"۱۶۲۱" در اسارت

کتاب "۱۶۲۱" به خاطرات دوران اسارت سید حمیدرضا میر محمد صادقی می‌پردازد که نشر آرما آن را به چاپ رسانده است.
کد خبر: ۱۸۰۲۳
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۱:۲۳ - 04May 2014

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، کتاب «۱۶۲۱» نوشته سید حمیدرضا میر محمد صادقی که امسال به عنوان جدیدترین اثر نشر آرما در نمایشگاه کتاب عرضه میشود خاطرات اسارت حمیدرضا میر محمد صادقی را از روزهای اسارت در اردوگاههای عراق روایت میکند. این کتاب در انتها با نوشتن سرودهایی که اسرا در زمان اسارت میسرودند و با چاپ عکسهایی از اردوگاها خاطرات را به صورتی مستند برای خواننده بیان کرده است.

در بخشی از این کتاب میخوانیم:

زمان گذشت و شب فرا رسید. ساعت ۱۰ شب در اتاق ما و اتاق افسران ایرانی را باز کردند. عراقیها در حالی که کابل در دست داشتند ما را بیرون آوردند. دو مینی بوس در مقابل ما ایستاد. یکی از افسران عراقی گفت: «میخواسهیم همه شما را برای اعدام به بیرون بصره ببریم.» بعضی از افراد طوری که عراقیها متوجه نشوند گریه میکردند. بعدها این شب معروف شد به «شب وحشت». همگی سوار مینی بوسها شدیم و همراه ما چند ماشین نظامی پر از افراد مسلح جرکت کردند. صدای ناله و استغاثه در ماشین بلند بود... ماشین کم کم از شهر خارج میشد. بعد از چند دقیقه ماشینها در محوطهای باز توقف کردند. سرابازن عراقی با سرو صدای زیاد از ماشین پایین آمدند و هر یک به نوعی از ما پذیرایی میکرد: با مشت و لگد، با ضربه زدن به سرهایمان، با ته اسلحه و...

در قسمت دیگر این کتاب آمده است:

یک هفته گذشتودر اغاز هفته دوم ساعت ۷ شب بود که عراقیها از اتاق شماره ۱ شروع کردند به دادن کیسهها. دستور دادند: «هرچه وسایل اضافی است درون این کیسه بریزید. روی کیسهها نام و نام پدر و نام پدربزرگتان را بنویسید» برادران وسایل اضافی مثل پول، ساعت، کفش و لباسهای اضافی را داخل کیسهها ریختند، سم خود را روی آن نوشتند و به عراقیها دادند. عراقیها ادعا میکردند این وسایل تا پایان جنگ نزد ما به صورت امانت میماند ولی دیگر از کیسهها خبر نشد.

در بخشی دیگر میخوانیم:

اینگونه به نظر میرسید که آن روز قرار است حادثهای اتفاق بیوفتدو آنها زمینه سازی میکنند. پس از این صحبتها باز نماز ظهر را به جماعت خواندیم. نماز مغرب و عشا را نیز همینطور. تنها خدا میدانست که آن شب چه اتفاقی قرار بود بیفتد. از طرفی عراقیها به نقطه پایان رسیده بودند و از طرف دیگر ما که این همه شکنجه را به خ۰اطر اقامه نماز جماعت تحمل حکرده بودیم منتظر فرصت مناسبی برای انتقام بودیم. پاسی از شب گذشت. دیگر کسی فکر نمیکرد که عراقیها برنامهای داشته باشند.

در قسمتی دیگر از این کتاب میخوانیم:

در آسایشگاه جای هر نفر به انمدازه سه وجب بود. اوایل دو و بعد سه تخته پتو به هر فرد میدادند. همچنین یک کیسه برزنتی به هرکس داده بودند که وسایل شخصی داخل آن بود و بالای سر هر نفر به دیوار آویزان میشد. برادران با پارچههای اضافی، کیسههای کوچکی درست کرده بودند که وسایلی از قبیل نخ و سورن و... داخلش نگهداری میکردند. هر ماه یک بار روز نظافت عمومی بود. تمام وسایل را از آسایشگاه بیرون میبردیم. برادران آسایشگاه را با آب و تاید میشستند و شیشهها و لامپها و.. را تمیز میکردند سپس هرکس وسایل شخصی خود را به آسایشگاه میآورد و سر جایش میگذاشت.

علاقه مندان به این کتاب ۳۰۲ صفحهای میتوانند به شماره تلفنهای ۰۳۱۱۲۳۵۱۷۰۹ و یا ۰۹۱۳۳۲۰۰۹۴۵ تماس بگیرند.

نظر شما
پربیننده ها