گروه استانهای دفاعپرس - «غلامرضا بنی اسدی»، روزنامهنگار و پیشکسوت دفاع مقدس؛ همین اول به صراحت میگویم که ما هرگز جنگطلب نبودیم و سخن کردن به زبان تفنگ را دوست نداشتیم. این را برای آنانی میگویم که بیخبر از واقعیتهای «تحمیل جنگ»، ما را به زخمزبان مینوازند که چرا جنگ؟ ما نه به طلب جنگ که برای مهار جنون جنگافروز دیوانه بغدادی برخاستیم و برای فرونشاندن آتشگدازان جنگ، سنگر به سنگر برای احیای صلح کوشیدیم. بروید و واقعیتهای جنگ را بخوانید. حقیقت آن است که اگر برنمی خواستیم، همانطور نشسته، هم ما را خاکستر میکرد و هم خواستههای باطل خود را به عنوان «حق مطلق» بر کرسی مینشاند. اگر تفنگ به دست نمیگرفتیم، دیگر نه دستی میماند و نه حتی دشتی که بر آن بکاریم و روزی فرزندانمان را به خانه بریم.
شاید نسل امروز ندانند اما بزرگترها حتماً یاد میآورند که دشمن نه فقط بر رزمندگان و سنگرهایشان بمب میبارید و جنگ را به «جنایت جنگی» تبدیل میکرد بلکه به خانه و مزرعههای دوردست ما هم رحم نمیکرد. مزرعههای سوخته، خود گواه سیاه کرداری جنگندههای عراقی بودند که حتی بعد از انهدام هدف، بغض و کینه خود را در بازگشت از مأموریت بر مراتع و گلههای گوسفند خالی میکردند. آنان سبوعیت و درندهخویی را نمونههایی تمام بودند در حالی که ما از «سفک دما» به شدت، پرهیز داشتیم و نه تنها برای کشتن جنگجوی دشمن حریص نبودیم بلکه برای نجات سربازی که تا آخرین گلولهاش را در جانمان نشانده بود ، آستینها بالا میزدیم تا خون اهدا کنیم و حتی بدرفتاری او در نپذیرفتن این خون اهدایی هم ما را از کار خیر نجات باز نمیداشت.
خیلی خوب است که نسل امروز درباره جنگ مطالعه کنند؛ آن وقت با گرایش ملی به اقتدار سردار ایرانی و با گرایش دینی به صلابت رزمنده مسلمان در جنگ جهانی علیه خود افتخار خواهند کرد. جنگی که ۸۳ کشور در برابر ما بودند و از ۳۷ ملیت، اسیر به اردوگاه آوردیم اما با این همه، ما نه به رسم مدارا بلکه به معنای واقعی کلمه و معنا، «مروت» میورزیدیم با دشمن. ما تا میتوانستیم «نمیزدیم» در برابر دشمنی که «تا میتوانست میزد»، به اسراف خون میپرداخت و از هیچ جنایتی فروگذار نمیکرد.
برای رسیدن به فهم درست از تفاوت ما با دشمن کافی است به همین ماجرا توجه کنیم که در عملیات خیبر در زمستان ۱۳۶۲، رزمندگان خراسانی ما بیش از ۱۵۰ اسیر گرفتند و چون امکان تخلیه آنان به پشت جبهه نبود، برخلاف رفتار جهانیان که در چنین موقعیتی انگشت بر ماشه میگذارند برای کشتن، ما دستشان گشودیم تا برای بازگشت به کشور خود راحتتر قدم بردارند و حاج «مرتضی قربانی»، فرمانده آن روز نیروهای خراسان با گفتن این جمله که «بروید و پیام انقلاب اسلامی را به مردم خود برسانید»، آنان را رها کرد اما در سال بعد در عملیات بدر که عراقیها تعدادی از بچههای ما را اسیر گرفتند، در موقعیتی مشابه نه تنها جوانمردی ما را به مدارا پاسخ ندادند بلکه جوانان مظلوم این ملت را در مقتلی جمع کردند و دست و پا بسته، با تانک از روی آنان گذشتند؛ همان کاری که حتی اشقیای کربلا فقط با پیکر شهدا انجام دادند، این سفاکان با جانهای زنده کردند.
ما متفاوت بودیم و آنان به قصد قتل و ما به قصد هدایت به جبههها رفته بودیم؛ چنان که مولایمان سیدالشهدا (ع) متفاوت بود. او لشکر حر را و حتی اسبهایشان را سیراب کرد و آنان آب را بر او و اهل حرمش بستند و عطش علی اصغر ششماهه را به تیر سه شعبه پاسخ دادند. اینجاست که میتوان گفت هرکس میخواهد کربلا را درک کند، دفاع مقدس ما را بخواند و هرکس میخواهد ما را بشناسد، کربلا را مطالعه کند. بعثیها و ما هرکدام قومی بودیم که به سیره امام خویش رفتار میکردیم. ما به سیدالشهدا (ع) اقتدا کردیم و آنان یزیدی بودند و تمام ماجرا همین بود.
انتهای پیام/