گفت‌وگو با محمدعلی فارسی، همراه و همکار سیدمرتضی آوینی در روایت فتح

کد خبر: ۲۰۲۷۳۴
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۵:۰۱ - 11February 2013

 

«محمدعلی فارسی» بیست‌ساله بود که انقلاب به پیروزی رسید هنوز در شوک پیروزی انقلاب بود که جنگ آغاز شد و او یکی دیگر از غیر منتظره‌ترین پدیده هایی زندگی اش را تجربه کرد و در حالی که خیلی جوان بود پا به خاک جبهه گذاشت و جوانی‌هایش پشت خاکریزهای جبهه تبدیل به ناب‌ترین خاطرات زندگی‌اش شدند. درست در همان سال‌ها بود که حضور در کنار یک انسان متفاوت را تجربه کرد. مردی که هنوز هم فارسی در خلوت و تنهایی‌اش مدام به او فکر می‌کند و این سؤال ذهنش را درگیر می‌کند که چگونه یک مرد می‌تواند این قدر زندگی و سرنوشت متفاوتی داشته باشد. مردی به‌نام «سید مرتضی آوینی».

فارسی به یاد می‌آورد که وقتی اولین بار مرتضی اوینی را دید فکر کرد انسانی را دیده که شبیه همه آدم‌های دیگر است آدم‌های آرمان‌خواهی که آن روزگار زیاد به چشم می‌خوردند، اما خیلی زمان نگذشت که فهمید شور و عشق آوینی نسبت به انقلاب و امام و جنگ چیز دیگری است، از جنس دیگری است.

عشق به آوینی پای او را به گروه روایت فتح باز کرد و جوانی‌های فارسی در گروه روایت فتح و در مستندسازی برای جنگ گذشت.

 گرچه او آثار درخشان دیگری مثل مجموعه مستند«مهاجران»، «قصص الحرب»(قصه‌های جنگ)، «گلستان آتش» و... را در کارنامه فیلم‌سازی‌اش دارد اما فیلم‌های روایت فتح برای فارسی تداعی کننده لحظات نابی هستند که او در همه این سالهای پس از جنگ و البته سالهای پس از اوینی هرگز نتوانسته آن خاطرات را فراموش کند. دغدغه‌های مستندسازی که در روزگار سخت جنگ جوانی هایش را در راه ثبت مقطع مهمی از تاریخ معاصر این سرزمین گذراند خواندنی است.

 

بیایید ازمرتضي آويني شروع کنیم که اعتقاد داشت: «انقلاب اسلامی پديده‌ای بديع بود كه دنیای معاصر ما را تحت تأثیر قرار داد.» این انقلاب بزرگ هنرمندان خود را هم متناسب با تفکراتش پرورش داد که آوینی یکی از آن‌هاست. حال سؤال این است که از نگاه شما به عنوان فیلم‌سازی که به انقلاب تعلق خاطر دارد و دلش در هواي آن می‌تپد، انقلاب اسلامی در حیات هنری هنرمندان انقلاب چه تأثیری داشت؟

اول ما باید تحلیل کنیم که با انقلاب اسلامی چه تحولی در بین هنرمندان ما و در ذهن و روح‌شان پدید آمد. حوادثي در جريان انقلاب برای جوان‌های كشور ما پیش آمد که موجب شد آن‌ها در شرایط خاصی تربیت شوند. این آدم‌ها پیش از انقلاب، درگير مسائل بزرگي نبودند و نسل قبل از ما اين شانس را نداشت كه اين همه حادثه‌ی مهم، پيچيده و چند لايه را يك جا و در عرض چند سال در دوران جواني‌اش به چشم ببيند و تجربه كند، اما با انقلاب زمينه‌هايي فراهم شد و ما پا به عوالمي گذاشتیم كه در زندگي معمول نمي‌شد آن‌ها را تجربه كرد.

حادثه‌ی مهم انقلاب و در ادامه، حادثه‌ی بزرگ جنگ همه را در دل خود فرو برد و حیران کرد. آن همه حادثه‌های مهمی که بعد انقلاب در کشور پیش آمد که در میان آن‌ها جنگ از همه مهم‌تر و بزرگ‌تر بود زندگی ما را تحت تأثیر عمیق خود قرار داد.

معمولا آدم‌ها به‌ویژه هنرمندها كه دنبال تجربه‌ی حوادث غيرمعمول و نادر هستند، می‌بینند كجاي دنیا جنگ است تا بروند و تجربه‌های عظيم و منحصربه‌فردي از آن كسب كنند، اما جوان‌های ما به‌ویژه نسل هنرمندان انقلاب، ناخودآگاه، با اعتقاد و باور و با انگيزه‌ی حفظ ارزش‌های انقلابي، وارد اين حادثه شدند.

بخش مهمي از آدم‌های مذهبي و با استعداد انقلاب، هنوز خودشان را كشف نكرده بودند و استعدادهاي هنري آن‌ها مجال ظهور نيافته بود كه جنگ آن‌ها را وارد اين وادي كرد و آن‌ها تجربياتي را به چشم ديدند و از سر گذراندند كه دوست داشتند ديگران را نيز در اين تجربه‌ها شريك كنند. به اين طريق برخي از بچه‌های مذهبي و انقلابي وارد گود هنر شدند. به‌ویژه بسیاری از بچه‌های خوب عرصه‌ی سينما و مستند كه در دوران جنگ با آن حادثه‌ی بزرگ عجين شدند و تجربه‌های نابي از آن دوران كسب كردند و از اين جهت خيلي از هنرمندان ما، هنرمندشدن‌شان را مديون جنگ هستند. ما هم در چنین اوضاع و احوالی وارد عرصه هنر شدیم.

 

 

يك هنرمند انقلابي كه به انقلاب تعلق خاطر دارد، با غير خودش چه تفاوت‌هایی دارد؟ چه دغدغه‌ها، آرمان و آرزوهايي در اوست كه او را به تفکر انقلاب اسلامی پیوند می‌زند؟

تفاوت اصلی هنرمند انقلاب با غیر خودش در آرمان‌خواهی اوست. بیش‌تر آدم‌های دوراني كه ما در آن بزرگ شديم و تجربه‌های بزرگ كسب كرديم، یعنی دوران انقلاب و جنگ، با یک آرمان‌خواهي وارد اين فضاها شدند. درست است كه با گذر زمان اين آرمان‌خواهي عوض شده يا شكل ديگري به خود گرفته است، ولي همه‌ی ما با آرمان‌ها و آرزوهاي بزرگي وارد میدان انقلاب و بعد جنگ شديم كه هنوز هم آن آرمان‌خواهی خواسته یا ناخواسته، ته ذهن ما مانده و هنوز هم اين آرمان‌خواهي در فيلم‌ها و مستندهای ما جريان دارد.

بچه‌های انقلاب و جنگ كه متعلق به تفكر انقلاب اسلامي هستند، حتي اگر فيلم اجتماعي و پليسي هم بسازند، باز آرمان‌خواهي خود را ناآگاهانه زيرپوستي و غيرمستقيم در آثارشان دنبال می‌كنند كه همه‌ی اين‌ها برگرفته از فضايي است كه ما در آن بزرگ شديم.

خیلی جالب است انقلاب قادر است یک سری هنرمند آرمان‌خواه پروش دهد! یعنی اگر انقلاب نمی‌شد يا جنگي اتفاق نمی‌افتاد این آدم‌های آرمان‌خواه وارد عرصه هنرنمی شدند؟

اين سؤال، سؤال خيلي سختي است. از اين جهت كه هيچ‌كس نمی‌تواند پيش‌بيني كند كه اگر انقلاب يا جنگ نمی‌شد، نسل ما چه سرنوشتي پيدا می‌كرد. به يقين زندگي‌های ما چيز ديگري می‌شد؛ حتي اگر ما همين مسيري كه الآن در آن هستيم، يعني هنر را می‌رفتيم، اما باز برآيند و نتيجه‌ی کار ما آن چيزي كه الآن هست نمی‌شد؛ خيلي خيلي متفاوت بود.

آن تجربه‌های عظيم، نادر و گاهي غيرقابل باور كه نسل ما توانست از سر بگذراند، به ندرت برای کسی پيش می‌آيد و کم‌تر نسلي این فرصت را پیدا می‌کند که چنین تجربه‌هایی را کسب کند؛ مثلا براي نسل فعلي كه بچه‌های ما هستند، يكي از انبوه آن حوادث بزرگ هم پيش نيامد. به همین دلیل است که من می‌گویم نسل ما از ديگر نسل‌ها خيلي جلوتر است؛ چون حوادثي را ديد كه خاص و ويژه بود.

وقتی جوان‌هايي را می‌بينم كه گوشه‌گير، بي‌هدف و بی‌انگیزه هستند، خیلی تعجب می‌کنم؛ چون وقتي ما در دوران انقلاب در اين سن‌وسال بوديم، هركس دقيقا می‌دانست كه كجا دارد می‌رود و وظیفه‌اش چيست.

 

همين‌قدر می‌توانم در جواب سؤال شما بگويم كه حتی اگر هم امثال من مستندساز می‌شدیم، خروجي فيلم‌هايمان قطعا اين نمی‌شد كه الآن شده. آن نگاهي كه در فيلم‌های ما مستتر بود، چيزي نبود كه الآن وجود دارد.

انقلاب و بعد هم جنگ، چه‌قدر نسل شما را به آرمان‌ها و آرزوهاي بزرگي كه داشتند به‌ویژه آرمان‌هاي بلند اسلامي و شيعي كه هر انسان مسلماني آن را در سر می‌پروراند، نزديك كرد؟

انقلاب و بعد هم جنگ، زمينه‌ها را براي تحقق آن روياها و آرمان‌ها فراهم كرد، ولي ساده‌لوحانه است اگر ما فكر كنيم ما به آن‌چه كه می‌خواستيم رسيده‌ايم. انقلاب و جنگ، ما را در مسير آرمان‌هاي اسلامي و شيعي‌مان قرار دادند، نه این‌که ما را صددرصد به آن آرمان‌ها رسانده باشد. هر انسان مسلمانی در هر عصری وظيفه‌ای دارد و باید به تكليفش عمل كند. به نظر من كسي راحت نمی‌تواند به آن آرمان‌هاي بلند دست يابد.

آن آرمان‌خواهي بعد جنگ چه شد، ادامه يافت؟

كم‌رنگ تر شده، ولي هست. همه‌ی ما درگير مسائل دنيايي و نفساني شده‌ايم، ولي آرمان‌خواهي‌مان هنوز هست. در گذر زمان، انسان دچار روزمرگي می‌شود و زندگي او را اسير خود می‌كند و همين موجب می‌شود اين آرمان‌خواهي كم‌رنگ شود، اما نتوانستیم به‌راحتی تأثيرات آن را کنار بگذاریم و فراموش کنیم؛ چون خیلی عميق و ريشه‌دار بود و تا عمق وجودمان ريشه دوانده بود. يك جور ته ذهن همه‌ی ما رسوب كرده و جزيي از شخصيت ما شده. تأثیر خودش را هنوز هم دارد؛ يعني آثار هنرمندان آن دوره را اگر با قبل و بعد خودشان مقايسه كنيم، این تفاوت را کامل درک می‌کنید. خود ما هم به اين موضوع اعتراف داريم كه كارهاي آن زمان ما در كارنامه‌ی هنري‌مان كاملا متفاوت و ويژه است و با آثاري كه ما پس از آن دوران خلق كرديم، فاصله‌ی عميقي دارد. مثلا اگر حالا فيلم‌هايي كه زمان جنگ در روايت فتح ساختم را بخواهم بسازم، جور ديگري می‌سازم چون الآن تجربه‌ی فيلم‌سازي‌ام خيلي بیش‌تر شده است، اما خودم اين را می‌دانم كه ممكن است اين اثر تکنیک بهتری داشته باشد، ولی دیگر تأثیر گذشته را ندارد. مطمئنم نوع نگاه من و انگيزه‌های من عوض نشده، و فقط ممكن است تغيير مختصری كرده باشد، ولي اصلش سر جاي خودش است و حقيقت آن ماجرا براي من عوض نشده، اما محیط تأثیراتی روی انسان می‌گذارد که ناخودگاه در اثر هنرمند خود را نشان می‌دهد.

و همین فاصله گرفتن از آن حال‌وهوا باعث شد دیگر آن فیلم‌های ناب و زلال زمان جنگ ساخته نشود؟

دقیقا! وقتي الآن به مستندهايي كه زمان جنگ ساخته شد، مثل روايت فتح، نگاه می‌كنيم با وجود این‌که می‌دانيم امكانات آن زمان خيلي كم بوده و الآن ما به لحاظ امكانات رشد كرده‌ايم و بچه‌هايي كه از روايت فتح باقي مانده‌اند براي خودشان مستندسازان حرفه اي و صاحب سبك شده‌اند، اما هم‌چنان آن فيلم‌ها حاوي ناب ترين و زلال ترين لحظه‌های جنگ ماهستند كه وقتي آدم پاي آن می‌نشيند نمی‌تواند با چشم‌های خشك آدم‌هایی را نگاه كند كه همه چيز را كنار گذاشتند تا كاري براي انقلاب و اسلام انجام دهند. آدم‌هایی كه حالا در انديشه و باور ما دور از دسترس جلوه مي‌كنند. هيچ‌كس حتي خود اين فيلم‌سازان ديگر نتوانستند نظير آن فيلم‌ها را خلق كنند؛ چون چيزي در آن فيلم‌ها مستتر است كه با تكنيك فيلم‌سازي و امكانات پيشرفته‌ی مستندسازي نمی‌توان آن را به مخاطب انتقال داد.

 

چه چیزی در آن فیلم‌ها مستتر است که متفاوت‌شان می‌کند؟

عشق و شور ما به انقلاب، اسلام و امام در آن فیلم‌ها جریان داشت. شايد قصه‌ی همان عشق و تعلق خاطر به اسلام و انقلاب و... باشد كه آن دوره اتفاق افتاد. حتي بهترين و تأثيرگذارترين فيلم‌های داستاني ما به‌دست كساني مثل «حاتمي‌كيا» در همان سال‌هاي چسبيده به جنگ كه او هنوز خیلی جوان و كم‌تجربه بود ساخته شد. با وجود این‌که حاتمي‌كياي اين سال‌ها فيلم‌سازي حرفه‌اي و صاحب‌سبك شده، ولي ديگر نتوانست مثل آن فيلم‌ها را خلق كند. الآن ابراهیم دغدغه‌های ديگر دارد كه مقتضاي اين دوران است.

به اعتقاد من نسل بچه‌های انقلاب، به‌ویژه بچه‌هایی كه جنگ را خوب درك كردند و تفکر انقلابی و دغدغه‌های مذهبی و اسلامی داشتند، در ذهنشان آن فضا همان مدينه‌ی فاضله‌اي بود كه ما شيعيان معتقديم روزي با آمدن امام زمان(عج) در اين دنيا قرار است محقق شود، حتي شبيه آن هم نه. اصلا به باور ما اگر امام زمان(عج) هم بيايند، روزهايي شبيه آن روزهايي كه ما در ابتدای انقلاب و جنگ گذرانديم را دوباره تجربه خواهيم کرد. البته این به معنای ناامیدی از وضع موجود نیست. واقعا توضيح دادن این مسایل سخت و فهميدنش خيلي سخت‌تر است، به‌ویژه برای شما که آن شرایط را درک نکرده‌اید. ممکن است برداشت ما درست نباشد، ولي باور ما اين است كه آن مقطع دقيقا همان مدينه‌ی فاضله‌اي بود كه ما منتظرش هستيم.

و شما با چنین حال و هوا و نگرش هایی فیلم می‌ساختید؟

بله! ما مستندسازها در چنين فضايي فيلم می‌ساختيم و بدون این‌که خودمان بخواهيم، خودمان را حذف كرده بوديم تا آينه‌وار حقيقت، مجال تجلّي يابد، همان چيزي كه آويني اسمش را «مستند اشراقي» گذاشت.

مستندسازان ما مثل آينه‌اي بودند كه منيت را كنار گذاشته بودند تا حقيقت بروز پيدا كند. آن فضا رفت و گم شد و رد پايي از خودش براي ما به يادگار گذاشت. ما هم انسان هستيم و درگير زندگي و از محيط اطراف تأثیر می‌گیریم، درست است كه بر تكنيك مسلط و فيلم‌سازان با تجربه‌اي شده‌ايم، اما فيلم‌های اين دوران ما فيلم‌های ماست و ديگر نتوانسته‌ايم خودمان را حذف کنیم و از ميان برداريم. آن اثر نابي كه خود فيلم‌ساز اصلا در آن حضور ندارد، ديگر خلق نشد. بالاخره آدم‌ها با جهان‌بيني‌شان زندگي می‌كنند و اين جهان‌بيني روي آثار تأثیر می‌گذارد؛ به‌ویژه اگر اين آدم‌ها فيلم‌ساز باشند كه ديگر بدتر! چون فيلم‌سازي هنري است كه به شدت آدم را لو مي‌دهد و نيات دروني‌اش را رو می‌كند.

هرچه ما از فضای اول انقلاب و جنگ فاصله گرفتیم به منيت‌های دروني‌مان نزديك‌تر شدیم و تحليل‌ها، قضاوت‌ها و آرزوهاي شخصي‌مان را قاطي فيلم‌هايمان کردیم؛ برای همین آثارمان ديگر ناب و آ‌ينه‌وار نيستند.

آدم گاهي احساس می‌كند هنرمندان نسل انقلاب با يك حس اداي تكليف وارد این میدان شده بودند. یک بار «سعید صادقی»، يكي از عكاسان جنگ به من گفت: «من در شرايط سختي در جبهه مجروح شده بودم و در محاصره‌ی دشمن بودم، «كاظم اخوان»، دوست صمیمی من جانش را به‌خطر انداخت و نجاتم داد. او اين كار را چون من دوست صميمي‌اش بودم، نکرد بلكه حس اخوان در آن لحظه اين بود كه او دارد يك سرباز بیش‌تر براي اسلام، انقلاب و امام حفظ می‌كند.»

حالا دوست دارم بدانم شما هم شبیه حس کاظم اخوان را داشتید؟ و اگر داشتید اين حس و روحيه چه‌قدر در آن دوران به هنر انقلاب و جنگ كمك كرد؟

همين حالا هم هنرمندان معتقد انقلاب با همين حس كار می‌كنند. اين آدم‌ها هنوز هم فراوان‌اند، ولي آن دوران يك حس شيدايي وجود داشت كه الآن كم شده. البته گاهی از بچه‌های انقلاب و جنگ تصویری ارایه می‌شود که انگار آن‌ها به دنبال نجات بشریت بودند و می‌خواستند دنیا را از بند ظلم آزاد کنند، اما باید بگویم حس آرمان‌خواهی وجود داشت و این احساس هیچ‌وقت تبدیل به شعار و تملق نشد. جانِ بچه‌های انقلاب برای انقلاب در می‌رفت، ولی این را تکلیف خودشان می‌دانستند و به آن تظاهر نمی‌کردند و شعارش را سر نمی‌دادند. اتفاقی که من احساس می‌کنم الآن در سطح جامعه‌ی ما زیاد شده این است که عده‌ای آدم زرد نان‌به‌نرخ روز می‌خورند، شعار انقلاب، اسلام و نجات بشریت را هم سر می‌دهند. بچه‌های انقلاب از این نظر الگوی خوبی هستند. آن‌ها اول از خودشان شروع کرده بودند و دنبال ساختن و تزکیه‌ی نفس خودشان بودند، اما نسبت به اسلام و مسلمان‌ها چنان نگاه بلند و فرادستی داشتند که حتی من فکر می‌کنم آن احساسات امروز چندان هم قابل درک نیست انهادغدغه انسانیت را در عمل داشتند نه در شعار.

چرا درباره‌ی جنگ مستندهاي خوب و فراوانی داریم، ولي درباره‌ی انقلاب وضعيت اين‌طور نيست؟ هنرمنداني كه به انقلاب تعلق‌خاطر داشتند وارد اين فضا نشدند، ولي در مورد جنگ خوب كار كردند؟

درمورد انقلاب فرصت نبود كه فيلمي ساخته شود؛ يعني مبارزات انقلاب در ماه‌های آخر اوج گرفت و آن‌قدر طولاني نبود که كسي بتواند فيلم‌های خوب بسازد. آن هفت، هشت ماه خيلي سریع گذشت، اما بلافاصله جنگ شروع شد. به اعتقاد من به لحاظ وسعت عملكرد و اتفاقاتي كه در جنگ افتاد، حادثه‌ی انقلاب نسبت به جنگ در مرتبه‌ی دوم قرار گرفت. درست است که انقلاب در نوع خودش حادثه‌اي عظيم و گسترده بود، ولي اتفاقات جنگ خيلي پيچيده‌تر، چندلايه‌تر و گسترده‌تر بود. ضمن اين‌كه من معتقدم مباني انقلاب و جنگ يكسان هستند و اصلا اين مباني در جنگ بروز و ظهور داشت. يعني اگر كسي فيلم جنگي خوب ساخته، يعني این‌که او درباره‌ی مفاهيم انقلاب فيلم خوبي ساخته است.

شما مستندهاي بسیاری ساخته‌اید؛ از فیلم‌های روايت فتح گرفته تا مهاجران و مجموعه‌های مستند ديگر. برای‌مان جالب است که بدانیم انقلاب و جنگ مشخصا در آثار و كار خود شما چه‌قدرتأثیرگذار بود؛ به‌ویژه که شما گفتيد انقلاب و بعد هم جنگ يك فرصت ويژه را براي نسل شما پیش آورد. شما چه‌قدر از این فرصت استفاده کردید؟

به نظرم هر چه فاصله‌ی مرگ و زندگي به هم نزديك‌تر باشد و هرچه آدم درك واقعي‌تري از مرگ داشته باشد، بیش‌تر حقيقت را درك می‌كند. انقلاب و به‌ویژه جنگ، اين فرصت را در اختيار ما گذاشت كه بدانيم در دنيا به‌دنبال چه چيزي هستيم. فقط آرزوهاي كوچك و دم‌دستي نداشته باشيم و دنبال کشف حقیقت باشیم.

این حوادث تأثيرات خيلي مهمي داشت كه در وجود تك‌تك ما رسوب كرده است. مهم‌ترينش اين بود كه نگاه ما را به جهان و خواسته‌های‌مان تغيير داد. خواسته‌های نسل ما مادي، شغلي و درسي نبود، از جنس ديگري بود كه اگر انقلاب و جنگ نمی‌شد ما هم مثل جوان‌هاي امروز چندان شاخص نمی‌شديم و اين‌قدر تأثيرمان بر محيط اطراف و سرنوشت كشورمان زياد نبود.

من مدعي نيستم كه نسل ما آدم‌های خيلي معنويت‌گرا و بزرگي بودند و الآن مثل آن‌ها وجود ندارد، ولي می‌توانم ادعا كنم در آن زمان بستري فراهم بود كه دغدغه‌های ما را بزرگ‌تر می‌كرد. شما اگر از گذشته‌ی هنرمندان نسل انقلاب، كه جنگ را هم ديده‌اند سؤال كنيد، می‌بينيد همه‌ی آن‌ها خاطرات حقيقي زندگي‌شان را متعلق به آن دوران می‌دانند. آن هشت سال زندگي همه‌ی مردم و به‌ویژه كساني كه مستقيم درگيرش بودند را به شدت تحت تأثیر قرار داد. ما در آن سال‌ها كم‌تر به چيزهاي ديگر فكر می‌كرديم. شايد كم‌تر فرصت داشتيم كه به مسائل پيرامون و خواسته‌های شخصي‌مان فكر كنيم.

چرا نسل هنرمندان انقلاب با حسرت به آن روزها نگاه می‌كنند؟ يعني همين حالا هم كه من دارم با شما درباره‌ی انقلاب و جنگ صحبت می‌كنم، شما با حسرت از آن روزها ياد می‌كنيد و این خیلی عجیب است! یک جورایی قابل درک نیست؟

ممكن است جواب من هم باز براي شما قابل درك نباشد. شما می‌گوييد مگر در فضاي جنگ به آدم خوش هم می‌گذرد؟! آن هم در كشوري كه تازه انقلاب شده و مردم با مشكلات فراواني روبه‌رو هستند. اين وسط، جنگ هم شده که خيلي‌ها در آن كشته می‌شوند، بی‌سرپرست می‌شوند و... جواب دادن به اين سؤال خيلي سخت است، نمی‌دانم چه بايد بگويم. مگر شما می‌توانيد اين كلام حضرت زينب(س) را تفسير كنيد كه پس از آن همه مصيبت، تازه می‌گويند: «در عاشورا چيزي جز زيبايي نديدم». مگر اين جمله را شما و ما می‌توانيم درك كنيم؟

انقلاب ما هم ادامه‌ی همان خط فکری و همان عاشورا بود كه توضيح دادنش سخت است. دوره‌اي كه سختي، تنگنا، تحريم، کشته‌شدن، آوارگی و هزار مشکل دیگر وجود داشت. اما در آن روزها هوايي جاري بود كه ديگر الآن هوا جریان ندارد. آن حال و هوا غايب و فراموش‌شده‌ی امروز ماست. بچه‌های انقلاب و جنگ خوب می‌فهمند من چه می‌گويم. آن‌ها هم مثل من گمشده‌ای دارند. گمشده‌اي كه من در اين سال‌ها هرچه گشته‌ام پيدايش نكردم. راستش را بخواهيد، من پس از جنگ خيلي دنبال آن آدم‌ها گشتم، خيلي دنبال تداعي آن فضا براي خودم بودم، ولي حتي آن حال‌وهوايي كه زمان جنگ بر خودم هم حاكم بود، ديگر به وجود نيامد.

الآن به ظاهر در امنيت و آسايش هستيم. بمب‌باران هوايي و موشك‌باران نيست، ولي ما باز حسرت آن روزها را می‌خوريم! می‌دانيد، قصه‌ی غريبي است! دلم می‌سوزد كه شما آن روزها را نديده‌اید و الآن به‌درستي براي‌تان قابل درك نيست. من يك رگه‌هايي، نشان‌هایی به شما گفتم كه دوست دارم قدري درك كنيد.

به‌هرحال در آن دوران چيزي وجودداشت كه الآن وجود ندارد بچه‌های انقلاب نسبت به آن فضا يك حس نوستالژي دارند. توضيح دادنش كار ساده‌اي نيست و من يا هر كس ديگر از پس بیان آن به راحتي برنمی‌آييم. گفتم شما بايد در آن فضا می‌بوديد تا امروز درك می‌كرديد من چه می‌گويم. خيلي چيزها را نمی‌شود گفت، نمي‌شود توضيحش داد. همين‌قدر می‌دانم كه روزهاي خوب، لحظه‌های خوب هميشه زود تمام می‌شود و ياد و حسرتي از خود براي آدم باقي می‌گذارند.

در بين هنرمندان انقلاب سيدمرتضي آويني جايگاه يگانه‌اي دارد و در عرصه‌ی هنر انقلاب اسلامي، او هم به لحاظ نظري و هم به لحاظ عملي يكه‌تازي می‌كند. شما سال‌ها در كنار او بوديد. چه چيزهايي از آويني ياد گرفتيد؟ بعد آويني چه شد؟ سعي كرديد آن مسير را ادامه دهيد؟

آدم به هر كس كه نزديك می‌شود متناسب با نيازها و فطرتش چيزي از او دريافت می‌كند. من آويني را نمی‌شناختم. نمی‌دانستم چه دغدغه‌هایی دارد و چطور آدمي است. وارد گروهش شدم و با هم كار كرديم، ولي در گذر زمان اتفاقاتي افتاد كه من خاص بودن او را ديدم و شروع كردم به دوست داشتنش. چيزهايي از او ياد گرفتم كه هم در زندگي و نوع نگاه و اعتقادم تأثيرگذار بود و هم روي كارم.

ولي خب آويني، آويني بود و من محمدعلي فارسي‌ام؛ دو آدم كاملا متفاوت. اما من هم مثل بقيه‌ی دوستان و همكاران مرتضي، تاثيرات عميقي از او گرفتم كه هميشه ته ذهنم بوده و هست و نمی‌توانم آن‌ها را كنار بگذارم. واقعا نمی‌توانم مرتضي را فراموش كنم. كم‌تر زماني بوده كه مرتضي در ذهنم نباشد، به او فكر نكنم و يادش نباشم. سعي كرده‌ام در كارهايم تأثيراتي را كه از او گرفته‌ام منعكس كنم. بعضي جاها هم تلاش خودم نبوده، ناخودآگاه نوع نگاه و جهان‌بيني مرتضی روي من و اثرم تأثیر گذاشته، ولي هنوز دقيقا حتي براي خودم نمی‌توانم تبيين كنم كه چه چيزهايي از آویني یاد گرفتم و كجاهاي زندگي را مديون او هستم. می‌دانم كه من آينه‌ساني در مستندسازي را از مرتضي ياد گرفتم. او به همه‌ی ما ياد داد كه در مستند‌های‌مان سعي كنيم خودمان را حذف كنيم، تا موضوع آن‌طور كه هست خودش را نشان دهد، تا حقيقت متجلی شود. یقين دارم كه آوینی تأثيرات فراواني از خودش در وجود من، بقیه‌ی اعضای گروه و دوستانش به ارث گذاشت و من هميشه با خودم فكر می‌كنم به غير از جنگ يكي از نعمت‌هایی ديگر كه خدا از ما گرفت و ما شایسته‌اش نبودیم، سید مرتضی آويني بود.

 

هيچ‌كس نمی‌تواند پيش‌بيني كند كه اگر انقلاب يا جنگ نمی‌شد، نسل ما چه سرنوشتي پيدا می‌كرد. به يقين زندگي‌های ما چيز ديگري می‌شد؛ حتي اگر ما همين مسيري كه الآن در آن هستيم، يعني هنر را می‌رفتيم، اما باز برآيند و نتيجه‌ی کار ما آن چيزي كه الآن هست نمی‌شد؛ خيلي خيلي متفاوت بود.

 

به اعتقاد من نسل بچه‌های انقلاب، به‌ویژه بچه‌هایی كه جنگ را خوب درك كردند و تفکر انقلابی و دغدغه‌های مذهبی و اسلامی داشتند، در ذهنشان آن فضا همان مدينه‌ی فاضله‌اي بود كه ما شيعيان معتقديم روزي با آمدن امام زمان(عج) در اين دنيا قرار است محقق شود، حتي شبيه آن هم نه. اصلا به باور ما اگر امام زمان(عج) هم بيايند، روزهايي شبيه آن روزهايي كه ما در ابتدای انقلاب و جنگ گذرانديم را دوباره تجربه خواهيم کرد. البته این به معنای ناامیدی از وضع موجود نیست. واقعا توضيح دادن این مسایل سخت و فهميدنش خيلي سخت‌تر است، به‌ویژه برای شما که آن شرایط را درک نکرده‌اید. ممکن است برداشت ما درست نباشد، ولي باور ما اين است كه آن مقطع دقيقا همان مدينه‌ی فاضله‌اي بود كه ما منتظرش هستيم.

 

ما مستندسازها در چنين فضايي فيلم می‌ساختيم و بدون این‌که خودمان بخواهيم، خودمان را حذف كرده بوديم تا آيينه‌وار حقيقت، مجال تجلّي يابد، همان چيزي كه آويني اسمش را «مستند اشراقي» گذاشت.

 

هر چه فاصله‌ی مرگ و زندگي به هم نزديك‌تر باشد و هرچه آدم درك واقعي‌تري از مرگ داشته باشد، بیش‌تر حقيقت را درك می‌كند. انقلاب و به‌ویژه جنگ، اين فرصت را در اختيار ما گذاشت كه بدانيم در دنيا به‌دنبال چه چيزي هستيم. فقط آرزوهاي كوچك و دم‌دستي نداشته باشيم و دنبال کشف حقیقت باشیم.

 

من آينه‌ساني در مستندسازي را از مرتضي ياد گرفتم. او به همه‌ی ما ياد داد كه در مستند‌های‌مان سعي كنيم خودمان را حذف كنيم، تا موضوع آن‌طور كه هست خودش را نشان دهد، تا حقيقت متجلی شود. یقين دارم كه آوینی تأثيرات فراواني از خودش در وجود من، بقیه‌ی اعضای گروه و دوستانش به ارث گذاشت و من هميشه با خودم فكر می‌كنم به غير از جنگ يكي از نعمت‌هایی ديگر كه خدا از ما گرفت و ما شایسته‌اش نبودیم، سید مرتضی آويني بود. 

 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار