سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس - محمدعلی عباسی اقدم، «قاسم بخشی» از فیلمبرداران مطرح دفاع مقدس و از همکاران شهید سید مرتضی آوینی است که در کارنامه هنری وی فیلمبرداری و کارگردانی چند مجموعه از روایت فتح دیده میشود. وی فیلمبردار مجموعه «نسیم حیات» و فیلم سینمایی «پدربزرگ»، تهیه کننده سریال «آوازپرجبرئیل»، کارگردان مستند نیمهبلند «ترورحقیقت» و تهیه کننده و کارگردان مستند «صبح دیگر» است. حاج قاسم در 20 سالگی به عنوان عکاس و خدمه تانک T55 در عملیات غرور آفرین بیت المقدس که به آزاد سازی خرمشهر منجر شد، حضور داشت. به مناسبت سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر لحظاتی پای حرفها و خاطرات شیرین حاج قاسم نشستیم. حاج قاسم خاطرات نابی از دفاع مقدس و سالهای همراهی با شهید سید مرتضی آوینی دارد. آنچه میخوانید برشی از خاطرات بخشی از سوم خرداد 61 است.
دفاع پرس: به عنوان شاهد عینی عملیات بیت المقدس، ابتدا بفرمائید که این عملیات چطور شکل گرفت؟
بخشی: این عملیات گسترده به فاصله 40 روز بعد از عملیات پیروزمندانه فتح المبین طراحی شد. قرار بود این عملیات از جنوب سوسنگرد و غرب هویزه شروع شود اما عملاً این عملیات از شرق رودخانه کارون شروع شد و در سه مرحله طی 25 روز به پیروزی رسید.
خرمشهر با وجود مقاومتهای بسیار دشمن، آزاد شد
دفاع پرس: شما از کدام محور و از چه مرحله ای وارد این عملیات شدید؟
بخشی: ما جزء گردانهای زرهی سپاه بودیم که با نیروهای بسیجی و با غنائم زرهی بدست آمده از عراقیها در عملیات فتح المبین تجهیز شده بودیم. به عنوان نخستین نیروهای عمل کننده، نیمه شب هشتم اردیبهشت 61 با ادوات زرهی در شرق کارون مستقر شدیم و منتظر ماندیم تا عملیات شروع شود. همه رزمندهها و نیروها خوشحال و قبراق، آماده عملیات بودند. آن روزها روحیه بچهها خیلی بالا بود. با وجود اینکه این عملیات، یک عملیات ویژه بود و شرایط متفاوتی داشت، اما عشق و علاقه رزمندگان به آزادسازی خرمشهر باعث شده بود که این عملیات با شور و حرارت خاصی انجام شود.
دفاع پرس: درصورت امکان مختصری در باره چگونگی اجرای این عملیات بگوئید.
بخشی: عملیات آزادسازی خرمشهر (بیت المقدس) در سه مرحله انجام شد. مرحله نخست آن عبور از رودخانه کارون بود(حد فاصل کارون و جاده اهواز – خرمشهر). این مرحله طولانیترین و سخت ترین مرحله بود که حدود 10 روز طول کشید. مرحله دوم عبور از جاده خرمشهر تا شلمچه بود. ما در مرحله دوم تا نزدیکی مرزهای بین المللی پیشروی کردیم. در این مرحله دشمن عقب نشینی کرد تا خرمشهر را از دست ندهد. مرحله سوم از 15 کیلومتری خرمشهر شروع شد و خوشبختانه عملیات به پیروزی رسید. دراین مرحله دشمن خیلی مقاومت کرد اما عنایت الهی باعث شد که دشمن سقوط کرد و خرمشهر آزاد شد و ما بالاخره وارد شهر شدیم.
دفاع پرس: شما دقیقاً چه زمانی به خرمشهر وارد شدید؟
بخشی: نزدیک ظهر با تانکهای T55 و T62 غنیمتی عراقی به خاکریز اصلی شهر – نزدیک پل نو- رسیدیم که درواقع دروازه ورودی شهر بود. از آن موقع به بعد، درگیری نیروهای پیاده و تانکهای زرهی با دشمن تا ظهر به شدت ادامه داشت. واقعاً بچهها با تمام قوا میجنگیدند. هدفشان باز پس گیری خرمشهر بود. این درگیریها، به قدری شدید بود که خیلی از نیروهای عراقی از سمت گمرک خرمشهر به نیروهای ما پیوستند و تسلیم شدند. نزدیک 10000 نفر از عراقیها در خود خرمشهر به اسارت بچهها در آمدند. دمدمای ظهر بود که ما به همراه نیروهای پیاده وارد شهر شدیم و بالاخره به مسجد جامع خرمشهر قدم گذاشتیم.
خرمشهر بی دفاع و مظلوم، شخم زده شده بود
دفاع پرس: در بدو ورود به خرمشهر با چه صحنه هایی روبرو شدید؟ چه حال و هوایی در آنجا حاکم بود؟
بخشی: آنچه در ابتدای ورود به خرمشهر دیدم، شهری ویران با مسجدی تنها و زخمی در میان آن! بود. شهری مظلوم و بی دفاعی که عراقیها آن را شخم زده بودند. تمام نقاط شهر مین گذاری شده بود. خیلی از رزمندهها به خاطر همین مین گذاریها شهید و زخمی شدند. اوضاع عجیبی بود. بچههای آبادان و خرمشهر حال و هوای خاصی داشتند. خیلیها در کوچه پس کوچههای ویران شده شهر، قدم میزدند و بی اختیار گریه میکردند. شهر اوضاع غریبی داشت. بعثیها طوری شهر را به هم ریخته و ویران کرده بودند که حتی برای بچههای خرمشهر شناسایی خیلی از جاها و محلههای شهر غیر ممکن بود. با این همه ما از ته دل خوشحال بودیم و شادی میکردیم. شور و شعفی که من مثل آن را جای دیگر ندیدم.
دفاع پرس: از مسجد جامع شهر بگویید؟ آنجا چه خبر بود؟
بخشی: تنها نشانه آشنای شهر مسجد جامع خرمشهر بود که هنوز سرپا و سرحال بود. بچهها عین پروانه دورهاش کرده بودند. اولین کاری که کردیم همه جمع شدیم داخل مسجد جامع و به شکرانه این پیروزی بزرگ نماز شکر خواندیم. شادی و شور بچهها حد و اندازه نداشت. بچههای تبلیغات یگانها و لشکرها از همه فعال تر بودند. آنها در سطح شهر روی دیوارها شعار مینوشتند و توی محلهها پرچم کشورمان را نصب میکردند. عراقیها با وجود پذیرش شکست سنگین هنوز اعلام میکردند که در خرمشهر هستند و آن را از دست ندادهاند. به خاطر همین همه سعی میکردند هر طور شده خودشان را به خرمشهر برسانند چون آن روز حضور بچهها در خرمشهر از همه چیز مهمتر بود.
با آزادسازی خرمشهر، روح دوبارهای در مردم دمیده شد
دفاع پرس: آن روز زیبا ترین صحنه یا تصویری که دیدید چه بود؟
بخشی: بهترین و زیباترین صحنهای که روز آزادی خرمشهر دیدم پارچه نوشته بزرگی بود که روی آن نوشته شده بود: «خرمشهر را خدا آزاد کرد».
دفاع پرس: به نظر شما چرا امام فرمودند که خرمشهر را خدا آزاد کرد؟
بخشی: در طول جنگ، خصوصا در عملیات آزادسازی خرمشهر دست خدا آشکار بود، این پشتیبانی همیشه بود البته هر چه توکل رزمندگان بیشتر میشد این حمایت آشکارتر میشد. اساسا انقلاب اسلامی و رخدادهای پس از آن عنایات الهی است.
دفاع پرس: از آثار و برکات عملیات بیت المقدس به ویژه بازتابهای آزادسازی خرمشهر بگویید.
بخشی: با آزادسازی خرمشهر، روح دوبارهای در مردم دمیده شد. همانند دوران پیروزی انقلاب اسلامی نشاط خاصی در همه ایجاد شده بود که توصیف آن خیلی سخت است. فتح خرمشهر فتح قطعهای از خاک اشغال شده نبود. اعاده غرور و حیثیت ملتی بود که میخواست از قید استکبار آزاد باشد.
دفاع پرس: شما تا کی در خرمشهر حضور داشتید.
بخشی: ما تا دو هفته بعد از آزادسازی کامل خرمشهر در پشت خاکریزها در سمت شلمچه ( روبروی بصره) مستقر بودیم تا اینکه پس از تثبیت موقعیت نیروها، برای مرخصی خرمشهر را ترک کردیم و به تهران برگشتیم.
دفاع پرس: این اواخر به خرمشهر رفتهاید یا نه؟ الان وضعیت شهر چگونه است؟
بخشی: چند سال پیش به دعوت یک گروه فیلمسازی که مشغول تهیه یک فیلم مستند درباره خرمشهر بودند، به خرمشهر و دوباره از این شهر را دیدم. در این سفر با خودگفتم که ای کاش نقطه به نقطه خرمشهر را که در آنها وقایع مختلف و بسیار مهمی اتفاق افتاده بود با شرایط همان روز حفظ میشد زیرا بخش عمده تاریخ پیروزی دفاع 8 ساله ما در این نقطه از خاک کشور تبلور پیدا کرده اما متاسفانه به این موضوع توجهی نشده است. به همین دلیل لازم است وقایع آن دوران دائماً بازگویی و بازخوانی شود تا نسلهای بعد به فداکاریها، ایثارگریها و افتخارات گذشته این سرزمین ببالند.
دستگیری فرمانده تیپ عراقی توسط نوجوان 15 ساله
دفاع پرس: بهترین خاطرهای که از عملیات بیت المقدس دارید چیست؟
بخشی: در مرحله دوم عملیات در کنار جاده اهواز - خرمشهر رزمندهها با یک تیپ عراقی درگیر شده بودند که حسابی مقاومت میکرد. بعد از مدتی دیدیم یک بسیجی فرمانده تیپ را که در حال فرار بود دستگیر کرده! فرمانده تیپ هیکل عظیم الجثهای داشت. قد بلند و قوی بود اما در عوض آن بسیجی قد کوتاهی داشت و لاغراندام بود باور کنید شاید وزنش 50 کیلو هم نمیشد. با این حال دستهای فرمانده تیپ را با چفیه بسته بود. فرمانده را آورد کنار بی سیم فرماندهی تا تحویل بدهد. سردار قربانی یکی از فرماندهان سپاه آنجا بود. رزمنده بسیجی به زبان عربی از فرمانده عراقی وضعیت نیروهایش را پرسید اما او چیزی نگفت. یک مرتبه چنان سرش داد کشید که بیچاره مثل یک ترسوی بزدل شروع کرد از روی نقشه همه چیز را توضیح داد. آن بسیجی وقتی مطمئن شد که دیگر وظیفهای ندارد دوباره رفت سمت خط مقدم و دیگر او را ندیدیم.
انتهای پیام/