سرهنگ مهدی کتیبه در گفت‌وگوی تفصیلی با دفاع پرس تشریح کرد

سرگذشت سرلشکر سلیمی؛ از تبعید تا وزارت

همقطار قدیمی امیر سرلشکر سلیمی از خاطرات مشترک خود با امیر سرافراز ارتش می‌گوید؛ از اقدامات سرلشکر سلیمی در دوران قبل از انقلاب، ستاد جنگهای نامنظم و وزارت دفاع، و از ماجراهایی که عمق ایمان و اعتقاد آن امیر دلیر را نشان می‌دهد.
کد خبر: ۶۸۹۲۸
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۰:۳۵ - 03February 2016

سرگذشت سرلشکر سلیمی؛ از تبعید تا وزارت

گروه دفاعی امنیتی دفاع پرس: اقدامات مؤثر و خدمات ارزنده امیر سرافراز ارتش جمهوری اسلامی مرحوم سرلشکر محمد سلیمی فرمانده سابق ارتش سبب شد تا در این زمینه گفتوگویی با سرهنگ کتیبه یکی از یاران و همقطاران آن مرحوم در دوران قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی داشته باشیم.

سرهنگ محمدمهدی کتیبه یکی از اعضای هسته مقاومت و کمیته انقلابی ارتش است؛ که در مقاطعی فرماندهی لشکر 28 کردستان را عهدهدار بوده و همچنین بعد از انقلاب اسلامی بهعنوان رئیس اداره دوم ستاد مشترک ارتش خدمت کرده است.

آنچه که در ذیل میخوانید ماحصل گفتگوی تفصیلی خبرنگار دفاع پرس با ایشان است.

 

- ارتش در آن دوران به شدت از فعالیتهای مذهبی جلوگیری میکرد؛ بهطوری که پرسنل نظامی حق شرکت در محافل مذهبی را نداشتند و سبک و سیاق در پادگانها و مراکز نظامی بر پایه فاصله گرفتن از دین و دیانت استوار بود.

از سال 41 که دانشجوی دانشکده افسری بودم در جلسات مذهبی با آقای سلیمی آشنا شدم؛ در آن سالها یعنی از 42 تا 45 با ایشان ارتباط و تعامل حضوری نداشتم؛ اما از سال 45 تا 50 که به شیراز منتقل شدم در واقع با ایشان در تماس مستقیم بودم و شاید روزی نبود که با ایشان برنامهی کاری نداشته باشم.

زمانی که ساکن شیراز بودیم بهواسطه ایشان شبکهای از افسران معتقد و مذهبی را دور هم جمع کرده و سعی میشد تا به دور از چشم اداره ضد اطلاعات جلساتی پنهانی را با محتوای مرتبط با مسائل دینی و مذهبی در منازل برگزار کنیم و در ذیل آن نیز شرایط و وضعیت داخل پادگانها را هم بررسی کرده و به تبادل اطلاعات بپردازیم.

* خطابههای دلنشین سلیمی همه را تحت تاثیر قرار میداد

ایشان بهواسطه اطلاعات مذهبی و توان خوبی که در حوزه خطابه و سخنرانی داشت، در آن زمان در بسیاری از محافل مذهبی شیراز حاضر میشد، اما با اسم مستعار به ایراد سخنرانی میپرداخت تا مورد شناسایی قرار نگیرد؛ نوع سخنرانی و خطابه ایشان به قدری لطیف و دلنشین بود که واقعا همه افراد را تحت تاثیر قرار میداد.

* ارادت به امام زمان(عج) و شرکت در دعای ندبه

یکی دیگر از مسائلی که ایشان به انجام آن مقیّد بود شرکت در جلسات صبح جمعه و خواندن دعای ندبه بود، مرحوم سلیمی این دعا را از روی اخلاص و با لحن و صوت خاصی قرائت میکرد و به واقع ارادت خاصی نسبت به امام زمان(عج) داشت.

* تبعید به عجبشیر به خاطر فعالیتهای سیاسی و مذهبی

تا سال 50 در شیراز با ایشان محشور بودیم؛ که ارتش به خاطر انجام فعالیتهای سیاسی مذهبی، آقای سلیمی را به "عجبشیر" که در آن زمان واقعا از نقاط کور و غیرقابل شناسایی محسوب میشد تبعید کرد؛ وقتی این خبر را شنیدم ناراحت شدم و خدمتشان رسیدم، و برای اینکه حال و هوایشان را تغییر دهم، با لحن مزاحگونه گفتم من هرچه بر روی نقشه نگاه کردم "عجب شیر" را پیدا نکردم؛ که ایشان هم خندید و در پاسخ گفت فلان فلان شده حالا سر به سر من میگذاری؟

* ماجرای سفر به آمریکا و گذراندن دوره عالی مخابرات

چون سرلشکر سلیمی به زبان انگلیسی کاملا مسلط بود، بعد از مدتی برای طی دورههای عالی مخابرات انتخاب و به آمریکا اعزام شد. ایشان حتی در آمریکا دست از اعتقادات خود برنداشت و همین فعالیتهای مذهبی و تا حدودی سیاسی که در اینجا داشت را در خودآمریکا هم انجام داد و هیچگاه در جامعه غرب هضم نشد و در آنجا هم اعتقادات خود را حفظ کرد.

بعد از برگشتن از آمریکا در مرکز آموزش مخابرات تهران بهعنوان استاد مشغول به فعالیت شده و فعالیتهای مذهبی را نیز ادامه داد.


* ماجرای سخنرانی در زنجان و توبیخ شدن از سوی ارتشبد مینباشیان

به یاد دارم یکبار که برای برگزاری مراسمی به زنجان رفته بودیم، سرلشکر سلیمی در آنجا با نام مستعار شروع به سخنرانی کرد؛ از قضا در آن مجلس فرمانده پادگان زنجان هم حضور داشت، و از طرفی روحانی طراز اول این شهرستان که در جلسه حاضر بود هنگامی که تسلط و نطق تاثیرگذار سلیمی را دید رو به فرمانده کرد و گفت " امیر خوشبختانه این فرد (سلیمی) هم نظامی و از خودتان هستند"؛ که این جریان باعث میشود گزارش این سخنرانی را به تهران بدهند؛ فردای آنروز هنگامی که به تهران برگشتیم ارتشبد مینباشیان که فرماندهای قوی و از طرفی فردی متنفذ در دربار بود، مرحوم سلیمی را احضار کرد؛ هنگامی که نزد او رفتیم با لحنی تند و با عصبانیت زیاد با سرلشکر سلیمی برخورد کرد که "شما افسر ارتش هستید، این کارها چه معنی میدهد؟" در نهایت از ایشان تعهدی گرفتند تا اینگونه موارد دیگر تکرار نشود.

از سال 50 تا 54 در اصفهان و از 54 الی 56 به مرکز توپخانه کازرون منتقل شدم و بدین ترتیب از سرلشکر سلیمی فاصله گرفتم؛ البته در این سالها بهصورت تلفنی و مکاتبهای با ایشان در ارتباط بودم و گاها دید و بازدیدهای خانوادگی داشتیم.

* چگونه دخترم را در این جامعه فاسد حفظ کنم؟

سال 55 خداوند به مرحوم سلیمی دختری عطا کرده بود؛ هنگامی که جهت عرض تبریک خدمتشان رسیدم متوجه شدم که خیلی نارحت و مغموم به نظر میرسند گفتم امیر مشکل کجاست؟ از چه ناراحتید؟ در پاسخ به من گفت "چطور میتوان در جامعهای با این وضعیت فرزند دختر را به دور از شر مفاسد اجتماعی حفظ کرد؟

* شرکت در دوره دافوس بدون کنکور/ علاقهای به ماندن در ارتش نداشتیم

ما چون علاقهای به ماندن در ارتش نداشتیم لذا در کنکور دانشگاه دافوس شرکت نمیکردیم؛ تا اینکه در سال 56 عدهای را بدون کنکور برای گذراندن دوره دافوس انتخاب کردند؛ که امیر سلیمی و بنده هم جزو آن افراد بودیم؛ ما در دانشکده تقریبا هر روز با هم بودیم و پشت یک میز مینشستیم.

نوارهای کاست سخنرانی و اعلامیههای حضرت امام(ره) که از نجف میآمد بهصورت پنهانی از طریق شهید نامجو به دستمان میرسید و ما به این طریق از مضمون پیامهای امام(ره) با خبر میشدیم.

* ماجرای سخنرانی مبالغهآمیز فرمانده/ سلیمی با شجاعت در برابر هرگونه انحرافی خود را به خطر میانداخت

یک روز که در دانشگاه دافوس همه افسران حضور داشتند یکی از فرماندهان معروف سخنرانی مبالغهآمیزی نسبت به شخصیت شاه انجام داد؛ که به همین خاطر سرلشکر سلیمی واقعا از این تعاریف و توصیفات ناراحت شد؛ هنگامی که سخنرانی فرمانده عالیرتبه به پایان رسید، ایشان اجازه گرفت و بدون ترس و واهمه وارد دفتر فرمانده شده و نکاتی را به وی متذکر شد مبنی بر اینکه "جناب سرهنگ! مطالب عنوان شده با توحید و اصول اعتقادی شما در تناقض است". کلا شخصیت ایشان اینطور بود که در مقابل هر نوع انحرافی سکوت نکرده و خود را به خطر میانداخت.

مرحوم سلیمی با غالب روحانیون تهرانی و شهرستانی ارتباط صمیمانهای داشت؛ مثلا در شیراز که بودیم با آیتالله دستغیب و آیتالله محلاتی ارتباط صمیمانهای داشت؛ بهطوری که آنها روی مرحوم سلیمی حساب میکردند.



* امتناع از ورود به گارد جاویدان شاه

در سال 57 به خاطر فعالیتهایی که داشتم به سنندج تبعید شدم و امیر سلیمی دوباره به دانشکده آموزش مخابرات برگشت و در آنجا مشغول خدمت شد.

گارد جاویدان یکی از مهمترین ارکان نظام شاهنشاهی بود؛ که وظیفه حفظ خاندان سلطنتی را برعهده داشت، نیروهای این گارد،غالبا از افراد مستعد نظام انتخاب میشدند و تلاش بر این بود تا بالاترین سطح آموزش به این افراد ارائه شود.

به هر حال گارد جاویدان به دلیل تخصص و شایستگیهای فردی سرلشکر سلیمی، از ایشان دعوت به همکاری کرد؛ که وی بعد از مشاوره با دوستان و نزدیکان، از پیوستن به گارد جاویدان شاه امتناع کرد.

* از تشکیل گروه کمیته انقلابی ارتش تا اعلام آمادگی برای کمک به ستاد استقبال از امام(ره)

در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی قبل از تشریففرمایی حضرت امام(ره) گروهی در تهران شامل آقایان سلیمی، کلاهدوز، نامجو، اقاربپرست، نجفی، محمدرضا رحیمی و فروزان تشکیل شد؛ که این گروه با ستاد استقبال از حضرت امام(ره) تماس گرفته و آمادگی خود را برای همکاری با ستاد اعلام کردند.

حضرت امام(ره) بعد از تشریففرمایی، سپهبد قرنی را بهعنوان ریاست ستاد ارتش برگزیدند و چون سپهبد قرنی مدت زیادی (25 سال) از ارتش دور بود و آن اشراف اطلاعاتی لازم را نداشت، لذا این گروه از بیت امام(ره) ماموریت گرفتند تا بهعنوان کمیته انقلاب اسلامی ارتش به سپهبد قرنی کمک کنند؛ تا در ساماندهی و گماردن نیروهای توانمند انقلابی در سطوح فرماندهی ارتش اقدامات لازم را انجام دهند.

* جلساتی که در منزل آقای خامنهای داشتیم

بنده هم در همان زمان پس از فعل و انفعالاتی، در همان کمیته انقلابی ارتش مشغول به فعالیت شدم و کارها همینطور پیش میرفت که حضرت امام خمینی(ره)، آیتالله خامنهای را بهعنوان نماینده خود در ارتش منصوب کردند، و ایشان هم به جهت شناخت قبلی که از آقای سلیمی داشتند او را بهعنوان مشاور و رئیس دفتر خود در امور ارتش انتخاب کردند. بعد از این برای آشنایی بیشتر چندین مرتبه به اتفاق دیگر دوستان به منزل آیتالله خامنهای واقع در خیابان ایران رفتیم؛ که گاهی اوقات این جلسات تا آخر شب به طول میانجامید، و همانجا هم شام میخوردیم.

* از سازماندهی ستاد جنگهای نامنظم تا گماردن نیروهای انقلابی ارتش در پستهای کلیدی

در آغاز جنگ تحمیلی، سپاه هنوز به خوبی شکل نگرفته و نیروی قابل ملاحظهای نداشت و ارتش هم در اثر انقلاب تضعیف و دچار فعل و انفعلاتی شده بود؛ از اینرو به محض آغاز جنگ، آیتالله خامنهای و شهید چمران به اهواز رفتند و در آنجا ستاد جنگهای نامنظم را تاسیس کردند و چون این دو بزرگوار شاید به اندازه سرلشکر سلیمی با ارتش آشنا نبودند مسئولیت ساماندهی و سازماندهی نیروها در اهواز را به ایشان سپردند و ایشان نیز بهواسطه دوستان و آشنایانی که داشت نیروهای انقلابی و متخصص ارتش را از سراسر ایران فراخوانده و سازماندهی کرد.

سرلشکر سلیمی بر همین اساس به سازماندهی واحدهای اطلاعات، عملیات، آموزش، لجستیک، پزشکی، مخابرات و... پرداخت.

* انتقال دانشکده افسری از تهران به اهواز

از دیگر اقدامات بسیار مهمی که ایشان با مشاوره امام خامنهای انجام دادند انتقال دانشکده افسری از تهران به اهواز بود و بدین ترتیب بسیاری از نیروهای بسیجی و مردمی و یا افرادی که جذب سپاه پاسداران شدند در این دانشکده آموزههای نظامی را گذراندند و همه این تلاشها منجر به حفظ شهر اهواز در برابر دشمن بعثی شد.

* همواره در کنار رهبری بود و هرگز ایشان را تنها نگذاشت

به خاطرم هست که هرگاه که به اهواز میرفتم ایشان را در کنار آیتالله خامنهای میدیدم. سرلشکر سلیمی با تمام وجود در خدمت نماینده حضرت امام(ره) بود؛ بهطوری که حتی در جبههها سلیمی را به نام نماینده آیتالله خامنهای میشناختند و بعد از این بر اثر شایستگی و لیاقتی که از خود نشان داد در دولت آیتالله خامنهای بهعنوان وزیر دفاع منصوب شد.

* خودکفایی در صنعت دفاعی با تلاشهای مستمر سرلشکر سلیمی

خدمات سرلشکر سلیمی در دوران تصدی وزارت دفاع بسیار چشمگیر و اثرگذار بود؛ زیرا ما از زمان رژیم گذشته، وزارت دفاع و صنعت دفاعی قوی نداشتیم و هرچه هم که داشتیم یا بهواسطه حضور مستشاران ساخته می شد و یا اینکه بهطور کلی از خارج وارد میشد؛ اما ایشان با تلاشهای خود تحول شگرفی را در زمینه خودکفایی صنعت دفاعی ایجاد کرد.

مثلا تعداد گلولههای توپهای 130 و 155 م.م که از خارج تامین میشد به هیچ وجه پاسخگوی نیازهای ما در جبهههای نبرد نبود؛ اما این گلولهها بعد از تلاشهای ایشان به مقدار کافی تولید شده و در اختیار رزمندگان اسلام قرار میگرفت. اگر امروز میبینیم صنعت دفاعی ما به سطحی از توانمندی رسیده  که میتواند از موشک تا ناوشکن و دیگر تسلیحات مورد نیاز خود را تولید کند و دیگر نگاهی به خارج از مرزهای کشور برای دریافت تسلیحات نداشته باشد، در این رابطه مدیون تلاشهای شهید نامجو و مرحوم سرلشکر سلیمی هستیم.

* سلیمی با مهرهچینی هوشمندانه ارتش را در اختیار اهداف انقلاب قرار داد

نقشی که ایشان در تشکیل و اتصال حلقه گسترده نیروهای انقلابی ارتش ایفا کرد و بهواسطه آن عوامل انقلابی ارتش را در لشکرها و تیپهای شهرهای مهمی چون اهواز، کردستان، همدان و... قرار داد، واقعا بی بدیل و قابل تامل است؛ چراکه کافی بود در آن دوران در این مسئله سهلانگاری شود، تا آن تیپ و لشکرها بهطور کامل در اختیار عوامل نفوذی منافقین و یا گروههای چپ و مارکسیست قرار بگیرد و دیگر جمع کردن چنین وضعیتی دشوار میشد؛ اما سرلشکر سلیمی نهایت تلاش خود را کرد تا اولا ارتش را حفظ کند و ثانیا با مهرهچینی هوشمندانه آنرا در اختیار اهداف انقلاب قرار دهد.

نظر شما
پربیننده ها