به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، حرم مردانی را به خود دیده که جانانه ایستادهاند و نگذاشتهاند به اسارت تکفیریها برود. داستان این مردان که عاشقانه زیستهاند و سختیهای بسیاری را به جان خریدهاند بسیار شنیدنیست. در ادامه بخش یازدهم داستانی که توسط یکی از شاهدان مجاهدتهای مدافعان حرم نگاشته شده است را میخوانید که در این بخش دلتنگی، دلواپسی مادر علی که نگران حال فرزندش است، پرداخته است:
آنان که "با بصیرتان" روزگار نام گرفتند، آنان که شهید زنده زمان - سردار حاج قاسم سلیمانی - هوشیاران و هوشمندترین افراد این روزها نامیدنشان و مردم آنها را با نام مدافعان حرم میشناسند، از آتش باران جهنمی داعش، آمریکا، ترکیه و عربستان برای خود بهشت ساختند. سروهای بهشتی این شام بلا، سرو قامتان برومند ایرانی و افغانستانی و لبنانی هستند که اکثرشان در عنفوان جوانی که هنوز نهال سنشان ریشه نزده، روح معنویشان، درخت تنومندی گشته و ریشههایش دور تا دور خاک وطن و مردم، پنجه زده تا پرچم سه رنگ گلگون ایران سربلند و مردم زیر این پرچم در امنیت و آسایش باشد.
سوریه خونین، همان شام بلای زینب (س) است که با خطابههای شجاعانه ایشان برای یزیدیان تبدیل به جهنم شد. آن شام بلا همین سوریه امروز است که با خون سرخ شهیدان تبدیل به جهنم داعشیان و یزیدیان شده است. و اما ملازمان حرم ...
خانوادههای مدافعان حرم، ملازمان حرمند که با هر تلفن و زنگ در، قلبشان فرو میریزد. با دو روز تأخیر در تماس و بیخبری از عزیزانشان خون جگر میشوند و با هر شهیدی که از شام بلا می آورند، بند دلشان هزار بار پاره میشود. این روزها این خانوادهها با هم همدرد و همراه هستند. حال یکدیگر را درک می کنند. این روزها خانوادههای هشت سال دفاع مقدس، اعم از شهید و جانباز و اسیر داده یا آنان که رزمنده داشتن به دلداری این خانوادهها میآیند و دست نوازش بر سرشان میکشند و آنها را به صبری جمیل دعوت می کنند. عجب برزخی است. نگرانی، اضطراب، دلواپسی، انتظار، انتظار و باز هم انتظار تا خبر سلامتی جگرگوشههایشان را بشنوند.
مریم با خود فکر میکرد اگر با همین خلوص و نیاز در انتظار حضرت صاحب بودند، دنیا زودتر از اینها گلستان شده بود. و باز این مریم بود که مادرش را میدید که بعد از رفتن علی هر روز خون دماغ میشود. فشار خون مادرش بالا بود. مادر نه روی آن داشت که مقابل حضرت زینب (س) بایستد و بگوید علی - پاره تنم - نرو. نه تحمل دوری علی را داشت.
مادر همیشه میگفت: علی بین بچههایم از همه مظلومتر است و این فکر بیشتر قلب او را میسوزاند.
امروز حال مادر بدتر از روزهای قبل بود. مثل شلنگ آب که باز باشد از بینیاش خون جاری شد و کار به بیمارستان کشید. مادر به کسی نمیگفت فکر و خیال علی، او را مجنون و مریض کرده است اما همه دردش را میدانستند و درمان هم علی بود. اما این دوای درد فعلا دست یافتنی نبود. این دارو بین آتش و دست نیافتنی بود. دارویی که دل مادر را شفا میداد اما ...
سوریه هم بهشت و هم جهنم دارد. در انتخاب به روی همه باز است. اما سوریه قطعا، فقط یک برزخ دارد و آن برای ملازمان حرم است.