خاطرات جبهه و جنگ(26)

دستم قطع شده، سرم که قطع نشده

خاطره ای جالب از شهید حاج حسین خرازی
کد خبر: ۴۵۳۱۵
تاریخ انتشار: ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۲:۳۳ - 24April 2015

دستم قطع شده، سرم که قطع نشده

به گزارش فضای مجازی دفاع پرس:

داییش تلفن کرد گفت:حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همین طور نشسته ین؟

گفتم:نه. خودش تلفن کرد. گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته پانسمان می کنه می آد.

گفت: شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود.

گفت:چی رو پانسمان می کنه؟ دستش قطع شده.

همان شب رفتیم یزد، بیمارستان.

به دستش نگاه می کردم.گفتم : «خراش کوچیک! » خندید. گفت: « دستم قطع شده، سرم که قطع نشده.»

نظر شما
پربیننده ها