بخش پایانی/ آزاده «محمد ابراهیم باباجانی» در گفتوگو با دفاع پرس:
یکی از بچههای ما خوزستانی بود و زبان عربی را خوب می فهمید، میگفت: به همدیگر فحش میدهند و دنبال رادیو میگردند. وقتی مطمئن شدند کار بچه های خودشان نیست، همراه با پنج شش نگهبان از بندهای دیگر با چوب و چماق به سراغ ما آمدند.
کد خبر: ۳۱۸۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۶
بخش سوم/ آزاده «محمد ابراهیم باباجانی» در گفتوگو با دفاع پرس:
بعد از ایجاد سوراخ روی در، به نوبت عراقیها را کنترل می کردیم و در این کنترل کردنها فهمیدیم آنها رادیوی جیبی دارند. البته صدایش میآمد، گاهی وقتها هم عربی میخواندند. بعد مثلا روزنامه میخواندند. متوجه شدیم روزنامهها را کجاها میگذارند و ما توانستیم تملام اطلاعات را از این سوراخ در کسب کنیم.
کد خبر: ۳۱۸۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۵
بخش دوم/ آزاده «محمد ابراهیم باباجانی» در گفتوگو با دفاع پرس:
گاهی وقتها آنقدر صدای نعره ما را مشمئز میکرد که خود را به در و دیوار میزدیم. بعثیها میآمدند و میگفتند: چه خبر است؟ ما شلوغ میکردیم. آنها هم با شلاق و بتون به جان ما میافتادند. هی ما را میزدند. وقتی کتک میخوردیم آرام میشدیم. بعد میگفتیم: شکنجه خودش دوای درد است.
کد خبر: ۳۱۸۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۴
اسیران غریب ـ ۳/ گفت و گوی دفاع پرس با خانواده شهید مجتبی احمدخانیها
خرداد سال 66 بود. چند بار نامه نوشتیم اما جواب نیامد. بلاخره نامهای رسید که رویش نوشته شده بود انا لله و انا الیه راجعون. این را دوستان مجتبی که دیده بودند ما برای او نامه مینویسیم و جوابی نمیآید، نوشته بودند.
کد خبر: ۳۱۴۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۸
روز به روز تراوش های مغزی در راه شکم زیادتر می شد تا جایی که با همان جیره ی غذایی روزانه مان غذاهایی مثل کتلت و کوفته درست می کردیم...
کد خبر: ۳۰۸۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۹
به مناسبت سالگرد اسارت برادران هوبخت در 19 مهر 1359؛
اینها که میخوانی از زبان اسماعیل است. روایت سه برادرش احمد، مرتضی و علی که دو هفته پس از شروع جنگ رفتند و دیگر نیامدند. همین.
کد خبر: ۳۰۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۹
روایت جانباز آزاده «علی احمدی» از سالهای دفاع مقدس:
قایق ما سه سرنشین داشت. به ساحل که رسیدیم مورد هدف تیربار دشمن قرار گرفتیم. تا به خود آمدیم قایقمان را مثل آبکش سوراخ سوراخ یافتیم. من خودم را پشت موتور تریلی که در قایق بود پنهان کردم و آسیبی ندیدم ولی بقیه همراهانم مجروح شدند. دم دمههای غروب خبر دادند محاصره شدهایم.
کد خبر: ۲۹۵۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
بخش دوم/ناگفتههای سردار روزبهانی از ۱۱ سال اسارت در گفتوگوی تفصیلی با دفاع پرس
حین خروج از راهرو دادگاه دیدم یکی به لباسم آویزان شده، یکی پاهای من را گرفته و دیگری دست من را میبوسد و میگوید: «حاجی تو را خدا بگذر»!
کد خبر: ۲۹۳۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۵
بخش اول/ ناگفتههای سردار روزبهانی از ۱۱ سال اسارت در گفتوگوی تفصیلی با دفاع پرس
دوران اسارت به نوعی دانشگاه بود؛ زیرا بین بچهها صفا و صمیمیت خاصی وجود داشت؛ به نحوی که در کمک، از یکدیگر سبقت میگرفتند و نسبت به هم بی تفاوت نبودند.
کد خبر: ۲۸۸۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۴
آزاده «نعمت الله وردان» در گفتوگو با دفاع پرس روایت کرد
روز آخر، زمان آزادی درگیری شد. در آن درگیری پیراینده شهید شد و پیکرش را در عراق دفنش کردند. سال 80 او را از خاک درآوردند. دیدن بدنش سالم است. عراقیها گفتند: اگر بخواهیم این جنازه را سالم تحویل بدهیم، میگویند حتما تا الان نگه داشتهاند و او را تازه کشته آند. بنابراین پیکر شهید را در آفتاب سوزان قرار دادند اما باز هم سالم ماند.
کد خبر: ۲۸۴۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۲
دکتر محمدعلی کاکرودی: حسین لشکری هیچوقت از یادمانمیرود، اسارت 18 ساله به حرف ساده است.
کد خبر: ۲۸۸۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۳۱
صدای رگبار مسلسلی را شنیدیم. تصور میکردیم که کشتاری آغاز شده است؛پس شهادتین خود را ادا کردیم. در همین لحظه مهندس تند گویان، با تصور این که در صورت معرفی خود جلو این کشتاررا خواهد گرفت، شجاعانه فریاد زد: «کسی را نکشید،من وزیر نفت هستم.» نیروهای دشمن، به محض شنیدن صدای مهندس، رگبار مسلسل را قطع کردند و ما دیگرصدای مسلسل را نشنیدیم، دقیقاً نمیدانستیم که چه اتفاقی افتاده است.
کد خبر: ۲۸۸۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۳۱
در گفتوگوی خبرگزاری دفاع مقدس با آزاده سرافراز مطرح شد/2
حسن یوسفی: یکی از افسران عالی رتبه عراقی وقتی اخلاق حاج آقا را دیده بود، شیعه شد.
کد خبر: ۲۸۱۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۹
در گفتوگوی خبرگزاری دفاع مقدس با آزاده سرافراز مطرح شد/1
در زمان انتقال به اردوگاه، وقتی از مقصد سوال کردیم سرباز عراقی گفت: «به اردوگاه میروید. آنجا اسرای ایرانی بهترین شرایط زندگی را دارند. بهترین غذا در اردوگاه حاضر است. برعکس ایران که شرایط سختی برای اسرای ما فراهم کرده، اسرای ایرانی در کشور ما خیلی راحت هستند. اردوگاه مثل بهشت است.»
کد خبر: ۲۸۱۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
یادم هست یک روز بچه گربه را از همین سوراخ ها کشیدم تو، حیوان دیگر نتوانست بیرون برود. به فرض می توانستی از ساختمان هم بیرون بروی، دورت سیم خاردار سبز می شد به ارتفاع سه متر. دریغ از یک درخت و بوته ی نیم متری یا هر چیز دیگر.
کد خبر: ۲۸۰۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۳
در میزگرد خبرگزاری دفاع مقدس با حضور دو تن از اسرا مطرح شد
در آتش بس کسی دستور تیر نداشت. دستور اکید تیر اندازی نکردن بود. وقتی میگویند تیراندازی نکنید، دستور؛ تیراندازی نکردن است.
کد خبر: ۲۶۶۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۱
در میزگرد خبرگزاری دفاع مقدس و دو تن از اسرا مطرح شد/2
وقتی تصمیم گرفتیم که برای امام مراسم بزرگداشت برگزار کنیم فرمانده اردوگاه میگفت: «مگر میشود در کشور ما برای رهبرتان مراسم بگیرید؟!» به عراقی ها هم گفتیم شما هم میتوانید شرکت کنید. جالب بود که خود عراقی ها می آمدند و فاتحه میخواندند.
کد خبر: ۲۶۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۱
یکی از بچهها بلند شد و با لهجههای اصفهانی گفت: «جناب سرگرد، ما به خاطر فرار از مدرسه اومدیم جبهه، اسیر شدیم؛ حالا شما میخواین دوباره ما رو بکشونین مدرسه؟ نخیر، ما نیستیم.»
کد خبر: ۲۶۸۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۱
روایت «غلامرضا حسنی مقدم» از روزهای جنگ و اسارت
دو بار توسط شیعیان عراق نجات یافتم، یک بار لحظاتی بعد از اسارت بود که میخواستند سرم را زیر تانک ببرند، یک بار هم در بیمارستان التموز.
کد خبر: ۲۶۶۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۰
در میزگرد خبرگزاری دفاع مقدس و دو تن از آزادگان مطرح شد/۱
در یکی از نماز جمعه ها حضرت آقا سخنرانی کردند و فرمودند: «اگر صلیب سرخ نمیتواند به اسرای ما رسیدگی کند بگذارد خودمان وارد عمل شویم. صدام شرایط سختی برای اسرای ایرانی فراهم کرده است.» بعد از این سخنرانی و بخاطر فشار های سیاسی مختلف، عراق آمار ما را به صلیب سرخ داد. قبل از آن هر کاری دوست داشتند میکردند.
کد خبر: ۲۶۶۱۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۹