گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، رسول حسنی، جشنواره فجر سی و چهارم یکی از سیاستزده ترین دورههایش را پشت سر گذاشت. این دوره در حالی پرونده داوریهایش را بست که سوالهای اساسی بسیاری را مطرح کرد. اگر مدیران و داوران جشنواره فجر با «حاج حیدر ذبیحی» موافقند چرا آن را کنار گذاشتند و اگر مخالفند که باید فکری به حال خود کنند.
اهمیت ابراهیم حاتمیکیا بودن
در حالی که «بادیگارد» به لحاظ کارگردانی نسبت به کارهای قبلی ابراهیم حاتمیکیا گامی رو به جلو محسوب میشود. اگر در آژانس شیشهای با داستانی روبهروایم که منطقی به نظر نمیرسد در «بادیگارد» با این نقیصه مواجه نیستیم. اگر «بادیگارد» را اسپیلبرگ میساخت شاهد به به گویان مدیران جشنواره فجر بودیم و احتمالاً چند سیمرغ به او میدادند و افتخار میکردند که چه فیلم پر مغزی را به فجر دعوت کردند.
اما ابراهیم حاتمیکیا تاوانی دارد یکی همین که نباید فیلمش دیده شود و از داوری شدن کنار گذاشته شود. هر چند که داوری شدن توسط این جشنواره خیلی هم افتخار ندارد اما وقتی این کنارگذاشته شدن با سیاسی کاری و غرض ورزی باشد مسئله را به سمت دیگری میبرد.
دو روی یک سکه حاتمیکیا
آژانس شیشهای همان «بادیگارد» است با این تفاوت که «بادیگارد» فیلم ابراهیم حاتمیکیا نیست. آژانس شیشهای را شاید بتوان حدیث نفس حاتمیکیا دانست. اما «بادیگارد» حدیث نفس نظام است و حدیث نفس هر کسی که نظام را دغدغه خودش میداند. مخالفان «بادیگارد» نه با ابراهیم حاتمیکیا، بلکه با «بادیگارد» مسئله دارند.
برای موافقان «بادیگارد» این که باید برای اصل نظام و شخصیتی که در خدمت نظام است باید تمایز قائل شد. شخصیت سیاسی تا زمانی که بر مدار آرمانهای نظام حرکت میکند شایسته محافظت هستند و وقتی که از این مدار خارج شوند دلیلی بر محافظت ندارند.
سکانس افتتاحیه فیلم وقتی چشم پزشک «حاج حیدر» را معاینه میکند ـ باید بنویسم چکاپ تا از دید مخالفان «بادیگارد» به عقب ماندگی متهم نشویم چرا که برای اینان کلمات فرنگی نشانهای از مدرنیته محسوب میشود ـ دیالوگها را میشنویم.
ـ شغلت چیه
ـ تو حفاظتم
ـ نگهبانی؟
ـ نه تو حفاظتم.
ـ پس بادیگاردی؟
ـ نه محافظم.
این دیالوگ «حاج حیدر» و دکتر همه آن چیزی است که «بادیگارد» میخواهد بگوید. در واقع همه آن چیزی که بعد از این سکانس میبینیم تفسیر تفاوت کلمه محافظ و «بادیگارد» است. برای «حاج حیدر» شخصیت حقیقی افراد اهمیت ندارد او جانش را به خطر میاندازد تا نظام را حفظ کند.
مادر «مهندس زرین» به خانه «حاج حیدر» میآید تا همین نکته را به او یادآوری کند. او به «حاج حیدر» میگوید: قرار نگذاشتهاید کسی که میماند چکار باید بکند؟
«بازپرس» نمادی از بی عملی
مرد ویلچر نشین که بازپرس است و نمادی از سرمایهدارانی که همه جا هستند و میروند و فقط حرف میزنند و عملی ندارند و جالب این که خود را محق میدانند همه چیز را نقد کنند و همه کس را بازخواست کنند ولی در کوران حوادث حضور ندارند. این آقای «بازپرس» گمان میکند چون اهرم ویلچرش را در دست دارد تا به همه جا برود، پس میتواند اهرم امثال «حاج حیدر» را هم در دست داشته باشد.
تقابل «حاج حیدر» و «بازپرس» از همین جا شکل میگیرد که «حاج حیدر» از اعتقاداتش محافظت میکند نه اشخاصی که خود را به هر لطائف الحیلی به نظام منتسب میکنند. حتی زمانی که حکم تعلیق از خدمت را دریافت میکند برایش چیزی تغییر نمیکند. برای همین است که در سکانس پایانی فیلم «حاج حیدر ذبیحی» خود را قربانی نظام و نه مهندس «زرین» میکند.
مخالفان «بادیگارد» از همین زوایه دید فیلم عصبی هستند که آنها نگاه توام با بصیرت را نمیخواهند. برای آنها فرقی بین «عمارها» و «ذبیرها» نیست در حالی که برای «مالکها» فرق میکند که نخبهگان نظام زیر بیرق چهکسی شمشیر میزنند. درک این مسئله از توان بسیاری بیرون است که صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) را تفسیر کنند.
«مهندس زرین» وقتی چهره عصبی میهمانان خارجی را میبیند میگوید وقتی اینها را عصبانی کردید یعنی اروپاییها را عصبی کردید باخونسردی تمام میگوید: به درک.
«حاج حیدر» نگاهش اینجایی است و زمزمهها و فریادهای بیرون مرز برایش اهمیت ندارد او فقط به فکر حفظ ثبات و امنیت نظام است و مزاحمت بچهگانه چند موتور سوار اجیر شده لحظهای او را در راهش نمیلرزاند. میهمانان خارجی «حاج حیدر» را هیجان زده نمیکند او فقط کارش را انجام میدهد. محافظت از این میهمانان فقط در حد انجام وظیفه میزبان به میهمان است نه بیشتر برای «حاج حیدر» تحلیل چشمآبیها از شعارها و تابلوهایی که موتورسواران روی سر گرفتهاند برای «حاج حیدر» اهمیتی ندارد.
همین عدم درک نگاه «حاج حیدر» مخلفان «بادیگارد» را وادار به واکنش میکند. برای آنها این نگاه آرمانی مدتها است سر آمده و دیگر محلی از اعراب ندارد در حالی که برای موافقان «بادیگارد» اگر الان نظام ضرباتی را متحمل میشود به خاطر فراموشی این نگاه آرامانی است.
مسئله فجر با فیلمهایی که طرح مسئله میکنند
جشنواره فیلم فجر «بادیگارد» را از نظر که درکش نمیکردند کنار گذاشتند چرا که طرح مسئله میکرد همچنان که «سیانور» را گذاشتند. در سیانور هم با این مسئله روبهروایم که فقط داشتن ابزار قدرت مهم نیست بلکه باید درک استفاده از ابزار قدرت را هم داشت. هر چند که در این نوشتار قصد تحلیل «سیانور» را ندارم اما اشاره به این فیلم از این جهت اهمیت دارد که به همان سرنوشتی دچار شد که «بادیگارد» دچار شد. بهروز شعیبی هم به دلیل طرح این مسئله که مجاهدین خلق از زمانی که از اسلام زاویه گرفتند منافقین خلق شدند مخاطب را کنکاش وامیداشت مطرود شد. آیا نمیشود ما به ازای منحرفین مجاهدین خلق را در میان کسانی که از خط امام خمینی (ره) زاویه گرفتند پیدا کرد؟
اما «بادیگارد» از موضوعی حرف میزند که دو معنای کاملا متفاوت از هم دارد. این دو معنا تقابل این دو نگاه است که ما برای بقای ریشهها شاخهها را هرس کنیم یا برای برند شدن میوهها از سموم چشمآبیها استفاده کنیم. قطعاً حرف من و عقیده من وجه اول است. باید حفظ تمامیت درخت تناور نظام ناگزیر به هرس کردنیم حتی اگر این شاخههای ناراست باعث از بین رفتن نزدیکانمان باشد.
هدف غایی امام خمینی(ره) و رنجی که «حاج حیدر» میبرد
نکتهای که تنگ نظران از آن غافلند اینست که گمان میکنند مفاهیمی مثل ولایت فقیه و حکومت مبتنی بر آن از رشحه قلم امام خمینی(ره) بیرون آمده که مشمول گذشت زمان بشود. امام خمینی(ره) از مفهومی حرف زده که برای سالیان متمادی مکتوم مانده بود و وقتی امام خمینی(ره) آنرا احیا کرد عدهای گمان کردند که با حرف تازهای روبه رو شدند که میشود با آن پهلوی را سرنگون کرد. بعد از سرنگونی پهلوی میشود خوانشی دیگر از آن کرد (رهبری شورایی چیزی است از قماش همین خوانشهای دیگر) در حالی که هدف امام خمینی(ره) سرنگونی پهلوی نبود. (هر چند جزء برنامه کوتاه مدت بود) بلکه هدف غایی ایشان از طرح مسئله ولایت فقیه برافراشتن بیرق جهاد برای سرنوگونی استعمار و استبداد در همه جهان بود، با رفتن امام خمینی(ره) از جهت فیزیکی این وهم پیش آمده که میشود نگاه را تغییر داد و برای ساخت آرمانشهر به «نیویورکیزم» اندیشید. درحالی که کلام امام خمینی(ره) منبعث از آموزههای اسلامی بود. از همین جهت نامیراست.
«حاج حیدر» از همین تغییر نگاهها رنج میبرد و فریادش هم به جایی نمیرسد و اصلا نمیتواند فریاد بزند. او با فریاد زدن متهم میشود به مرتجع بودن و با سکوت کردن متهم به خیانت او راهی جز فدا کرن خود ندارد. «حاج حیدر» قربانی کردن خودش برای حفظ جان «مهندس زرین» این نکته را یادآور میشود که حفظ نظام حفظ یادگاران شهدا است. این یادگاران که «مهندس زرین» تمثیلی از آن است، همه آرمانها و آرزوهای شهدا است که به روشنی در وصیت نامهشان آوره شده است.
چرا «بادیگارد» فیلم حاتمیکیا نیست؟
«بادیگارد» از این جهت که دغدغه محافظان نظام است دیگر فیلم ابراهیم حاتمیکیا نیست. حاتمی کیا به لحاظ درونمایه فیلمش گامی بلند برداشته است. اگر در آژانس شیشهای «حاج کاظم» را میدیدیم که از امنیت ملی که «عباس» است حرف میزند مردم را به شهادت میگیرد. در «بادیگارد» حالا «حاج حیدر» را به میدان فرستاده تا مردم را وادار به فضاوت کند. مسلما قضاوت مردم اشتباه نمیکند و مخلفان «بادیگارد» از همین مواجه مردم با این فیلم هراس دارند.
تا وقتی مردم شاهد باشند خطری جدی محسوب نمیشوند چرا که حکمی صادر نمیکنند. اما وقتی آنها در مقام قضاوت مینشینند چون حکم صادر میکنند برای جریانی که نظام را فدا میکنند تا چرخ مناسباتشان با نیویورکیها بگردد خطرناک میشود. پس بهتر است که ابراهیم حاتمیکیا را نبینند غافل از اینکه آنها همه مردم را ندیدند.
تنهایی فیلمساز ارزشی
ابراهیم حاتمیکیا در میان دهها فیلمساز ریز و درشت تنها کسی است که دغدغه نظام دارد. این آغاز نفخ صوری است بر مرگ فیلمهای ارزشی چرا که بعد از حاتمی کیا کسی را نداریم که از این آرمانها حرف بزند. ابراهیم حاتمیکیا مثل درمندی است که سر در چاه فریاد میزند و کسی صدایش را نمیشنود و موافقان «بادیگارد» با روحیه محافظه کارانهشان یا هر مصلحت دیگری فقط به نشر انعکاس صدای حاتمیکیا بسنده میکنند.
بعد از حاتمیکیا دلخوشیم به بهروز شعیبی عزیز که در میان هم نسلانش نه اسیر سینمای فرمال شد نه مقهور سیانمایی و سیاست زدگی. بهروز شعیبی از جهاتی مهمتر از ابراهیم حاتمیکیا است همچنان که «سیانور» مهمتر از «بادیگارد» است. او با آثار ارزشمندش ثابت کرده بر قله ایستاده و فریاد میزند لااقل «سیانور» اینگونه بود. امیدوارم که این جوان تازه نفس از تک و تا نیفتد همچنان فریاد صادقانهاش را به گوش همه برساند.
در آخر باید به این جمله امام خمینی(ره) درباره هنر استناد کنم که «هنر عبارت است از دمیدن روح تعهد در آدمی» اگر هر فیلمی در من مخاطب روح تعهد دمید هنر است حتی اگر سرکوبش کنند و اگر روح تعهد را در من زنده نکرد هنر نیست حتی اگر اسکار بگیرد و چه و چه و چه.