گروه استانهای دفاعپرسـ «علیاصغر کمالی» پژوهشگر تاریخ اسلام؛ تاریخ پرنشیب و فراز بشر از آغاز، شاهد جنگها و برخوردهای خونین و فروانی بوده که بر سر کسب قدرت و پیروزی میان جناحهای درگیر اتفاق افتاده است، ولی گاهی این برخوردها از سطح یک درگیری نظامی صرف میان افراد، فراتر رفته و بهصورت جنگی تمام عیار میان دو جریان و دو جهانبینی مختلف درآمده است، چنانچه تمام جنگهایی که میان جبهه اسلام واقعی و شرک و استکبار پیش آمده از این قبیل بوده است، ولی آنچه سرنوشت نهایی جنگ را در این جهاد مقدس و مستمر تاریخ با جبهه کفر و شرک تعیین نموده، همیشه پیروزی نظامی نبوده است، بلکه گاهی پیروزی و افتخاری که شهادت و خون آفریده است از توان هر سلاح و شمشیری بیرون بوده و این درست همان حقیقتی است که در جریان قیام خونین عاشورا به واقعیت پیوست، و لذا نوشتهاند: «لم یتزلزل دول بنی امیه الا بعد شهادته ولم یظهر للناس کفرهم و ضلالتهم الا عند فوزه بسعاده» ۱
پس از شهادت امام حسین علیهالسلام پایههای حکومت اموی متزلزل و چهره کفر و ضلالت آنان برای مردم ظاهر و افشا گردید، و اینچنین است که در فرهنگ قرآن از شهادت بعنوان «اِحدَی الحُسنیین» یاد شده است، و آن نتیجهای که قیام تاریخی و بینظیر عاشورا به بار آورده در حقیقت تفسیری رسا برای این بخش کوتاه و پرمحتوای این آیه است.
ریشهیابی عاشورا
یکی از مشکلاتی که پیوسته جامعه بشر در طول حیات خویش با آن روبرو بوده، مشکل رهبری است، و متأسفانه غالباً افراد در این مسأله از روی اشتباه و یا تحت تأثیر تهدید و تطمیع به گمراهی کشیده شده اند، و فاجعه آمیزتر از آن این بوده که فرصتطلبان ستمگر با نیروی همین مردم، پیامبران و امامانی را که برای رهائی و هدایتشان بپاخاستهاند، از پای درآورده و به شهادت رساندهاند، امام باقر علیهالسلام چنین افرادی را به گوسفندی تشبیه میکند که از شبان و رمه جدا افتاده و در جریان جست و خیزش در تکاپوی گله و شبان، به اشتباه به گله و چوپان بیگانه میپیوندد و پس از توجه به اشتباهش از آنها جدا شده و به گله و چوپان دیگر و همین طور تا سرانجام در حالت تحیر و سرگردانی، گرگی فرا رسیده و از بیپناهی و بیسرپرستی او استفاده نموده و او را طعمه خویش میسازد.
سپس امام علیهالسلام چنین نتیجه میگیرد: «وکذالک والله-یامحمد- من اصبح من هذه الأمه لا امام له من الله عزوجل ظاهر عادل، اصبح ضالا تائها» ۲
محمدبن مسلم! به خداوند سوگند کسی که از میان امت، امام حاضر و عادلی که از سوی خدای عزوجل تعیین شده باشد، انتخاب ننماید، به گمراهی و پریشانی خواهد افتاد.
و این مثال، ترسیمی رسا از وضع جامعهای است که در سقیفه و صفین و ساباط و کربلا از رهبر واقعی و امت محمدی جدا شده، و سرانجام دچار گرگان خونآشام اموی شدند که بنام خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، سرنوشت آنان را در دست گرفته و از هیچ جرم و جنایتی نسبت به آنها کوتاهی نکردن، و ای کاش از اشتباه اول و دوم خویش عبرت گرفته و در کربلا به تکرار آن نمیپرداختند، گرچه آنچه را که در صفین واقع شد اگر بگفته عقاد-نویسنده مصری_ بواسطه ترفند سیاسی قرآن بر سر نیزه کردن، بتوان نام فریب و اشتباه بر آن نهاد، ولی در کربلا هرگز چنین اشتباهی در کار نبود، چراکه حکومت عدل علی علیهالسلام در آن مدت کوتاه خویش، توانست با تمام مشکلاتی که برایش به وجود آوردند، نمونهای کامل و درست از سیاست صحیح و حکومت واقعی اسلامی به جامعه ارائه دهد؛ از این رو معاویه با تمام تلاشی که در اسلامی جلوهدادن حکومت ضداسلامی خویش نمود، نه تنها نتوانست پایگاهی در میان جامعه پیدا نماید، بلکه روزبهروز بر نفرت و نارضائی مردم از حکومت او افزوده و افزودهتر شد، تا آنجا که به ناچار چهره نامردم خویش را به رسم همه دیکتاتوران تاریخ نشان داد و دست به تبعیدهای دسته جمعی از عراق به نقاط دوردست مرزی زد و اقدام به قتل و زندان و شکنجه کسانی کرد که سرانجام متوجه این اشتباه بزرگ خویش گردیدند که معاویه را به جای علی علیهالسلام به رهبری انتخاب نموده بودند، و امیرمؤمنان علیهالسلام در آخرین روزهای حیاتش در بستر شهادت از اینکه مردم در نهایت به اشتباه خود پیخواهند برد، خبر داد و فرمود: «غدأ ترون ایامی و یکشف لکم عن سرائری و تعرفوننی بعد خلومکانی و قیام غیری مقامی» ۳
فردا است که ایام (درخشان حکومت) مرا ببینید و اهداف و خواستههایم برایتان آشکار شود، و پس از خالی ماندن جایم و قرار گرفتن دیگری در جایگاهم مرا خواهید شناخت؛ و اینک آن روز فرا رسیده بود و مردمی که از حکومت ظالمانه اموی سخت به تنگ آمده بودند، حکومت عدل علی علیهالسلام را در رهبری فرزندش امام حسین علیهالسلام جستجو مینمودند و لذا به امام نامهها نوشته و او را از آمادگی خویش برای سقوط امویان و استقرار حکومت اسلامی بدست آن حضرت مطلع ساختند، ولی حکومت رعب و وحشت اموی که دلهای آن مردم سست اراده و بیایمان را از ترس و طمع لبریز نموده بود. بر سر این عهد و تصمیم استوار نماندند و لذا «مجمع عامری» در راه بازگشت از کوفه با امام علیهالسلام که از وضع کوفه جویا شده بود گفت: بزرگان و سران کوفه رشوهای کلان دریافت کرده و علیه تو هم دست شدهاند «و امام سایر الناس بعدهم فان قلوبهم تهوی الیک و سیوفهم غداً مشهوره علیک» ولی سایر مردم دلهایشان شیفته تو و شمشیرهایشان فردای جنگ آماده کشتن تواست، و فرزدق نیز همین تعبیر را به این صورت تکرار کرد: «قلوب الناس معک و سیوفهم مع بنیامیه» قلبها با تو و شمشیرها با امویان است. و سرانجام شمشیرهائی که در صفین برای سرنگونی حکومت اموی، بالا رفته، ولی با فریب بر سرنیزه کردن قرآن به نیام بازگشت، در کربلا برای تثبیت حکومت اموی و ریختن خون فرزند علی علیهالسلام بالا رفت و بدین ترتیب بزرگترین فاجعه تاریخ اتفاق افتاد.
تا اربعین
فاصله میان عاشورا تا اربعین، از نظر زمانی، فاصله چندانی نیست ولی نقشی را که خاندان شهیدان عاشورا در این فاصله کوتاه در رساندن پیام خون آن شهیدان به جامعه و تاریخ، ایفا نمودند، تمام تلاش ۲۰ ساله حکومت معاویه و سپس جانشیان او را، در مشروع جلوه دادن خلافت اموی، به کلی خنثی و بیاثر ساخت، و شمشیرهائی را که در جهت اراده و خواست حاکمان ستمکار اموی بالا میرفت، با دلهای مردم همسو نمود و کوفه و دیگر شهرهای اسلامی آن روز را به کانون انفجاری علیه حکومت بنیامیه تبدیل ساخت، آن چنان که در نهایت به سقوط خفت بار آنان منتهی گردید، و بدین ترتیب رسالت خانواده همه شهیدان را در پاسداری از خون شهید و حفظ دستاوردهای انقلابی که بخاطر آن، عزیزانشان به فوز و فیض عظیم شهادت نائل گردیدهاند، مشخص و روشن ساختند.
و به راستی اگر نقش امام سجاد (ع)، زینب کبری (س) و دیگر شاهدان بازمانده صحنه کربلا در نقل لحظهبهلحظه و جزء به جزء حوادث کربلا نبود، چهرهای که دشمن میخواست از امام حسین علیهالسلام و عاشورا ترسیم ساخته و به تاریخ منتقل سازد، چهرهای نبود که ما امروز از امام و عاشورا میشناسیم و در نتیجه عاشورا با تمام شکوه و عظمتش در تاریخ -و الااقل برای مدت زیادی- مسخ و محو میشد و این واقعیتی است که با نگاهی به برنامهریزی و تدارکات قبلی دستگاه تبلیغات اموی میتوان به آن پی برد.
امویان از نظر تبلیغات در وضعیت بسیار بالائی قرار داشتند، چراکه معاویه از همان آغاز، خود را با مردی روبرو میدید که با سابقهترین و درخشندهترین چهره اسلام بود، و از نظر نظامی در موقعیتی پائینتر از امیرمؤمنان علیه السلام قرار داشت وبه همین دلیل بود که در صفین در آستانه سقوط کامل قرار گرفت ولی درست در همان لحظاتی که میرفت برای همیشه به آن جریان نفاقگونه اموی پایان داده شده و دیگر قدرت نظامی او کارآئی خود را از دست داده بود، به قدرت تبلیغاتی متوسل شده و با بر سرنیزه کردن قرآن، سرنوشت جنگ را به سود خویش تغییر داد، و این خود نمونهای روشن از نیروی دستگاه تبلیغاتی معاویه و میزان تأثیرپذیری جامعه ناآگاه و رشدنیافته آن عصر بود چراکه معاویه دهها نفر مفسر قرآن، محدث و قاری و شاعر و داستانسرا و چهرههای مورد قبول جامعه و مغزهای سیاسی را با وعده مال و مقام به سوی خویش جلب نموده و بوسیله آنان قدرت تبلیغاتی بیرقیب و نیرومندی به وجود آورده بود و بواسطه همین دستگاه تبلیغاتی بود که توانست امیرمؤمنان علی علیهالسلام را با آن همه سابقه و صلاحیت، منزوی سازد و خود را بهعنوان خلیفه رسمی پیامبر (ص) بر جامعه اسلامی تحمیل نماید.
روش تبلیغاتی یزید
یزید نیز که همان دستگاه تبلیغاتی معاویه را در کنار داشت، فکر میکرد که با کشتن امام حسین علیهالسلام و سپس با ترور شخصیت او همه چیز، به همان سادگی پایان میپذیرد و از این رو پس از پایان کار نظامی، دست به کار تبلیغاتی زد و در این راستا:
۱- عاشورا را روز پیروزی خدا معرفی نمود، و از این جهت هنگامی که ابن زیاد، «زیدبن ارقم» یکی از اصحاب رسولخدا صلی الله علیه و آله را گریان میبیند، با اعتراض به او میگوید: «اتبکی لفتح الله؟!» آیا از این فتح و پیروزی «الله» گریانی؟!!
۲- عاشورا را چنانچه امام صادق علیهالسلام میفرماید، روز عید اعلام نمودند، و نیز این روز را چنانچه در زیارت عاشورا میخوانیم «اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنوامیه» روز پربرکت و مبارک بخاطر قتل امام معرفی کردند!
۳- از روز عاشورا بعنوان روز گرفتن روزه شکر و انجام دیگر اعمال خیر به همین مظور تبلیغ میگردید و برای نمونه زنی ده شتر قربانی نمود!!
۴- به نشانه شادی و ضایت از قتل امام از سوی امویان چهار مسجد در کوفه بازسازی میگردد، تا بناهای یادبودی برای چنان پیروزی باشد!!
۵- از قیام حسین بن علی علیهالسلام بهعنوان حرکتی از سوی انسانی خارج از دین اسلام در برابر امام مسلمین و حکومت قانونی او تبلیغ شد چنانچه یکی از مبلغان و ارتشیان لشکر یزید با خطاب به افراد خویش میگوید: «لا ترتابوا فی قتل من مرق من الدین و خالف الامام» در کشتن کسی که از دین خارج و بر خلیفه و رهبر جامعه شوریده است تردیدی به خویش راه ندهید!!
اینها نمونهای اندک از تبلیغات بسیاری بود که از سوی دستگاه تبلیغاتی اموی ترتیب داده شده بود و در کوفه و شام، تمام شهر را آزین بسته و جشن پیروزی برگزار ساخته بودند تا در میان آن جنجال تبلیغاتی، فریاد رسای عاشورا و پیام خونرنگ شهیدان را محو و نابود سازند، ولی غافل از اینکه آن خونهای پاک و مقدسی که در آن سرزمین تفتیده «طف» بر زمین ریخته بود، میرفت که تازه به ثمرنشسته و آن حرکتی که آنان در عاشورا بنیانگذار آن بودند، از نو در جامعه و تاریخ آغاز گردد، و مقدمات این کار بدست خود یزید تدارک دیده شده بود، چراکه اگر اهلبیت امام را از همان کوفه بدون سروصدا به مدینه باز میگرداند و سپس به تبلیغ و تحریف عاشورا میپرداخت، شاید به هدف خویش میرسید، ولی چنین نکرد، بلکه در هر شهری قبل از ورود آنها، مردم را دعوت به اجتماع نمود، و نیز دارالإماره کوفه و کاخ خضراء شام و مسجد دمشق را از مردم پر نمود تا پیروزی خود و شکست دشمنش را به نمایش گذارد اما اهلبیت از همین اجتماعات در شهر و کاخ و مسجد برای تشریح حادثه عاشورا، و افشای چهره کریه امویان و عمّال آنان، آن چنان بهرهبرداری نمودند که تاریخ عاشورا را همانگونه که بود نگاشتند و بدین ترتیب پیام خون شهیدان را به جامعه و تاریخ رساندند.
معاویه که روزی به هنگام صدای اذان مردی او را به دست برداشتن از مبارزه با پیامبر (ص) دعوت کرده بود، در پاسخ گفت: «الادفنا دفنا» تا دفن کامل این صدا و نام محمد (ص) به تلاشم ادامه خواهم داد و یزید از همانجا که پدر به پایان برده بود، کار او را با شهادت امام دنبال نمود، اینک آنگونه به شکست خفتباری در این هدف پلید خویش دچار شده بود که گناه و مسئولیت قتل امام را به گردن دست نشاندهاش ابن زیاد میانداخت و میگفت: «ولو کنت انا المتولی لحربه لما قتلته.. ولکن عبیدالله بن زیاد لم یعلم رأیی فی ذالک و تعجل علیه بالقتل فقتله ولم یستدرک مافات» ۴ اگر من خود مسئول جنگ با او بودم هرگز او را نمیکشتم ولی ابن زیاد که نظر مرا در این مورد نمیدانست، خودسرانه در قتل او شتاب نمود و گذشته را نمیتوان جبران نمود. و ابن زیاد فرمان قتلی را که به عمرسعد داده بود، مصرانه از او میخواست تا او را مسئول قتل امام معرفی ننموده و خود را تبرئه نکند.
و از این رو هنگامی که مردی بنام ابراهیم بن طلحه از امام سجاد (ع)- پس از عاشورا_میپرسد: در این جنگ چه کسی پیروز شد؟ امام در پاسخ میفرماید: «اذا اردت ان تعلم من غلب و دخل وقت الصلاه فاذن ثم اقم» ۵ اگر میخواهی بدانی که چه کسی پیروز شد، چون وقت نماز فرا رسد، اذان و اقامه بگو، تا ببینی آیا نام ننگین معاویه و یزید در تاریخ دفن شد و یا نام پیامبر (ص) و صدای رسای اذان و اسلام.
آنچه را که امام سجاد علیهالسلام، پس از فاصله کوتاهی با حادثه عاشورا بیان نمود، حقیقتی بود که رفتهرفته دستگاه اموی مجبور به اعتراف به آن شد، پس از واقعه عاشورا، موقعیت امویان هر روز متزلزل و متزلزلتر شد تا آنجا که رژیم اموی مجبور شد با آزاد گذاشتن دست والیان جلادی چون حجاج در مناطقی که به کانون انفجاری علیه آنان تبدیل گشته بود، به آرامش اوضاع کمک نماید.
حجاج همان چهره پلید تاریخ است که از عمربن عبدالعزیز خلیفه اموی نقل شده است که اگر هر امتی خبیثترین فرد خود را ارائه دهد ما با ارائه حجاج در این مسابقه برنده خواهیم بود، حجاج در مدت ۲۰ ساله ولایتش ۱۲۰ هزار انسان بیگناه را به بدترین وضعی به شهادت رساند، گذشته از آنهائی که در سیاه چالهای مخوف او و یا در جریان حملههای نظامیش به قتل رسیدند، تا بدین وسیله موقعیت متزلزل خلافت اموی را تثبیت نماید ولی با اینهمه، عبدالملک که در مورد همه این قتلها رضایت خاطرنشان میداد در مورد اهلبیت، به حجاج مینویسد: «اما بعد فجنبنی دماء بنی عبدالمطلب فانی رأیتی آل ابی سفیان لما و لعوافیها لم یلبئوا بعدها الا قلیلا» مرا از آلوده شدن به خون خاندان عبدالمطلب بدوردار، چرا در ریختن خون آنان حرص و ولع از خویش نشان دادند، جز مدتی کوتاه درنگ ننمودند. و در نقل دیگری آمده «لم ینجحوا» پیروز نشده و شکست خوردند.
و شهادت امام مجتبی علیهالسلام که سالروزش را در ۲۸ صفر به سوگ مینشینیم نیز از جنایاتی است که بدست همین خاندان انجام گرفته است.
ولی کاش بنیعباس از آنچه جنایات آل ابی سفیان در مورد خاندان علی علیهالسلام بر سر آنان آورد و سرانجام به سقوط خفتبارشان منتهی گردید عبرت میگرفتند، و فرزندان بزرگوار آن حضرت را در زمان خلافت غاصبانه خویش به شهادت نمیرساندند، چنانچه مأمون امام هشتم و معتمد عباسی امام عسکری علیهالسلام را مسموم ساخت، و آنچه رسول خدا صلی الله علیه و آله به امام مجتبی علیهالسلام فرموده بود، واقع شد که «ما منا الا مقتول اومسموم» ۷ از اهلبیت ما کسی نیست جز آنکه بدست دشمن، مقتول و یا مسموم گردد، و این خود، گواهی صادق بر حقانیت مکتبی است که پیشوایان آن پیشگامان جهاد و شهادت در راه خدایند.
منابع
۱- بحارالانوار- جلد ۴۵- ص ۹۹.
۲- اصول کافی- جلد۱- ص ۱۸۴.
۳- نهجالبلاغه- خطبه ۱۹۵.
۴- بحارالانوار- ج ۴۵- ص ۳۲۶.
۵- بحارالانوار- ج ۴۵- ص ۱۷۷.
۶- سفینهالبحار- ج ۱- ص ۲۲۱.
۷- بحارالانوار- جلد ۷۷- ص ۲۱۷.
انتهای پیام/