افطار آن شب فراموش نشدنی شد. زولبیا را تقسیم کردند، به هر نفر یک پر رسید. روز بعد، خلیل آمد توی آسایشگاه به ارشد گفت: «چطور بود زولبیا؟ بازم بیارم؟»
کد خبر: ۴۸۵۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۲۹
عراقی ها دیگر هم روی سر او ریختند و کتکش زدند. وقتی حسابی کتک می زدند ممکن بود طرف از زیر دست و پای آنها دیگر زنده بلند نشود؛ البته عزیز الله قوی هیکل بود و تاب و تحمل اش بالا بود. تا نیم ساعت او را کتک زدند و بعد او را رها کردند.
کد خبر: ۴۸۱۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۲۴
خاطرات اسارت
یکی از بچه ها که مریض بود و احتیاج به پوشش داشت، یک کلاه پارچه ای انداخته بود روی صورتش و خوابیده بود. سرباز عراقی با دیدن این صحنه، کلاه را از رویش برداشت و تحویل فرمانده اردوگاه داد. روز بعد که اتاق را تفتیش کردند، هر چیز یا پارچه ای را که به کلاه شباهت داشت، جمع کردند و بردند.
کد خبر: ۴۷۹۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۸
سردار هور-3/ روایت فرمانده تیپ 85 موسیبن جعفر از شهید هاشمی در گفتگو با دفاع پرس:
شهبازی فرمانده تیپ 85 موسیبن جعفر گفت: هیچ کس ندیده شهید هاشمی عملیات استشهادی انجام دهد یا به اسارت برده شود، واقعیت این است هیچ فردی از لحظه شهادتش مطلع نیست و نباید درباره نوع شهادتش گمانه زنی کرد.
کد خبر: ۴۷۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۸
"هنوز هم لحن آرام بخش مرحوم سیدعلی اکبر ابوترابی در گوشم است او که به جای آقازادگی، به نام پر افتخار "آقای آزادگان" ملقب گردید. او خاطراتی از جنس استقامت و توسل اسرا میگفت."
کد خبر: ۴۷۶۱۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۲
گفتوگوی دفاع پرس با "سورن هاکوپیان" آزاده ارمنی و همسرش؛
آیلت هاکوپیان میگوید: همسرم نگاهش به سختیها و شرایط زندگی با دیگران فرق دارد و باید بگویم همسرم بوی ناب آدمیت میدهد.
کد خبر: ۴۶۸۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۱۲
حزبالله عراق همزمان با آغاز عملیات آزادسازی استان الانبار، چند صد عضو گروهک تکفیری داعش را نزدیک مرکز این استان به اسارت گرفت.
کد خبر: ۴۷۳۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۶
بزرگمرد کوچک /
از همانموقع که زن پایش را در آسایشگاه گذاشته بود، دیدن سر و وضعش خیلی اذیتم کرده بود. انگار صدایی از درون بهام نهیب میزد که: مهدی! ناسلامتی تو سرباز امام زمان(عج) و رزمنده امام خمینی(ره) هستی، چه جوری راضی میشی با یه خانوم بیحجاب که اینقدر راحت جلوت زانو میزنه و میشینه، همصحبت بشی؟!
دوباره سؤالش را تکرار کرد و وقتی سکوتم را دید با تعجب نگاهی به بقیه انداخت. بهاش گفتم: چون شما حجاب نداری، من باهات حرفی ندارم!....
کد خبر: ۴۷۲۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۰۵
وقتی به او گفتند به عکس امام توهین کند، او مدتی به عکس خیره شد. بعد ناگهان اشک در چشمش حلقه زد، بغضش ترکید و شروع به گریستن کرد و به جای اهانت به تصویر مبارک حضرت امام (ره)، عکس را از فرمانده عراقی گرفت و بر آن بوسه زد!
کد خبر: ۴۶۸۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۳۱
دفاع مقدس در آیینه ی مطبوعات (1)
«از شجاعت شهید محمود جهانپناه همین بس که برای به اسارت در نیامدن خلبان خودی که مابین خط ما و دشمن سقوط کرده بود، با دست خالی به آن طرف خاکریز دوید و در حالی که بعثیها به طرفش شلیک میکردند، بیمحابا به سمتشان یورش برد».
کد خبر: ۴۶۳۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۲۳
گفت و گو با نویسنده کتاب "آن 23 نفر"؛
نویسنده کتاب "آن 23 نفر" می گوید: متاسفانه هنوز یک هزارم اتفاقات اسارت علیرغم کتاب هایی که چاپ شده، بر صفحه کاغذ نیامده و حماسه ها منتقل نشده است.
کد خبر: ۴۶۰۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۱۶
کتاب «من زنده ام» شرح خاطرات خانم معصومه آباد از 4 سال اسارت در زندانهای رژیم بعث عراق است. کتاب از دوران کودکی آغاز میشود و تا روزهای انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و اسارت ادامه مییابد.
کد خبر: ۴۴۷۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۲۶
شب موعود فرا رسیده است. هر دو نفر زندانی به اتفاق یک نگهبان به نوبت برای بازجویی به اتاق رئیس زندان می برند. در آنجا دو گروه دو نفره از بازجوها و قاضی آنان یعنی ملاگوران مستقر می باشند.
کد خبر: ۴۴۷۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۲۶
بعضی اوقات چراغها خاموش می شد و آژیر خطر به صدا در می آمد و این بیانگر این بود که جنگ هنوز ادامه دارد و هنوز به خواست خداوندی ما از امکانات هوایی برخوردار هستیم؛ در آن حد که به خاک دشمن هجوم می آوریم.
کد خبر: ۴۴۰۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۱۶
آنها ساعت چهار صبح در اولین روز عید از سیم های خاردار عبور کردند و بیرون از اردوگاه با یکی از عراقی ها که مسئول کتابخانه بود، قرار گذاشتند و با کمک و راهنمایی او به سوی ایران فرار کردند و بعد از چهل روز وقتی به تهران رسیدند، در میدان آزادی تهران عکس گرفتند و برای ما فرستادند.
کد خبر: ۴۳۴۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۶
در آنجا دیدن دیگر همرزمان علیرغم اینکه صورت هایشان از شدت ضعف به زردی می گراید، امید و نوری تازه در دل دمید. از بدو ورود به آسایشگاه تا انتقال به محل مخصوص خودمان با تعقیب نگاه های پاک و مظلومانه بچه ها روبرو بودیم. گویی با نگاه شان می خواستند به ما بفهمانند که اینجا آغاز راه است.
کد خبر: ۴۲۶۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۶
گپو گفتی صمیمی با فرمانده پرآوازه لشکر 28روحالله، "سردار سیدمجتبی عبداللهی"-2
به بنیصدر گفتم: «پس کو آن توپ و تانکی که قرار بود برای ما بفرستین؟ نه مهمات داریم و نه امکانات که بتونیم دفاع کنیم. این همه شهید دادیم!» جواب داد: «تو فاسدی! جو رو هم داری فاسد میکنی. اگه نمیتونی بجنگی، ول کن برو». گفتم: «اونی که نمیتونه بجنگه تویی. من نه نون آمریکایی خوردم و نه دستم تو جیب انگلیسیهاست. در ضمن فاسد تویی».
کد خبر: ۴۱۲۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۹
دژبانها به گمان اینکه او دروغ می گوید ومعمولا اینگونه کتمان کردن کار افراد مهم و افسران بلند پایه است، بیشتر به او مشکوک شده و او را مرتب کتک می زدند و دست از سر او بر نمی داشتند.
کد خبر: ۴۱۷۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۰۳
عراقی ها گروهبان ۲ را می گفتند اریف، نگهبان ۱ را می گفتند نایب اریف. عبد گفت: حالا که این گفته من شما بفرستم داخل، فعلاً کاری ندارم، ولی تنبیه تان سر جایش است. کابلی که می خواهم بهتان بزنم، می زنم... شما به من بی احترامی می کنید؟ شما می دانید من کی هستم؟! یک آدم چوپان بدبخت، زبان نفهم و بی شعور؟
کد خبر: ۴۰۷۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۲۱
مسئولان آسایشگاه ها عین این حرف ها را به بچه ها رساندند. افرادی هم قرار شد چند مطلب طنز یا مقاله بنویسند. یکی از بچه ها اشعار سعدی را از روی کتاب برایشان نوشت، دیگری مقاله ای نوشت تحت عنوان: افضل الاعمال کره القدم، یعنی بهترین کارها بازی فوتبال است.
کد خبر: ۳۹۳۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۵