آزاده دفاع مقدس
در گفت‌وگوی دفاع پرس با "رستم خرمدین" آزاده زرتشتی عنوان شد

ماجرای جالب اسیر شدن/بهترین و بدترین لحظات اسارت/در آنجا فرقی بینمان نبود؛ همه ایرانی بودیم

یک آزاده زرتشتی درباره خاطرات اسارت می گوید: وقتی به عراقی‌ها گفتم زرتشتی هستم منظورم را نفهمیدند، بنابراین شکنجه‌ها را بیشتر کرده و پرونده‌ام را به اسم مسیحی بستند، هرچند که در اردوگاه، مسلمان و غیرمسلمان یک هویت داشتند و آن هم "ایرانی" بود.
کد خبر: ۳۰۱۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۴

آزاده «نعمت الله وردان» در گفت‌و‌گو با دفاع پرس روایت کرد

ماجرای آزاده‌ شهیدی که پیکرش پس از سال‌ها زیر خاک و آفتاب بودن، سالم ماند

روز آخر، زمان آزادی درگیری شد. در آن درگیری پیراینده شهید شد و پیکرش را در عراق دفنش کردند. سال 80 او را از خاک درآوردند. دیدن بدنش سالم است. عراقی‌ها گفتند: اگر بخواهیم این جنازه را سالم تحویل بدهیم، می‌گویند حتما تا الان نگه داشته‌اند و او را تازه کشته آند. بنابراین پیکر شهید را در آفتاب سوزان قرار دادند اما باز هم سالم ماند.
کد خبر: ۲۸۴۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۲

اسیران غریب - ۱/ گفت‌وگو با خانواده شهید محمود دشتکی

برپایی حجله شهادت برای یک اسیر/ عراقی‌ها گفته بودند ۵ سال بیشتر زنده نیست

مادرش قبول نکرد، اما بقیه آشناها و بنیاد شهید به استناد حرفی که همرزمش زده بود قبول کردند که محمود شهید شده است. مراسم گرفتند و در محله حجله زدند، اما بعد از سه سال اولین نامه اش آمد.
کد خبر: ۲۸۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۲

بمناسبت هفته دفاع مقدس

حوزه هنری گیلان پنج کتاب دفاع مقدس را روانه بازار نشر کرد

معاون فرهنگی حوزه هنری گیلان از انتشار پنج جلد کتاب در هفته دفاع مقدس در گیلان خبر داد.
کد خبر: ۲۹۰۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۱

آزاده و جانباز جنگ تحمیلی در گفت‌و‌گو با دفاع مقدس تشریح کرد

دستی که توسط عراقی‌ها برای انگشتر عقیق از کتف درآمد/ 19 ماه در یک سلول انفرادی

آزاده و جانباز دفاع مقدس گفت: 19 ماه درسلول انفرادی به متراژ یک و نود در 2 متر بود زندانی بودم که دو ماه به دو ماه درب این سلول باز نمی‌شد و خوراک ما یک عدد نان ساندیویچی با یک چای بود.
کد خبر: ۲۰۸۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۵

آزاده و جانباز جنگ تحمیلی در گفت و گو با دفاع مقدس:

ماجرای خبر چین بعثی‌ها که با حرف سید توبه کرد

بعد از گذشت چند ساعتی از خروج عراقی‌ها از اردوگاه متوجه شدیم همان فرد از تب به خودش می‌پیچد و با صدای بلند فریاد می‌زند "سید من را حلال کن" با سرعت خود را به او رساندیم و درخواست کمک کردیم و عراقی‌ها آمدند و او را بردند. بعد از بازگشتت به اردوگاه دیگر هیچ وقت کسی را لو نداد.
کد خبر: ۲۰۹۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۵

پربیننده ها