خاطرات جبهه و جنگ(12)
یک روزخبرآوردند،کشتی برنج رادردریاباموشک زده اند،همه یک صداگفتند:کاشکی کشتی پنیررامی زدند،مردیم ازبس پنیرخوردیم!
کد خبر: ۴۲۵۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۳
تازهترین اثر انتشارات روایت فتح شامل خاطرات شهید «سعید قهاری» است که از زبانه همسرش روایت شده است. این کتاب «همسفر آتش و برف» نام دارد و اولین کتاب از مجموعه جدید «رمان مستند» از انتشارات روایت فتح محسوب میشود.
کد خبر: ۴۲۵۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۳
خاطرات جبهه و جنگ(11)
خاطره ای که با خواندن آن می توان موج موج خلوص نیت شهدا و رزمندگان والا مقاممان را با جان و دل احساس کرد. شهیدانی که می خواستند فاطمه وار به دیدار مولای خودشان شرفیاب شوند.
کد خبر: ۴۲۳۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۲
خاطرات جبهه و جنگ(10)
عملیات والفجر8 تازه به پایان رسیده بود.پیکرهای شهدا به ستاد معراج شهدای تهران منتقل شد.در بین شهدا شهیدی بود که پیکرش کاملا سالم بود.....
کد خبر: ۴۲۳۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۱
خاطرات جبهه و جنگ(9)
برنامه های تلویزیون زمان شاه خیلی مبتذل بودن؛ واسه همین پدر بزرگش که روحانی بود، اجازه نمی داد بچه ها و نوه هاش بشینن و اونا رو تماشا کنن.
کد خبر: ۴۲۲۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۱
خاطرات جبهه و جنگ(8)
عازم جبهه بودیم. مادر دوستم که اولین اعزام پسرش بود، آمده بود ما را بدرقه کند. خیلی قربان صدقه ما می رفت و به جان دشمن ناله و نفرین می کرد...
کد خبر: ۴۲۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۰
خاطرات جبهه و جنگ(8)
خاطره تکان دهنده از غواصان والفجر
کد خبر: ۴۲۱۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۹
خاطرات جبهه و جنگ(7)
از فرماندهی لشکر،حکم فرماندهی تیپ را برایش آورده بودند....
کد خبر: ۴۲۰۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۷
پرستاران و امدادگران زن به صورت داوطلبانه دوشادوش رزمندگان در خط مقدم جنگ حضور یافتند. در این بین باید گفت که انصافا امدادگران بانو همانند فرشتگانی بودند که بر سر جراحت مجروحان مرهم مینهادند و نقش بینظیری را در هشت سال دفاع مقدس به عنوان «فرشتگان سفیدپوش» ایفا کردند.
کد خبر: ۴۱۹۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۶
خاطرات جبهه و جنگ(7)
قبلش با ما شرط کرد که بلافاصله بعد از شنیدن صدای سوت او، که نشانه ورود سوژه بود، چراغ فانوس را خاموش کنیم و همان لحظه پتو را رویش بیندازیم...
کد خبر: ۴۱۹۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۶
شهید جمال قانع؛
در زمان جنگ یکی از شب ها که با همدیگر به گشت زنی در حوزه بسیج مسجد رفته بودیم، در اطراف میدان یعقوب لیث، یکی از مغازه های مکانیکی، چراغ داخل آن روشن بود.
کد خبر: ۴۱۹۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۶
خاطرات جبهه و جنگ(6)
آن شب یکی از آن شبها بود؛ بنا شد از سمت راست یکی یکی دعا کنند،اولی گفت: «الهی حرامتان باشد…» بچهها مانده بودند که شوخی است....
کد خبر: ۴۱۹۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۵
خاطرات جبهه و جنگ(5)
هوا خیلی سرد بود سردتر از اونی که فکرشو بکنی حداقل 20 درجه زیر صفر تحمل اون سرما بدون امکانات گرمایشی بالای ارتفاعات استان سلیمانیه عراق به مراتب کارو سخت تر میکرد...
کد خبر: ۴۱۸۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۵
استوار وقتی دید مثل بقیه به دستورش عمل نمی کنم، فرمان داد چهار دست و پایم را گرفته و میان چاله ی فاضلاب پرتابم کنند. وقتی کمرم محکم به زمین اصابت کرد، تنها توانستم سرم را بالا بگیرم تا کثافت وارد دهانم نشود.
کد خبر: ۴۱۸۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۴
خاطرات جبهه و جنگ(4)
بعد از دایر شدن مجتمع های آموزشی رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصیل می پرداختیم ....
کد خبر: ۴۱۷۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۴
خانواده مزینی یکی از خانوادههای انقلابی و قرآنی هستند که چندین نفر از اعضای خانوادهشان را در دوران مبارزات انقلابی و دوران دفاع مقدس تقدیم نظام اسلامی کردند.
کد خبر: ۴۱۷۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۳
خاطرات جبهه و جنگ(3)
شهید چمران نامهای دستی به حافظ اسد نوشت و از طریق همسر لبنانیش مستقیما به سوریه فرستاد.
کد خبر: ۴۱۷۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۳
خاطرات جبهه و جنگ(2)
از بچه های خط نگهدار گردان صاحب زمان الزمان(عج)بود....
کد خبر: ۴۱۷۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۳
خاطرات جبهه و جنگ(1)
آشپز نگاهی به سفره کرد، کمی چشماشو باز وبسته کرد . با تعجب سرش رو تکونی داد و گفت : جل الخالق !؟ اینها دیونه اند یا اجنه ؟!
کد خبر: ۴۱۶۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۳
ما اسرا را تا اروند کنار منتقل کردیم و آنها را با همان دستان بسته سوار بر کمپرسی کردیم. قبل از حرکت میان جمع اسرا رفتم و با چراغ قوه داشتم دستهایشان را بازبینی می کردم که یک نفر از پایین داد زد آقا تو خجالت نمی کشی؟
کد خبر: ۴۱۳۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۸