یادداشت/

انگیزه قیام عاشورا از زبان امام حسین علیه‌السلام

قیام‌ها و حرکت‌هائی بوده که جز رضا و خشنودی خدا و انجام وظیفه، غرض دیگر در آن نبوده، از این رو قیام و نهضتی همانند قیام و نهضت امام حسین (ع) در درخشندگی و جوشش و زایندگی وجود ندارد.
کد خبر: ۶۰۶۵۰۶
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۲۰ - 28July 2023

انگیزه قیام عاشورا از زبان امام حسین علیه‌السلامگروه استان‌های دفاع‌پرس‌ـ «فاطمه عظیمی‌نژاد» کارشناس فرهنگی تربیتی؛ هر قیامی در راستای تاریخ دارای انگیزه و هدفی مشخص و معین بوده است، خواسته آن انگیزه برای مردم شناخته شده باشد یا نباشد و خواه انگیزه، خدائی باشد یا شیطانی و خواه مادی باشد یا معنوی ولی آنچه در تاریخ جاودان مانده و برای همیشه نورافشانی می‌کند قیام‌ها و حرکت‌هائی است که تنها برای خدا و در راه خدا (خالصا لوجه الله و فی سبیل الله) بوده و جز رضا و خشنودی خدا و انجام وظیفه، غرض دیگر در آن نبوده است، از این رو است که می‌بینیم قیام و نهضتی همانند قیام و نهضت امام حسین (ع) در درخشندگی و جوشش و زایندگی وجود ندارد. حال باید انگیزه این نهضت را از صاحب نهضت پرسید، و در این مورد هیچ سخنی رساتر و روشن‌تر از سخن آن حضرت نیست، برای دریافت بهتر، به بررسی سخنان امام در سه مرحله تاریخی قیام می‌پردازیم.

امام در مدینه

یزید از استاندار مدینه می‌خواهد که امام حسین (ع) را وادار به بیعت کند. استاندار در جلسه‌ای که به همین مناسبت ترتیب یافت این مطلب را از امام درخواست می‌کند. امام در جواب او چنین می‌فرماید: «ایهاالامیر: انا اهل بیت النبوه و معدن الرساله و مختلف الملائکه و مهبط الرحمه بنا فتح الله و بنا یختم، و یزید رجل شارب الخمر و قاتل النفس المحترمه، معلن بالفسق و مثلی لایبایع مثله ولکن نصبح و تصبحون و ننظر و تنظرون».

ای استاندار: ما تبار نبوت و سرچشمه رسالت هستیم، منزل و ماوای ما محل رفت‌وآمد فرشتگان و فرودگاه رحمت خداوندی است، خدا از ما آغاز کرد و به ما پایان می‌بخشد، و یزید مردی است می‌خوار و خونخوار و فاسقی است بی‌پرده و آشکار و همانند من با مانند او هرگز بیعت نمی‌کند ولی به هرحال بامدادان بر ما و شما خواهد آمد و ما و شما در این امر نظر خواهیم کرد (که خلافت و بیعت سزاوار کیست؟).

شاید این آغاز نهضت علنی حسین بود که به استاندار یزید، حقایق را فهماند و دلیل مخالفت و بلکه نبرد خود را با آن زمامدار غاصب روشن ساخت. سخنان امام به دو بخش تقسیم می‌شود:

۱- اختصاص خلافت و حکومت اسلامی و رهبری امت به خویش: در اینجا می‌ببینیم که حضرت نمی‌فرماید ما خاندان پیامبریم بلکه می‌فرماید ما خاندان نبوتیم، ما سرچشمه رسالتیم یعنی نبوت و رسالت و امامت مخصوص ما است و بر این اساس ما باید ولایت بر مردم داشته باشیم نه دیگران. در جمله بعدی می‌فرماید خدا از ما آعاز کرد و به ما خاتمه می‌دهد، بنابراین در هر زمان و دورانی باید ما باشیم و هیچگاه زمین از حجت خالی نمی‌شود و ما خاندان نبوت، حجت‌های الهی بر مردم هستیم.

۲-نفی خلافت از یزید: گرچه از همان قسمت اول (اثبات) شایستگی امام-و نه دیگران- برای خلافت روشن می‌شود ولی همواره برای تأکید غرض، پس از ذکر دلیل اثباتی، دلیل نفی را نیز ذکر می‌کنند تا هیچگونه حقی برای طرف مقابل باقی نگذارند. همچنانکه در جمله شریفه «لااله الا الله» وحدانیت را به خدا اختصاص می‌دهیم، الوهیت را نیز از هرچه جز خدا است (ماسوی الله) نفی می‌کنیم، در اینجا نیز حضرت پس از اثبات شایستگی خلافت برای خود، علل سلب خلافت از دشمن (یزید) را بیان می‌نماید و می‌فرماید: او است مردی قاتل و شرابخوار و متجاهربه فسق و فجور بنابراین همانند من با او بیعت نخواهد کرد. سپس امام تهدید می‌کنند که خواهید دید کدام یک از ما سزاوار و شایسته خلافت است. در این جمله امام اعلان جنگ و مبارزه بایزید می‌دهد چگونه خواهد دید که کدام یک شایسته خلافت است، مگر اینکه مبارزه‌ای در بین باشد؟ یعنی من با او خواهم جنگید تا اینکه حق از باطل شناخته شود ولایق خلافت از غاصب خلافت برای همگان معلوم گردد.
در همین سخن اول، امام وظیفه را مشخص کرده‌اند که باید با هرکس که لباس دین دربردارد و برخلاف دین عمل می‌کند جنگید و مبارزه کرد و همچنین باکسی که بی‌پرده گناه بزرگ مرتکب می‌شود، به مردم ظلم و ستم روا می‌دارد، سفاک و خون‌آشام است و خود را خلیفه! پیامبر نیز معرفی می‌کند.

در پاسخی که امام به نامه اهل مکه داده‌اند، شرایط امامت را مشخص نموده‌اند آنجا که می‌فرمایند: «... فلعمری ماالامام الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط...» به جان خودم قسم، امام نیست مگر آن کس که به کتاب خدا عمل کند و با عدالت رفتار نماید.

همچنین می‌بینیم امام حسین (ع) در پاسخ مروان بن حکم، با تندی و خشونت می‌فرماید:

«انا لله و اناالیه راجعون، و علی الإسلام السلام اذا بلیت الامه براعٍ مثل یزید. و لقد سمعت جدی رسول الله (ص) یقول: الخلافه محرمه علی‌آل ابی سفیان، فاذا رأیتم مقاویه علی منبری فأبقروابطنه و قدرآه اهل المدینه فلم یبقروا فابتلاهم الله بیزید الفاسق» پس از ذکر آیه استرجاع می‌فرماید: وای بر اسلام اگر امت گرفتار حکمرانی همچون یزید شود. من از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است، پس اگر معاویه را بر منبرم دیدید، شکم او را پاره کنید، و مردم مدینه او را (بر منبر پیامبر) دیدند ولی شکمش را پاره نکردند، لذا خداوند آنان را به یزید تبهکار گرفتار کرد.

امام با نگرانی و عصبانیت از گذشته یاد می‌کند و از سهل‌انگاری و بی‌تفاوتی مردم در برابر معاویه افسوس می‌خورد و با خشمی افزون‌تر از وضع آن روز مردم که مواجه بایزید فاسق‌اند اظهار ناراحتی می‌کند. شگفتا که پیامبر دستور داد معاویه را از منبر به زیر بیاورید و او را بکشید ولی شما انجام وظیفه نکردید، و اینک افسوس که یزید بر شما حکومت می‌راند. یعنی اگر آن روز از شر معاویه خلاص شده بودید، پس از وی یزید بر شما حکومت نمی‌کرد. و در چنان وضعی که امت گرفتار یزید شده است، وای به حال اسلام، یعنی او قصد دارد اسلام را از بین ببرد، بنابراین باید در برابر او ایستاد و او را سرنگون کرد. و آیا اگر آن روز اهل مدینه، معاویه را نابود کرده بودند آیا پس از آن، امام حسین به دست ناپاکان جلاد، شهید می‌شد؟ قطعا نه، زیرا دیگر یزیدی وجود نداشت و خیانت یا سهل‌انگاری آن روز مردم آن پلید را نیز برآن‌ها چیره ساخت، وچه جناینت‌ها که نکرد!

وصیت امام حسین (ع)

امام در وصیتش به محمد بن حنفیه پس از شهادت به وحدانیت و یگانگی خدا و رسالت پیامبر محمد بن عبدالله (ص) و اقرار به اینکه پیامبر آنچه آورده است از نزد خدا است و بهشت و جهنم و قیامت، حق است و شکی در آن نیست و خدا مردگان را در روز رستاخیز بر می‌انگیزاند می‌فرماید:
« ... و إنی لم اخرج أشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما، و انما خرجت لطلب الإصلاح فی أمه جدی (ص) ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب، فمن قبلنی بقبول الحق فالله اولی بالحق و من رد علی هذا ، اصبر حتی یقضی الله بینی و بین القوم و هو خیر الحاکمین».

-خروج من نه از روی جاه‌طلبی و خودبینی و تبهکاری و ستمگری است بلکه برای خیرخواهی و اصلاح در امت جدم (ص) خروج کردم. من می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به روش جدم و پدرم، علی بن ابی طالب علیه السلام گام بردارم، هرکه از روی حق مرا قبول کرد و دعوتم را پذیرفت (حق را پذیرفته چرا که) خدا سزاوارتر است به حق، و هر که مرا رد کرد و دعوتم را اجابت ننمود من صبر می‌کنم تا اینکه خدا بین من و این قوم داوری کند و او بهترین داور است.
اینجا انگیزه قیام روشن و واضح است و هیچ پیچیدگی و ابهامی در آن نیست. امام می‌بیند با این همه منکرات و مفاسد، جای سکوت و سازش نیست، لذا برای احقاق حق و سرنگونی باطل قیام می‌کند وروش خود را روش پیامبر و امیرالمؤمنین اعلام می‌کند، دیگر برای او مهم نیست که زنده می‌ماند و حکومت را بدست می‌گیرد یا در این راه مقدس کشته می‌شود. وظیفه را در قیام تشخیص داده است نه در سکوت و سازش و این قیام را برای خدا و برای حق و برای اصلاح امور مسلمانان می‌داند، دیگر چه باک که دشمنان دعوت او را نپذیرند و با او جنگ کنند، او نیز با همان پیروان کم جنگ خواهد کرد و دشواری‌ها و مشکلات را در راه خدا و برای خدا تحمل خواهد نمود و کیفر آن را به خدا واگذار خواهد کرد.

در نامه‌ای که امام به اهل بصره می‌نویسد آنان را دعوت به قرآن و سنت می‌کند، سپس می‌فرماید: «فان السنه قدأ میتت و البدعه قد أحییت، فان تسمعوا قولی أهدکم الی سبیل الرشاد»
-سنت و شریعت پیامبر، مرده و بدعت زنده شده است، پس اگر سخن مرا بشنوید، من شما را به سوی راه راست هدایت می‌کنم.

قیس ابن اشعث یکی از دشمنان امام است، از امام می‌خواهد که با یزید بیعت کند، حضرت در جواب او می‌فرماید: «لاوالله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل ولاأفر فرار العبید».

-به خدا قسم من به آن‌ها دست ذلت نخواهم داد و از آنها همچون بندگان نخواهم گریخت.

امام در مکه

امام در مکه در جمع مردم خطبه‌ای بسیار جالب ایراد فرمود که قسمت آخر آن را در اینجا می‌آوریم: «اَلا و من کان فینا باذلاً مهجته، موطناً علی لقاء الله نفسه، فلیرحل معنا فإنی راحل مصبحأ ان شاء الله».

امام پس از اینکه مردم مکه را نیز به نبرد بایزید دعوت می‌کند و در آن شهر مقدس حجت را بر مردم تمام می‌کند و خود را به آنان معرفی می‌نماید و حج را به عمره مبدل می‌سازد و به جای حج فریضه‌ای لازم‌تر اختیار می‌نماید، در آخرین سخنرانی حرف آخر را با مردم می‌زند: هرکس حاضر است در راه ما از جان خود بگذرد، و برای دیدار با خدا خود را آماده کرده است، با ما حرکت کند، زیرا فردا صبح من (به طرف کربلا) حرکت خواهم کرد.

در راه کربلا

در بین راه، امام (ع) بر شخصی به نام «شقوق» وارد می‌شود و شبی را در آنجا به سر می‌برد. یک نفر از عراق آمده است، امام از وی اوضاع عراق را می‌پرسد و او نیز پاسخ می‌گوید: هرچه خدا بخواهد، ما راضی و خشنود و از قضای الهی راضی و سپاسگزاریم سپس اشعاری می‌خواند (این اشعار یا از خود آن حضرت است یا به آنها تمثل جسته است) در بیتی از این ابیات آمده است: «و اِن تکن الأبدان للموت أنشأت فقتل امرء بالسیف فی‌الله أفضل»

-اگر این بدن‌ها برای مردن آفریده شده‌اند؛ چه بهتر که انسان در راه خدا با شمشیر کشته شود.
امام در دیدار با حربن یزید ریاحی، پس از اینکه نماز ظهر و عصر را به جای آوردن، در خطبه‌ای فرمودند: «... و نحن_ اهل بیت محمد (ص)_أولی بولایه هذاالامر من هؤلاء المدعین ما لیس لهم و السائرین بالجوروالعدوان...»

-ما خاندان پیامبر (ص) سزاوارتریم به ولایت و حکومت از این مدعیان ولایتی که از آن آن‌ها نیست، و با ظلم‌وستم حکومت می‌کنند.

امام حسین (ع) در بین راه سخنرانی دیگری دارد که انگیزه نهضت را با دلیل و برهان و نیز لزوم مبارزه با یزید و یارانش را بیان می‌کند: «ایها الناس، ان رسول الله (ص) قال: من رای سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله، ناکثاً عهده، مخالفاً لسنه رسول الله، یعمل فی عبادالله بالإثم و العدوان، فلم یغیر علیه بفعل و لا قول-کان حقاً علی الله ان یدخله مدخله. اَلا و ان هؤلاء قد لزموا طاعف الشیطان، و ترکوا طاعه الرحمن، و اظهروا الفسادو عطلوا الحدود و استأثروا بالفیء و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله...»

در آن زمان شاید هنوز بودند کسانی که امام حسین (ع) را نشناسند یا اینکه سخنان امام را قبول نداشته باشند. چنین کسانی اگر ادعای اسلام می‌کنند، اینک امام، سخن پیامبر را نقل می‌کند که دیگر هیچ بهانه‌ای نداشته باشند: ای مردم! رسول خدا (ص) فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده پیمان او را شکسته، مخالف سنت رسول خدا است، و با بندگان خدا از راه ظلم و ستم و گناه رفتار می‌کند، اگر کسی چنین حکمرانی را ببیند و بر او با عمل و بیان (جهاد با سلاح یا زبان) نشورد، سزاوار است که خدا او را، با آن ستمگر محشور نماید. آگاه باشید که اینان (یزید و اتباعش) طاعت شیطان را برگزیدند و از طاعت خدا دوری جستند، فساد را آشکار نموده و حدود الهی را کنار گذاردند، بیت المال رابه خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام نمودند (بنابراین طبق دستور رسول اکرم باید با آنان جهاد کرد و گرنه ما شریک جرم آن‌ها خواهیم بود).

در کربلا

 (ع) پس از ورود به کربلا، نامه‌ای از ابن زیاد دریافت کرد، سپس یاران خود را جمع کرد و خطبه‌ای ایراد نمود که پس از حمد و ثنای پروردگار و شکایت از وضع روزگار، انگیزه قیام را در جمله‌ای سیار جالب و شورانگیز بیان نمود: « ... اَلا ترون اِلی الحق الایعمل به والی الباطل لایتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاء ربه فانی لاأری المووت إلا سعاده والحیاه مع الظالمین الا برما».
-آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل نهی نمی‌گردد؟، (در چنین وضعی) بجا است که مؤمن برای دیدار خدا بشتابد، و همانا من مرگ را (در راه امر به حق و نهی از باطل) جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ملال و انزجار نمی‌بینم.

و سرانجام در آخرین سخنرانی و آخرین اتمام حجت، روز عاشورا در خطبه‌ای جامع و کامل، دشمانان را مورد خطاب قرار دارد آنان را پندواندرز داد و به آنان گوشزد کرد که: دنیا شما را فریب ندهد زیرا هرکس آمال و آرزوی خود را دنیا قرار داد، آمال او بریده می‌شود و آرزوهایش از بین می‌رود. شما را می‌بینم که بر امری گرد آمده‌اید که در آن غضب و خشم خدا را برای خود خریده‌اید و خدا از شما روی برگردانده است و مورد نفرین او قرار گرفته‌اید. چه خوب و مهربان پروردگاری است، پروردگار ما و چه بدبندگانی هستید شماها، چگونه است که اقرار به اطاعت خدا و پیامبری رسول خدا می‌کنید و این چنین به سوی فرزندان و خاندانش هجوم آورده قصد کشتن آنان را دارید؟! چنان شیطان بر شما چیره شده که خدا را از یاد شما برده است. ننگ برشما و بر آنچه می‌خواهید انجام دهید!...

سپس فرمود: «الا ان الدعی ابن الدعی، قدرکزبین اثنین. بین السله و الذله! و هیهات مناالذله، یأبی الله لنا ذلک و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و أنوف حمیه و نفوس أبیه من ان نؤثر طاعه اللئام علی مصارع الکرام. الا انی قداعذرت و انذرت، الا انی زاحف بهذه الأسره علی قله العدد و خذلان الناصر».

-بدانید که این زنازاده، فرزند زنازاده (یزید بن معاویه) ما را بین دو امر قرار داد: بین شمشیر و ذلت (کشتن یا ذلت را پذیرفتن) ذلت از ما سخت، دور است و هرگز ما ذلت را نمی‌پذیریم نه خدا و پیامبرش می‌خواهند و نه مؤمنین این را بر ما می‌پذیرند و نه این دامن‌های پاک و طاهر و این حمیت الهی و این همت‌های بلند و ارجمند می‌گذارد که فرمانبرداری از لئیمان و پست فطرتان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم. آگاه باشید که من آنچه لازم بود گفتم و شما را (از عذاب خدا) ترساندم و حجت را بر شما تمام کردم. بدانید که من با همین خانواده، آماده نبردم گرچه افراد من کم و یارانم اندکند.

و بالاخره پس از نمازظهر، و لحظاتی قبل از شهادت رو به یاران با وفایش کرد و گفت: «ای جوانمردان! این بهشت است که درهایش را (برای استقبال شما) گشوده است و رودهایش به هم پیوند خورده و میوه‌هایش رسیده است، و اینک پیامبر (ص) (منتظر شما است) و شهیدان راه خدا برای دیدار شما لحظه شماری می‌کنند و همدیگر را بشارت می‌دهند، هان ای یاران! از دین خدا و دین رسولش پشتیبانی کنید و خاندان پیامبر را دریابید...»

ای سرور شهیدان!
ای سالار جانبازان!
ای رهبر انقلاب جاوید!
ای سرمشق مجاهدان!
ای پدر تمام آزادگان!
ای الگوی مؤمنان!

ای برتر از تمام دلاوران تاریخ!

اگر ظهر عاشورا در برابر یاران غرقه به خونت ایستادی و آنان را به یاری خواندی، و اگر آنان نتوانستند دوباره به یاری تو برخیزند، هم اینک یاران با وفای تو در کربلای ایران ندای تو را لبیک گفته و با دل و جان از دین تو و آئین تو و راه تو دفاع می‌کنند و ندای «هل من ناصر» تو را با کمال خلوص و راستی «لبیک یا اباعبدالله» می‌گویند و در مقابل دشمنان، یک آن سر تسلیم فرود نمی‌آوردن و با تو پیمان می‌بندند که هرگز دست از مبارزه بر ندارند و با غرب و شرق، آمریکا و شوروی و دیگر جهانخواران ستیز خواهند نمود.

ای نور چشم زهرا! اگر آن روز «سعید بن عبدالله حنفی» با سینه خود تیرهای دشمنان را استقبال کرد و همچون سپری در برابر تو ایستاد که نمازت را و پیامت را با آسودگی به پایان برسانی و هنگامی که بدن پاکش پر از تیر شده و بر زمین افتاد، چشم خود را گشود و نگاهی به سیمای دلربایت افکنده و گفت: «آیا وفا کردم به پیمانم ای فرزند رسول خدا؟ فرمودی: آری، و تو قبل از من به بهشت خواهی رفت... اینک نیز هزاران سعید بن عبدالله در جبهه‌های حق علیه باطل، برای زنده نگهداشتن پیامت و نمازت، با گشاده‌روئی، به سوی تانک، توپ و مسلسل یزیدیان می‌روند و هنگامی که در خون خود غوطه ور می‌شوند، آرزوی این دارند که نگاهی به سوی آنان افکنی که این نگاه آن‌ها را بس است.

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند

خدایا شهیدان ما را همنشین یاران اباعبدالله در بهشت برین قرار ده و ما را به راهشان رهنمون باش.
انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها