امیر یوسفیان در گفتوگو با خبرگزاری دفاع مقدس، زندگی در اسارت را بسیار سخت، بدون نگاهی به آینده و دائما درگیر با دشمن توصیف کرد.
خاطرات تلخ وشیرین جانباز آزاده یوسفیان از دوران اسارت در ذیل آمده است:
اسارت یعنی تلاش برای زنده ماندن در حدی که دشمن بالای سرت است و در کنار کسی زندگی می کنی که قصد جان تو را دارد اما قانون او را موظف کرده که تو را زنده نگه دارد.
چیزی که عرصه را تنگ و وضعیت یک اسیر را سخت تر می کند شرایط روحی و روانی است. در محیط اسارت دیوارها نیز به روح انسان فشار میآورند؛ زمان دیر می گذرد و حرکت زمین دور خورشید کند میشود. محدودیت ها یکی پس از دیگری روح آدمی را می فرسایند و لحظه به لحظه عرصه بر انسان تنگ و تنگتر می شود اما انسان موجودی است تطابق پذیر و اگر از خرد واندیشهاش به جا و درست استفاده کند از بدترین شرایط بهترین استفاده را میبرد.
حتی داغ یک آه گفتن را بر دل دشمن گذاشتیم
زمانی که ما اصلی را پذیرفتیم که مثلا یوسفیان یک سرباز است، یعنی سرش را برای آرمان وهدفش می دهد. پس باید شهید شوم واصل شهادت را پذیرفته باشم و وقتی هم زنده ماندم در آن حکمتی است. باید سختی ها و مشقت ها را قبول کنم واگر هم مُردم باید شرافتمندانه بمیرم، نمی شود سرباز بود وبا خفت و خواری کشته شد.
شعارما بچه های جبهه و اسارتگاهها این بود که "اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است، اشک کباب باعث طغیان آتش است". ما حتی داغ یک آه گفتن را در شکنجه گاهها بر دل دشمن گذاشتیم بی هوش می شدیم ولی هوشیارتر از قبل بودیم. چون هدف داشتیم و هدفمان هم اصل اساسی کارمان بود که یک سرباز اسارت را به جنگ نمی دهد.
امام حسین (ع) وقتی که علی اصغر(ع) هم شهید شد به خدا گفت: "خدایا این را از من بپذیر" نه اینکه زانو بزند و گریه کند، بلکه جنگش را ادامه داد، چون هدف داشت. اگر هر کدام از ما هدف داشته باشیم و خود و باورهایمان را باور کنیم، همانند فولاد آبدیده می شویم و دیگر رسوب نمی کنیم و زنگ نمی زنیم.
با مصادره محیط و شرایط، تلخی ها معنای خود را از دست می دهد
امیر سرتیپ غلامرضا یوسفیان اسارت را تلخ می داند و می گوید: در تلخی های اسارت نکاتی را لمس کردیم که ما را بدون تامل به ایثار و فداکاری وا می داشت. ما اسرایی داشتیم که موجی بودند. چهار سال را با یکی از برادران که موجی بود سر کردیم. لباسش را می شستیم، غذا به او می دادیم، صورتش را اصلاح می کردیم به طوری که از خدمت به او لذت می بردیم.
ما باید شرایط و محیط را به نفع خودمان مصادره کنیم تا تلخی ها معنی خود را از دست بدهد. صلیب سرخ کتابهایی را برای ما می آورد ما آنها را با حرص و ولع می خواندیم چون اکثر کسانی که در اردوگاه بودند با تحصیلات لیسانس و بالاتر در آنجا بودند همه علاقه زیادی به مطالعه داشتند زبان، قرآن، داستان های مختلف را می خواندیم من با تلاش فراوان درآنجا توانستم به سه زبان فرانسه انگلیسی وعربی مسلط شوم. و البته زمین بایری در محدوده اردوگاه وجود داشت که ما در آن سبزی می کاشتیم. آنقدر سبزیجات خوبی به بار می رسید که حتی عراقی ها اصرار به استفاده از آنها می شدند.
انسان در شرایط سخت خیلی چیزها را قبول می کند. ما نمونه های تاریخی ایرانی واسلامی زیادی داشتیم که اسیر بودند اما اسیر گیرنده ها را اسیر خود کردند، ما باید از این اسطوره ها درس بگیریم که زمان را اسیر و رام خود کنیم تا بتوانیم از موقعیت ها بهترین استفاده ها را ببریم.
اسارت از من یک انسان ساخت به طوری که یاد گرفتم سخت و کوشا باشم باید بدون هراس زندگی کنم. زندگی در کنارش مرگ است اما باید بدانیم پشت شب نیز روزی خواهد آمد.
در یکی از دانشکده های نیروی انتظامی بارها صحبت کرده و گفته ام ما باید افسران، درجه داران و حتی سربازان را برای مدتی در شرایط سخت مانند دوران اسارت قرار دهیم که ترفندهای دشمن را برای آنها خنثی کنیم. یک افسر زمانی که قرار است فرمانده و یا مسئولیت مهمی به او محول شود، ابتدا باید خودش آبدیده شود بعد محافظت از مرز و بوم و آب و خاک را بر عهده بگیرد. باید بداند چگونه در اسارت سرباز و انسان بماند.
ارزش والای انسانی فوق العاده والاتر از آن چیزی است که من و شما در حال حاضر کاذب آن را کسب می کنیم و کاذب هم از دست می دهیم، اما با درک این ارزش می توانیم در راه ائمه معصومین (ع) گام برداریم و یا همانند خیلی از اشخاص تاریخی مثل "یعقوب و لیث" شویم.
بچه های امروز ما رفاه زده شده اند؛ ما باید رفاه را در کنار جفا پرورش دهیم. باید غیرت و غرور ملی و اعتقاد فرزندانمان را بالا ببریم.
اسارت باعث شده تا معنای خود سازی را یاد بگیریم و به خودمان بیاییم اما باید بدانیم که همه ما در اسارات هستیم، اسارت مال، فرزند، همسر، نفس و یا اسیر اینکه از گمنامی به خوشنامی برسیم.
آزادی تولدی دیگر است. زمانی که از اسارت آزاد شدیم به واقع تولدی دیگر فاقد طفولیت با مسئولیتی بالاتر در قبال دین و ملت روزی مان شده است و باید بدانیم که هنوز هم در سنگری دیگر با راه و روشی دیگر با دشمنان کفر و یزیدیان زمان باید جنگید.
ما دهمین گروهی بودیم که وارد ایران شدیم یک هواپیمای 747 ایران به بغداد آمد. آیت الله یزدی به استقبال ما آمد چند روزی را در پادگان لویزان در قرنطینه بودیم. هر کدام از ما را به شهرستان خودمان فرستادند. جالب اینکه کسانی که به فرودگاه برای استقبال ما آمده بودند آنها به دنبال من بودند من آنها را می دیدم وآنان من را نمی شناختند.
هر گاه مورد تخطی و تجاوز قرار گرفتیم باید کوبنده دفاع کنیم
دفاع یک کلمه مقدس است ما هرگاه مورد تخطی و تجاوز قرار گرفتیم باید کوبنده دفاع کنیم یکی از خصلت های خوب انسان دفاع از حریم خانواده، حیثیت، شرافت، کرامت و آئین است.
ما باید در مقابل تهاجم فرهنگی دشمن قوی باشیم. وقتی ضعیف باشیم به ما حمله می شود، مثل بدن انسان که وقتی قسمتی از بدن آسیب پیدا می کند میکروب به آنجا حمله می کند و باعث عفونت می شوند. باید سعی کنیم نقاط ضعف مان را تقویت نماییم. ما نباید بترسیم که اطراف مان چه می گذرد. باید به دنبال تهیه وسیله دفاعی و علمی بود.
باید به این نکته توجه کنیم که هر 70 روز یکبار دانش بشری دو برابر می شود مگر ما چقدر می توانیم در مقابل این دانش دیوار درست کنیم. پس باید پادزهر آن را به دست آوریم. وقتی پادزهر را درست کردیم دیگر نباید از چیزی بترسیم.
یک ضرب المثل کرمانشاهی شعری برای ماندن و ماندگاری دارد که مفهوم آن این است " زندگی نکن برای اینکه بمیری، بمیر به خاطر اینکه زنده بمانی"
اگر ما خواستیم جاودانه بمانیم به خاطر جاودانگی باید جانمان را هم بدهیم زندگی همه این نیست که یک یا دو روز و یا بیشتر فقط به آن بیندیشیم. زندگی طولانی است چون گذر از این دنیا به دنیای دیگر، یک لحظه مرگ است و باز دوباره زندگی ادامه دارد.