خاطرات - صفحه 31

خاطرات
خاطرات جبهه و جنگ(8)

در والفجر 8 بر سر "گردان خط شکن غواص" لشگر 14 امام حسین چه آمد؟؟

خاطره تکان دهنده از غواصان والفجر
کد خبر: ۴۲۱۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۹

خاطرات جبهه و جنگ(7)

مسئولیت برای رضای خدا و به دور از هوای نفس

از فرماندهی لشکر،حکم فرماندهی تیپ را برایش آورده بودند....
کد خبر: ۴۲۰۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۷

خاطرات ی از بانوان زینبی

پرستاران و امدادگران زن به صورت داوطلبانه دوشادوش رزمندگان در خط مقدم جنگ حضور یافتند. در این بین باید گفت که انصافا امدادگران بانو همانند فرشتگانی بودند که بر سر جراحت مجروحان مرهم می‌نهادند و نقش بی‌نظیری را در هشت سال دفاع مقدس به عنوان «فرشتگان سفیدپوش» ایفا کردند.
کد خبر: ۴۱۹۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۶

خاطرات جبهه و جنگ(7)

جشن پتویی که اشتباهی گرفتیم!

قبلش با ما شرط کرد که بلافاصله بعد از شنیدن صدای سوت او، که نشانه ورود سوژه بود، چراغ فانوس را خاموش کنیم و همان لحظه پتو را رویش بیندازیم...
کد خبر: ۴۱۹۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۶

شهید جمال قانع؛

آخرش نفهمیدیم چراغ روشن باشد یا خاموش؟ +عکس

در زمان جنگ یکی از شب‌ ها که با همدیگر به گشت زنی در حوزه بسیج مسجد رفته بودیم، در اطراف میدان یعقوب لیث، یکی از مغازه‌ های مکانیکی، چراغ داخل آن روشن بود.
کد خبر: ۴۱۹۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۶

خاطرات جبهه و جنگ(6)

الهی حرامتان باشد…

آن شب یکی از آن شب‌ها بود؛ بنا شد از سمت راست یکی یکی دعا کنند،اولی گفت: «الهی حرامتان باشد…» بچه‌ها مانده بودند که شوخی است....
کد خبر: ۴۱۹۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۵

خاطرات جبهه و جنگ(5)

خاطره ی زیبای مهدی سلحشور به همراه عکسی از دوران دفاع مقدسش

هوا خیلی سرد بود سردتر از اونی که فکرشو بکنی حداقل 20 درجه زیر صفر تحمل اون سرما بدون امکانات گرمایشی بالای ارتفاعات استان سلیمانیه عراق به مراتب کارو سخت تر میکرد...
کد خبر: ۴۱۸۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۵

مجازات اسیر مسیحی که عاشق امام بود

استوار وقتی دید مثل بقیه به دستورش عمل نمی کنم، فرمان داد چهار دست و پایم را گرفته و میان چاله ی فاضلاب پرتابم کنند. وقتی کمرم محکم به زمین اصابت کرد، تنها توانستم سرم را بالا بگیرم تا کثافت وارد دهانم نشود.
کد خبر: ۴۱۸۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۴

خاطرات جبهه و جنگ(4)

برگه من زخمی شده باید تا فردا به او مرخصی بدهی!

بعد از دایر شدن مجتمع های آموزشی رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصیل می پرداختیم ....
کد خبر: ۴۱۷۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۴

یک گروهان پشت سر حمید رضا نماز می‌خواند

خانواده مزینی یکی از خانواده‌های انقلابی و قرآنی هستند که چندین نفر از اعضای خانواده‌شان را در دوران مبارزات انقلابی و دوران دفاع مقدس تقدیم نظام اسلامی کردند.
کد خبر: ۴۱۷۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۳

خاطرات جبهه و جنگ(3)

ماجرای نامه ای که شهید چمران به حافظ اسد نوشت

شهید چمران نامه‌ای دستی به حافظ اسد نوشت و از طریق همسر لبنانیش مستقیما به سوریه فرستاد.
کد خبر: ۴۱۷۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۳

خاطرات جبهه و جنگ(2)

سرفه ی عربی....

از بچه های خط نگهدار گردان صاحب زمان الزمان(عج)بود....
کد خبر: ۴۱۷۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۳

خاطرات جبهه و جنگ(1)

اینها دیوونه اند یا اجنه ؟!‌...

آشپز نگاهی به سفره کرد، کمی چشماشو باز وبسته کرد . با تعجب سرش رو تکونی داد و گفت : جل الخالق !؟ اینها دیونه اند یا اجنه ؟!‌
کد خبر: ۴۱۶۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۳

من از اسیر عراقی عذرخواهی کردم

ما اسرا را تا اروند کنار منتقل کردیم و آنها را با همان دستان بسته سوار بر کمپرسی کردیم. قبل از حرکت میان جمع اسرا رفتم و با چراغ قوه داشتم دستهایشان را بازبینی می کردم که یک نفر از پایین داد زد آقا تو خجالت نمی کشی؟
کد خبر: ۴۱۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۸

شکنجه گری که کارش به گدایی رسید

عراقی ها گروهبان ۲ را می گفتند اریف، نگهبان ۱ را می گفتند نایب اریف. عبد گفت: حالا که این گفته من شما بفرستم داخل، فعلاً کاری ندارم، ولی تنبیه تان سر جایش است. کابلی که می خواهم بهتان بزنم، می زنم... شما به من بی احترامی می کنید؟ شما می دانید من کی هستم؟! یک آدم چوپان بدبخت، زبان نفهم و بی شعور؟
کد خبر: ۴۰۷۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۱

چون شهادت حق است، خدا هم صبر آن را می دهد

آخرین بار یک ماه قبل از شهادت محمد او را در تهران دیدم. حال خاصی داشت. قنوت های نمازش عوض شده بود....
کد خبر: ۴۰۰۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۳

نگهبان تلویزیون!

بالاخره عراقی ها ولخرجی کرده و در هر آسایشگاه یک دستگاه تلویزیون نصب کردند و آنها از نصب تلویزیون منظوری را دنبال می کردند که به مرور زمان بتوانند با برنامه های مختلف روی روحیه و روان بچه ها اثر بگذارند اما فتوای به موقع حاج آقا ابوترابی نقشه های آنها را نقش برآب کرد.
کد خبر: ۴۰۰۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۳

سطل تی ان تی!

برای جلوگیری از هر گونه بی عدالتی در تقسیم جیره، قرعه کشی بهترین روش بود. وقتی مقسم جیره را به قسمت های مساوی تقسیم می کرد، یک نفر پشت می ایستاد و مقسم دست روی یک قسمت می گذاشت و می پرسید این مال کی و او جواب می داد فلانی. همه چیز قرعه کشی می شدو بدین ترتیب، کمتر اعتراض.
کد خبر: ۳۹۹۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۱

بـیـا خـواهـر مـنُ بـگیــر . . .

اومده بود مرخصی بگیره، آقا مهدی یه نگاهی بهش کرد و گفت: می‌خوای بری ازدواج کنی؟...
کد خبر: ۳۹۷۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۹

خاطرات خواندنی رهبر انقلاب از شهید نواب

«… در رابطه با مرحوم نواب صفوی، نواب یک سفر آمد مشهد، برای اولین‌بار، نواب را آنجا شناختیم. فکر می‌کنم که سال ۳۱ یا ۳۲ بود، ما شنیدیم که نواب صفوی و فدائیان اسلام آمده‌اند مشهد و در مهدیه عابدزاده وارد شده‌اند... »
کد خبر: ۳۸۳۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۲

پربیننده ها