ایشان هم اتاقی را به ما نشان داد. وقتی که به سمت اتاق رفتیم دیدیم که بیرون اتاق، چوبی است و در ورودی آن به وسیله پرده پوشیده شده است. تعجب کردیم که این اتاق، چگونه اتاقی است؟
دفاعپرس: آیا موفق به دیدار امام خمینی (ره) شدید؟
بله. وقتی که رفتیم و درب را باز کردیم؛ احساس کردیم کسی جلوی درب نشسته است؛ خوب که دقت کردیم، متوجه حضور امام خمینی (ره) شدیم ایشان بر روی گلیمی نشسته بودند و در گوشهای از اتاق هم رختخوابها قرار داشت. با دیدن امام خمینی (ره) به دست و پای ایشان افتادیم. در آن لحظه برای ابراز ارادت نسبت به ایشان زبانمان بند آمده بود. امام خمینی (ره) هر دو نفر ما را مورد تفقد قرار دادند و دستی بر سرمان کشیدند و با ما مصافحه کردند. بعد از لحظاتی خطاب به ایشان گفتیم که ما نظامی هستیم و در ادامه علت حضور و مأموریت خود را در کشور عراق برای امام خمینی (ره) تشریح کردیم.
دفاعپرس: امام خمینی (ره) سئوال یا پرسش دیگری از شما نداشتند؟
امام خمینی (ره) سئوالاتی را راجع به نیروهای ارتش از ما داشتند که ما هم آنها را پاسخ دادیم. علاوه بر اینها؛ درباره پارهای از مسائل که در آن دوران حادث شده بود از امام خمینی (ره) اجازههایی خواستیم که ایشان اجازهها را صادر کردند. هنگامی که میخواستیم از محضر امام خمینی (ره) مرخص شویم، ایشان فرمودند: «هنگامی که به ایران بازگشتید، سلام مرا به نظامیها و ارتشیها برسانید».
دفاعپرس: به هنگام خروج شما هدیه یا وسیلهای خاص از ایشان دریافت نکردید؟
هدیه به شکل خاص خیر؛ اما مقداری اعلامیه و کتاب، از جمله کتاب «تاریخ تحلیلی اسلام» که توسط حجتالاسلام «سید حمید روحانی» به رشته تحریر درآمده را دریافت کرده و از بیت امام خمینی (ره) خارج شدیم. من بیرون از بیت امام خمینی (ره)؛ یک عدد کفن خریداری کرده و محتویات دریافتی را در آن مخفی کردم.
دفاعپرس: با توجه به حساسیتهای دولتهای ایران و عراق نسبت به شخصیت امام خمینی (ره)؛ تحویل اعلامیهها برای شما مشکلی ایجاد نکرد؟
وقتی به هتل محل استقرار کادر پرواز ایران در شهر بغداد رسیدیم؛ حوالی صبح بود و هنگامی که وارد هتل شدیم؛ پس از تعویض لباسهای شخصی؛ لباسهای کادر پروازی را به تن کرده و آماده پرواز با بالگرد شدیم. وقتی که به فرودگاه رسیدیم و به سمت باند حرکت کردیم تا به مسیر خود ادامه بدهیم؛ ناگهان عراقیها اعلام کردند برای بازرسی هرچه بار دارید بر زمین بگذارید. کادر ارتش شاهنشاهی، چون از عوامل اطلاعات رژیم پهلوی بودند برای اینکه بهانهای به دست عراقیها ندهند؛ مخالفتی با آنها نکردند اما من نگران شدم. در صفی که قرار بود وسایل را بازرسی کنند من نفر چهارم ایستاده بودم؛ در همان حال با اینکه نمیدانستم حرم امیرالمومنین (ع) کدام سمت است؛ اما به سمتی به نیت آن که حرم مولا در آنجاست رو کرده و به ساحت ایشان متوسل شده و از ایشان طلب کمک کردم. بازرس عراقی به هرکسی که میرسید، به او میگفت وسایلت را باز کن اما وقتی که به من رسید؛ پرسید: این وسیله چیست؟ گفتم: کفن است. وقتی که بازرسی عراقی کفن را در دست من دید، به من گفت: برو. بعد از من، ساک آقای زمانی و همین طور به ترتیب وسایل همکاران تا آخرین نفرات مورد بازرسی قرار گرفت. در این بین تنها کسی که وسایلش مورد بازرسی قرار نگرفت؛ من بودم که در نوع خودش عجیب بود!
انتهای پیام/