خبرگزاری دفاع مقدس، از دیرباز و از هنگامى که هنوز خبرى از جنگ تحمیلى هم نبود، نام "صیاد شیرازى" نقل زبان ها بود. همه او را به عنوان مردى که خواب را بر چشم ضدانقلاب حرام کرده است، نام مى بردند و برخى نیز از سر ارادتى خاص او را امیر قله هاى غرب مى خواندند.
ازآن روز که آتش خصم بعثى افروختن گرفت و خاک پاک وطن آماج قدوم نحس دشمن شد، صیاد عزیز عنوان "دلیر جبهه هاى جنوب" را نیز از آن خود ساخت و کارنامه اى سراسر ایثار و حماسه از خود برجاى گذاشت که همچنان زینت بخش کتاب سال دفاع مقدس باقى مانده است.
دشمن بعثى و ضدانقلاب از حماسه هاى این مرد در هراس بوده و از طنین نام پرابهتش بیمناک مى شدند و دوستان و مظلومان به وجود حماسه آفرینش افتخار مى کردند. در هر عملیاتى نامى از "صیاد" نیز بود. گاهى در مقام سربازى مخلص و بى ادعا و گاهى در جایگاه سردار و فرماندهى قاطع و مدبر و در هر دو جایگاه، امر ولى را آویزه گوشش مى ساخت و جز به تحقق آن نمى اندیشید.
راستى که جاودانه گشتن چه زیبا و البته چه سخت است. زیباست از آنرو که اوج کمال آدمى است و سخت است چون تنها از عهده آسمانیان برمى آید و صیاد شیرازى در زمره این افراد بود.
درگرامیداشت سالگرد شهادت این امیر سپاه اسلام خاطرات همسر و فرزند شهید عزیز را از دوران باهم بودنشان مرور مى کنیم؛
* * *
مهدى، فرزند برومند شهید على صیاد شیرازى
- پدرم همیشه دیگران را بزرگتر از خود مى دانست و براین اعتقاد بود که باید دیگران را بزرگ دانست. به لحاظ رفتارى و شخصیتى از همه با عزت و احترام یاد مى کرد و خود را خدمتگزار همه مى دانست.
- ما معمولاً به محل کار ایشان مى رفتیم اگر مى خواستیم خودکار یا کاغذى از آنجا برداریم و چیزى بنویسیم تأکید داشت که حتماً مقدار استفاده، را یادداشت کنیم تا در اولین فرصت آن را جبران کنیم. مى گفت اینها بیت المال مسلمین است و چند صباحى در نزد ما امانت است و باید این امانت را به صاحبانش بازگردانیم.
- من غالباً درد دل ها و سؤالاتم را با ایشان مطرح مى کردم و از ایشان راهنمایى مى خواستم. عمده همه پاسخ هاى ایشان هم این بود که باید مواظب باشیم خط ولایت را گم نکنیم مى گفت معیار ما در تمامى انتخاب ها اشاره و اراده ولایت است و تبعیت از ولایت فقیه باید در همه جا و در همه حال در وجود ما جارى و سارى باشد.
محور دیگر از تاکیدات ایشان ایستادگى بر سر هدف و دفاع از کلمه حق در هر شرایطى بود و مى گفت این دو هدف در سایه قرار گرفتن در خط اصیل ولایت حاصل مى شود. مى گفت حرف رهبر را باید گوش کرد و به آن عمل نمود، حالا دیگران و دشمنان هر چه مى خواهند بگویند و هر دشمنى که دارند بروز دهند، او براى دستوراتى غیر از امر رهبر جایگاهى قائل نبود.
- پدرم در همه اوقات و به خصوص در نماز ارادت عمیق خود را به ولایت بروز مى دادند. در قنوت نمازشان همیشه این دعا را مى خواندند که "اللهم اید آیت الله العظمى خامنه اى، اللهم واحفظه و ثبته" این دعا را همیشه زیر لب زمزمه مى کرد و جزو ذکرهاى دائمى وى بود.
* * *
همسر مکرمه سپهبد شهید على صیاد شیرازى
- او پسر عموى من بود و بدین لحاظ آشنایى و شناخت من از ایشان دیرینه بود. سال1350 بود که در یک شرایط ساده اما با محبت و امید ازدواج کردیم. 6 ماه بیشتر از مراسم ازدواج نگذشته بود که آقا صیاد به دلیل کسب رتبه اول در رشته زبان در کشور، عازم امریکا شد و 3 ماه هم در آنجا بود. آن عشقى که در وجود وى به اسلام بود در آنجا نیز غلیان پیدا کرد و باعث شد او در آنجا یک پایگاه تبلیغ براى اسلام بنا کند. پایگاهى که در دل خود جاى داشت و از آن سنگر براى بیان و تبلیغ شعائر اسلام در بین مردم امریکا استفاده مى کرد.
یک خانواده مسیحى در امریکا بعد از اینکه با على آشنا مى شوند از وى رسماً دعوت مى کنند تا به آنها احکام اسلام را آموزش دهد. آن گونه که على تعریف مى کرد آن خانواده بعد از فراگیرى احکام و شعائر، همان مقدار را که فرا گرفته بودند در محافل دیگر ترویج مى دادند. در واقع این هسته هر روز شعاع بیشترى پیدا مى کرد.
صیاد به واسطه آنکه جامعه امریکا زبانشان انگلیسى است، قرآن را با ترجمه انگلیسى براى آنها تلاوت مى کرد و مى گفت گرچه الفاظ انگلیسى ترجمه دقیق و بایسته اى از آیات و کلمات وحى نمى توانند بکنند اما همین که حرف جدیدى را در میان آنها مطرح مى کند تکانى است که آنها را به تکاپوى بیشتر در این راه وادارد.
- در یک تعبیر کلى مى توانم بگویم او به اسم على بود و به صفت على گونه. سعى مى کرد فرموده هاى حضرت على(ع) را در زندگى جارى کند. از جمله در بعد رعایت ساده زیستى. مى دیدم که در اتاق کارش به خاطر نبود میز و صندلى کار، روى زمین مى نشیند و کارهایش را انجام مى دهد. ازاین بابت احساس کردم که معذب باشند. پیشقدم شده و رفتم یک سرى صندلى گرفتم. اما با دیدن آن بر خلاف انتظار اولیه ام، على نه تنها شاد نشد بلکه ناراحت هم شد. مى گفت دنیا آهسته، آهسته آدمى را در کام خود فرو مى برد. قدم اول را که برداشتى تا آخر مى روى. بنابراین باید مواظب همان گام اول باشى.
- درجه و مقام در روحیه و تلاش شهید تأثیرى نداشت. چه آن موقعى که بنى صدر درجه افتخارى به او داد. چه زمانى که آن درجه را از وى گرفت، صیاد همان صیاد بود. مى گفت مهم اجراى امر اسلام و تکلیفى است که امام(ره) از ما خواسته است. وقتى هم که قرار بود با بنى صدر جلسه اى داشته باشد ابتدا مشهد مقدس به پابوس امام رضا(ع) مى رفت از آن آستان مقدس تقاضاى کمک مى نمود و آنگاه عازم جلسه مى شد. مى گفت اینطورى احساس مى کنم در بحث ها و استدلال هایم از پشتوانه عظیمى برخوردارم.
- آرزویش از روز اول جنگ رسیدن به مقام شهادت بود. همیشه از من مى خواست براى شهادتش دعا کنم. بخصوص آن پنجشنبه آخرین را که از من خواست وقتى امامزاده صالح(ع) رفتم دعا کنم که او به شهادت برسد. همان عصر پنجشنبه آخر رفتم زیارت، آنجا دعا کردم که خداوند شهادت خانوادگى را نصیب ما نماید. درست دو روز پس از آن بود که حادثه شهادت ایشان پیش آمد.
- به حفظ حریم و حدود بیت المال بیش از حفظ جان خود اهمیت مى داد. یک بار ساعتى را از اداره نمى دانم براى چه به منزل آورده بود. تا دیدمش گفتم این ساعت چقدر زیباست. شهید تا این عبارت را از زبان من شنید زود آن را داخل کیفش گذاشت و گفت مبادا براى تصاحبش وسوسه شویم و دیگر آن را نشانم نداد.
- علاقه شهید به حضرت امام(ره) از حد توصیف و بیان فراتر بود. صرفاً علاقه نبود بلکه به تعبیر خودش او در امام ذوب شده بود. یادم مى آید در سال هاى دشوار جنگ به خصوص در حین نبردهایى که در کردستان داشتند وقتى مشکلات و نارسائى ها و نامهربانى ها بر وى چیره مى شد ، مى رفت خدمت حضرت امام(ره). خودش مى گفت هر وقت نزد امام مى روم با آنکه خیلى حرف و مشکل دارم که مى خواهم بازگو کنم اما وقتى شخصیت با ابهت و قاطع ایشان را مى بینم، همه آنها فراموشم مى شود. به خودم مى گویم تو سردار چنین امامى هستى که امریکا را به زانو درآورده است آن وقت، تو به این راحتى پس مى کشى. بنابراین مى گفت فقط زیارت امام برایم کافى است تا همه مشکلات را حل شده ببنیم.
منبع: ماهنامه پیام انقلاب