امپراتوری در مقابل ایران و سوریه

کد خبر: ۱۹۶۴۴۹
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۱ - ۱۰:۵۷ - 07October 2012

چکیده

آیا غرب در مواجهه با نظمِ جهانی رو به افولی که قادر به کنترل آن نیست، خواست خود را از طریق برپایی جنگ جهانی دیگری، دنبال خواهد کرد؟ افزایش بی وقفه فشارها و تهدیدها علیه سوریه و ایران، سناریوی وحشتناکی پدید می آورد که سه ملل متحد غربی دارای حق وتو در سازمان ملل (ایالات متحده، انگلستان و فرانسه) را در مقابل دو متحد غیرِ غربی شان (روسیه و چین) قرار می دهد. این موضع در دو دهه گذشته و از زمان به پیروزی رسیدن ناتو و سازمان توسعه و همکاری اقتصادی در جنگ سرد سابقه نداشته  است.

این دو ابرقدرت اخیر (غیرِ غربی) که بازیکنان اصلی سازمان همکاری شانگهای (SCO) هستند، جلوی برنامه کشورهای سه گانه غربی را گرفته اند. این برنامه می‌کوشد وضعیتی مشابه لیبی در سوریه ایجاد کند و به دنبال ایجاد اختناق در ایران از راه تحمیل تحریم هایی است که قطع صادرات نفت این کشور را نیز در بر می گیرد. این همه در حالی است  که همچنان گزینه حمله نظامی را نیز «روی میز» نگه داشته اند.

این نخستین بار است که روسیه و چین، با همراهی یکدیگر، موانعی در راه فاتحانِ ظاهراً بلامنازعِ جنگ سرد و نابودکنندگان امپراتوری شوروی سابق ایجاد کرده اند. مارش پیروزی امپراتوری «ناتو ـ سازمان توسعه و همکاری اقتصادی» بسیار کمتر از قبل شنیده می‌شود. روسیه و چین با پشتیبانی بسیاری از کشورهای غیرِ غربی جنبش عدم تعهد و گروه 7، از تقدم قوانین بین‌الملل و دیپلماسی سازمان ملل متحد در مسائل مربوط به سوریه و ایران حمایت کرده‌اند و در مقابلِ تمایلِ غرب برای فرو بردن هر بحرانِ واقعی یا ساختگی، زیر تلی از بمب ها، موشک ها و چکمه های کوبان، با تمام پی‌آمدهای وخیم و ناخواسته شان، ایستادگی می کنند.

سقوط از اوج به قعر

امپراتوری «ناتو ـ سازمان توسعه و همکاری اقتصادی» که هنوز هم مسحور از پیروزی در برابر امپراتوری شوروی سابق است، در دهه 1990، یوگسلاوی سابق را از عضویت ناتو عزل کرد و قلمرو ناتو را تا سرحدات اروپایی روسیه گسترش داد؛ اقدامی که واکنش نظامی روسیه را در پی نداشت. مسکو تنها زمانی واکنش نشان داد که ناتو تلاش کرد تا از طریق گرجستان و آذربایجان، قفقاز را به تصرف خود در آورد.

با وجود نقش فرانسه به عنوان «گرگ تنها» در رواندا، این امپراتوری، تسلط و برتری خود را در منطقه دریاچه های بزرگِ1 آفریقا، به عنوان غرامتی برای سقوط آپارتاید در جنوب این قاره، تقویت کرد. روسیه و چین باز هم هیچ واکنشی نشان ندادند. حتی چین با خونسردی، تحریک مکرر مرزهایش را پذیرفت؛ تحریکاتی که در امتداد مرزهای تبت، سین کیانگ، برمه، تایوان و کره شمالی در جریان بود.

با آغاز قرن 21، قدرت امپراتوری رو به زوال گذاشت. حملات 11 سپتامبر سال 2001، اجرای نظم نوین جهانی را شتاب بخشید؛ نظمی که بر اساس «پروژه قرن جدید امریکایی» جورج دبلیو بوش (PNAC)3 قرار داشت که می‌گفت «شما یا با ما یا علیه ما هستید».ناتو برای اولین بار در تاریخ خود با استناد به ماده 5 منشورش و با بی‌توجهی به سازمان ملل متحد، برای حمله به افغانستان اقدام کرد. دو سال بعد، دوباره بدون تأیید سازمان ملل متحد، این امپراتوری به عراق حمله کرد و این کشور را به اشغال خود درآورد.

این امپراتوری به سرعت درگیر باتلاق شد. بر اساس آمار مؤسسه اوکلند،4 هزینه این جنگ ها تا سال 2012، بیش از 4 تریلیون دلار خواهد شد. این در حالی است که سیاست های اقتصادی سازمان توسعه و همکاری اقتصادی دچار رکود یا حتی کاهش شده  است. در سرتاسر غرب، بحران بیداد می کند، آمار بی‌کاری بالاست، بدهی ها رو به افزایشند. این در حالی است که وزنه اعتباری و نفوذ کشورهای «دیگر» (چین، هند، برزیل، ایران، آفریقای جنوبی و متحدانشان) در سطح جهان در حال رشد است.

تضعیف سازمان ملل متحد و افزایش قدرت ناتو

تغییرِ توازنِ قدرتِ جهانی، گروه هفت (G7) را به گروه بیست (G20) گسترش داده است تا بتواند اقتصاد جهان را مدیریت کند. گروه هفت همچنان در مقابل ایجاد اصلاحات در سازمان ملل متحد و گسترش شورای امنیت مقاومت می‌کند؛ زیرا این سازمان های بین المللی را خطری برای برتری سیاسی رو به زوال خود می-داند.

گروه هفت، حتی مصمم تر از قبل، به افزایش برتری نظامی خود ادامه می‌دهد: 21 کشور از 34 کشور عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی از اعضای ناتو هستند. این گروه، محدوده های «آتلانتیک شمالی»را به اقیانوس هند، آسیای میانه و آفریقا (به وسیله آفریکام5) تحمیل کرده است و استرالیا و اقیانوسیه نیز هدف های بعدی آن هستند.

با رخت بربستن بهره وری واقعی از غرب، اقتصاد بی ثبات امپراتوری «ناتو ـ سازمان توسعه و همکاری اقتصادی» بیش از هر زمان دیگری به «مجتمع صنایع نظامی»6 وابسته شد و دوایت آیزنهاور7 پیش تر در این مورد هشدار داده بود. بنا به گزارش مؤسسه سوئدی SIPRI، سال گذشته، کشورهای عضو ناتو بیش از 1 تریلیون دلار (هزار میلیارد) را به هزینه های نظامی اختصاص داده اند.

در سال 2011، ناتو و دوستان آن با داشتن متحدانی چون عربستان سعودی (42 میلیارد دلار، 11 درصد از تولید ناخالص داخلی، رتبه هشتم)، استرالیا (20 میلیارد دلار، 9/1 درصد، رتبه چهاردهم) و اسرائیل (13 میلیارد دلار، 3/6 درصد، رتبه هجدهم)، بیش از دو سوم از هزینه های نظامی جهان معادل 6/1 تریلیون دلار را به خود اختصاص دادند. ایالات متحده با 698 میلیارد دلار (8/4 درصد از تولید ناخالص داخلی، رتبه نخست)، به تنهایی، 43درصد از هزینه‌های دفاعی جهان را به خود اختصاص می دهد. کانادا (8/22میلیارد دلار، 5/1 درصد)، رتبه سیزدهم جهان را داراست.

در مقایسه با این آمار، چین، 120 میلیارد دلار (1/2 درصد از تولید ناخالص داخلی، رتبه دوم)؛ روسیه، 58 میلیارد دلار (4 درصد، رتبه پنجم)؛ هند، 41 میلیارد دلار (7/2 درصد، رتبه دهم)؛ برزیل، 30 میلیارد دلار (6/1درصد، رتبه یازدهم)؛ ایران، 7/7 میلیارد دلار (8/1 درصد، رتبه بیست و پنجم) و سوریه، 2/2 میلیارد دلار (4 درصد، رتبه پنجاه و سوم) خرج هزینه‌های دفاعی شان کرده اند!

امپراتوری و محور اسرائیل ـ نفت ـ امارات ـ ترکیه

این پشت صحنه ایفای نقشِ بی امانِ ناتو و سازمان توسعه و همکاری اقتصادی در کوفتن بر طبل جنگ علیه سوریه و ایران است. بحران دوسویه ای که ایران و سوریه آن را تشکیل می دهند، ارتباط تنگاتنگ آنها را نشان می دهد. در واقع، ایران از طریق سوریه، مهم‌ترین متحد عرب و پل ارتباطی اش به سمت حزب الله لبنان (شیعه) و حماس فلسطین (سنی)، هدف ناتو قرار گرفته ‌است؛ کشوری که بیش از 30 سال، پیش خود را از قید امپراتوری رهانید.

انگیزه‌های این کار فراوان است:

1. محور سوریه ـ حزب الله ـ حماس ـ ایران در مقابل اسرائیل ایستادگی می کنند؛

2. بیداری شیعیان، از عرب و فارس که بی شک، جمهوری خواه هم هستند، سلطنت فئودالی سنی در خلیج فارس و در رأس آن، وهابیان افراطی و بنیادگرای عربستان سعودی را به خطر انداخته است؛

3. پس از نابودی رژیم بعث ضد سلطنت و سکولار صدام حسین (و به همراه آن، ویرانی کل عراق)، امپراتوری با حمایت نفت، امارات، اسرائیل و ترکیه، به صورت دیوانه واری در تلاش برای جهت دهی و حتی به نامِ خود کردنِ جنبش بهار عربی است؛

4. ترکیه که هم عضو ناتو و هم عضو سازمان توسعه و همکاری اقتصادی است، خود را رقیب جمهوری‌خواه سنی ایران می داند، آن هم با تکیه بر رژیم «میانه روی» اسلامی جدیدش و نیز پیشینه تاریخی امپراتوری عثمانی که برای نزدیک به 700 سال بر اعراب حکومت می کرد؛

5. رژیم بعثی و سکولار سوریه زیر فشار بهار عربی و متحدانش، راه را بر کثرت گرایی و برگزاری انتخابات عمومی در تاریخ 7 می باز کرده  است، اما امپراتوری همچنان با بی رحمی به ضربه های خود علیه آن ادامه می دهد؛ زیرا خواهان «تغییر رژیم» است؛

6. با این حال، امپراتوری با هر وسیله ممکن، برای حفظ وضع موجود در یمن و نیز بحرین می‌کوشد که خانه ناوگان پنجم امریکا در خلیج فارس است و در آن، خاندان سلطنتی سنی بر اکثریت شیعه حکومت می کند؛

7. امیرنشین سنی و نفت خیز قطر به جنگ تبلیغاتی خود برای امپراتوری از طریق شبکه تلویزیونی الجزیره ادامه می‌دهد. البته روزنامه نگاران برجسته، این شبکه را ترک کرده‌اند و آن را به ساخت گزارش های تصویری کاذب از لیبی و سوریه متهم می‌کنند. قطر در سهام آتول،8 دیه‌گو گارسیا،9 در اقیانوس هند و در مقر فرماندهی مرکزی ایالات متحده،10 شریک است.

غلبه نظامی برای رسیدن به نظم نوین جهانی؟

مبارزات انتخاباتی در ایالات متحده برای انتخابات ریاست  جمهوری و کنگره در ماه نوامبر که در حال حاضر، باراک اوباما را در برابر مت رامنی قرار داده است، عامل دیگری است که خطر بروز یک جنگ جهانی جدید را افزایش می‌دهد، آن هم در شرایطی که شاهد سقوط بازگشت ناپذیر امپراتوری «ناتوـ سازمان توسعه و همکاری اقتصادی» هستیم.

رامنی و رقیبان جمهوری خواهش آشکارا بیان کرده اند که «از انجام هیچ اقدام انکارپذیر و مخفیانه ای برای منزوی و بی ثبات کردن ایران، کشتن دانشمندان هسته ای اش، از بین بردن امکانات زیربنایی اش و سرنگونی رژیم آن فروگذار نخواهند کرد.» تمامی این اقدامات، به استثنای اعلام جنگ مستقیم علیه ایران، در دستور کار اوباما نیز قرار دارد. البته رامنی، همراهان اسرائیلی اش و اردوگاه های جنگ طلب در واشینگتن، به اعمال جنگ به عنوان تنها گزینه در قبال ایران اعتقاد دارند.

برخی جنگ طلبان، صهیونیست هایی تبشیرگرا هستند که در شبکه های تلویزیونی ایالات متحده در مورد پیش‌گویی‌های کتاب مقدس داد سخن سر می دهند و خواهان حمایت ایالات متحده از «پادشاه شمال» (اسرائیل) در مقابل «پادشاه جنوب» (ایران) در نبرد واقعی آرماگدون هستند. البته به نظر من، طبق نقشه باید عربستان سعودی را «پادشاه جنوب» دانست! در نظر آنها، این جنگ برای بازگشت مسیح، ضرورتی انکارناپذیر است.این جنگ طلبان چنین می اندیشند که پیروزی در جنگی علیه محور ایران‌ ـ سوریه، این فرصت را برای غرب به ارمغان می‌آورد که نظم جهانی نوینی (چون فرمانی الهی) متناسب با منافع امپراتوری «ناتو ـ سازمان توسعه و همکاری اقتصادی» بنیاد نهد.

در دیگر سو، اردوگاه مخالف، نگران افتادن در باتلاق پرهزینه دیگری همانند وضع پیش آمده در افغانستان، عراق و پاکستان و نیز زوال هر چه بیشتر امپراتوری است. برای ایالات متحده، بریتانیا و فرانسه، گزینه جنگ وسوسه انگیز نیز هست؛ چرا که آنان خوب به یاد دارند چگونه پس از جنگ جهانی اول و دوم، تقسیم-بندی جهانی خود را بر دنیا تحمیل کردند. با آنکه جنگ سرد نیز به نفع این کشورها به پایان رسید، تنها راه برای ایجاد دیکتاتوری که امروزه دیگر در نظر تمام جهانیان، حقیر و مورد تمسخر است، برپایی «جنگ گرم» است.

امپراتوری پس از نشان دادن برتری نظامی خود و تسلط بر نفت اعراب و فارس ها، کشورهایی مانند چین، هند، ژاپن، اندونزی و آفریقای جنوبی و غیره را در بند وابستگی به سخاوت خود برای تأمین ثبات و امنیت نیاز حیاتی شان به انرژی خواهد کرد. در چنین شرایطی، سازمان ملل متحد می تواند اصلاح شود و شورای امنیت نیز گسترش خواهد یافت، اما تنها در مسیری که به امپراتوری اجازه دهد تا قدرت سیاسی تعیین کننده خود را در ساختار نظام جهانی حفظ کند.

به یقین، با تغییر شرایط جهان از وضع تک قطبی به سمت چند قطبی شدن، کشورهای «دیگر»، نگاه متفاوتی به مسائل خواهند یافت. این کشورها معتقدند امپراتوری، «تغییر شرایط را درک نمی کند» و همچنان در تلاش برای یافتن متحدانی غارنشین است. با تمام این احوال، غرب تمام تلاش خود را وقف ایجاد نمایش جهانی عظیم تری می کند که این کشورها نه تنها میلی به آن ندارند، بلکه می‌کوشند از آن پرهیز کنند.

مذاکرات، بن بست ها، تحریم ها و جنگ با تروریست ها

چنین توطئه های شومی، بحران ایران و سوریه را در بر گرفته اند. ایران به تازگی در استانبول با اعضای گروه 1+5 (پنج عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل متحد به علاوه آلمان) ملاقات کرد تا برای بار دیگر به توضیح و دفاع از برنامه هسته ای خود بپردازد. در این دیدار، ایران باز هم با صراحت بر حق خود در استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای مطابق با معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای (NPT) تأکید کرد و از طرف-های مذاکره خواست تا در راستای خلع سلاح هسته ای جهانی کوشش کنند. کشورهای سه گانه، نتایح مذاکرات را «مثبت» ارزیابی کردند و این مذاکرات ادامه خواهند یافت.

در درون ایران، جایی که جنگ تحمیلی هشت ساله صدام حسین که به دستور امپراتوری برپا شده بود و در سال 1988 به پایان رسید، گروه های تروریستی وابسته به غرب همچنان بی وقفه به اعمال تروریستی خود ادامه می‌دهند. اصلی ترین این گروه های تروریستی عبارتند از سازمان مجاهدین خلق، گروه های کرد پژاک و کومله و گروه سنی جندالله، مستقر در پاکستان. دانشمندان هسته ای این کشور به قتل می رسند و همسایه شمالی، جمهوری آذربایجان نیز چشم به سرزمینی دارد که 16 میلیون آذری ایرانی در آن زندگی می کنند.

دارایی ها و حساب های ایران در خارج از این کشور مسدود شده اند و غرب از فروش انواع کالاها به این کشور، از جمله قطعات یدکی که برای ایمنی خطوط هوایی غیر نظامی مورد نیازند، خودداری می کند. در حال حاضر، کمپینی برای تحریم صادرات نفت این کشور به سراسر جهان برپا شده  است. ایران نیز در عملی پیش دستانه، عرضه نفت به برخی کشورهای اروپایی را قطع کرد که این کار موجب افزایش قیمت ها و بی‌کاری شده است.

هند و چین همچنان به خرید نفت ایران ادامه می دهند. آنها حاضر نیستند به آنچه «قوانین داخلی ایالات متحده» می نامند، تن دهند و استدلالشان آن است که نفت ایران برای توسعه آنها ضروری است. امپراتوری با حمایت از برنامه هسته ای دهلی نو، هند را در برابر چین قرار می دهد و پاکستان را که به نظر می رسد برای دوستی با چین، بیش از وابستگی به غرب ارزش قائل است، زیر فشار می‌گذارد. هند در راستای منافع خود، معامله ای با ایران امضا کرد تا بر اساس آن، مناسبات تجاری دو جانبه به وسیله ریال و روپیه انجام پذیرد. با این حال، اگر ناتو بتواند زرادخانه هسته ای پاکستان را غیر فعال کند یا از بین ببرد، هند هم چندان مقاومتی در برابر آهنگ افسون‌گرانه غرب نخواهد کرد.

آماده سازی جنگ، از سوریه تا قفقاز

هند و ایران به همراه پاکستان و افغانستان، در حال حاضر، عضو ناظر در سازمان همکاری شانگهای (SCO) هستند و این سازمان آماده است تا موقعیت آنها را به عضویت کامل ارتقا دهد. سازمان همکاری شانگهای و نیز امریکای لاتین که ایالات متحده در حال عقب‌نشینی از آن است و بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیایی دیگر، از ایران بسیار حمایت می کنند. پذیرش هند و پاکستان، به همراه ایران، به عنوان اعضای ثابت سازمان همکاری شانگهای و ایجاد منبع قدرت نوظهوری در همکاری های منطقه ای، تجارت و امنیت تحت رهبری مشترک روسیه و چین، کابوسی ورای تصور امپراتوری «ناتو ـ سازمان همکاری و توسعه اقتصادی» است.

خبرهایی از تحرکات نظامی روسیه در قفقاز و در امتداد مرزهای گرجستان و جمهوری آذربایجان گزارش شده است. گروه هایی از مخالفان در گرجستان معتقدند که ساخت بیمارستان های جدید در این کشور با کمک ایالات متحده به احتمال بروز جنگ ارتباط دارد. جمهوری آذربایجان، تسلیحاتی به ارزش 6/1 میلیارد دلار از اسرائیل خریده است و اسرائیل نیز یک سوم از نیاز نفتی خود را از طریق باکو تأمین می کند. احتمال خطر ایجاد درگیری بزرگی در منطقه بالاست و با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده این خطر افزایش می یابد؛ چرا که بسیاری در انتظار «خروج» نیروهای امریکایی از افغانستان هستند.

امپراتوری ادعا می کند که در سوریه از تلاش های میانجی گرانه کوفی‌عنان، به عنوان فرستاده ویژه سازمان ملل متحد و اتحادیه عربی که خود، درگیر شرایطی متغیر است، حمایت می کند. با این حال، از تأمین مالی و مسلح کردن نیروهایی خبر می دهد که در حال انجام عملیات جنگی در داخل سوریه از طریق خاک لبنان و ترکیه هستند. امپراتوری بر آتش جنگ داخلی سوریه می افزاید و به دنبال پشتیبانی از هیچ مصالحه ای نیست.

تبلیغات و اقدامات حکومت های پلیسی

گزینه حمله نظامی به ایران و سوریه، پیشنهادی است که اسرائیل، مصرانه آن را پیش می کشد، با آنکه خود، قدرتی هسته ای است که از امضای توافق نامه ان پی تی و نشان دادن تأسیسات هسته ای اش به بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی خودداری می کند. ایالات متحده با تکرار «روی میز بودن» گزینه حمله نظامی به ایران، از آن به عنوان شمشیر داموکلس11 استفاده می کند که هم خاورمیانه و هم کل دنیا را هدف گرفته  است.

رسانه های غربی با استفاده از اخبار شبکه های الجزیره و العربیه، تصویر اهریمن صفتانه ای از ایران و سوریه ترسیم می کنند تا اذهان عمومی را برای جنگی به رهبری ناتو و متحدان آن آماده سازند. ران پاول،12 جمهوری خواه امیدوار و دگراندیش می گوید: «به نظر می‌رسد این زمینه سازی ها، درست مثل تبلیغاتی است که پیش از حمله به عراق شنیده می شد».

هم زمان با این تبلیغات، همین رسانه ها در قبال اقدامات حکومت های پلیسی در درون امپراتوری سکوت پیشه کرده اند: تجاوز به حقوق و آزادی ها و حریم خصوصی شهروندان، نظامی شدن پلیس مانند آنچه در سرکوب وحشیانه جنبش 99 درصدی دیده شد، داشتن آزادی و اختیار در دستگیری، شکنجه، بازداشت و حتی کشتن شهروندان به دلیل «مظنون بودنشان به تروریسم» و انجام تمام این اعمال تنها با نام «امنیت ملی».

گونتر گراس،13 نویسنده آلمانی و برنده جایزه صلح نوبل به دلیل یکی از اشعارش به نام «آنچه باید گفت»14 با سانسور گسترده در غرب روبه‌رو شد. این شعر به انتقاد از اسرائیلِ هسته ای می پردازد که مصرانه برای جنگ علیه ایران که «در آن، وجود حتی یک بمب اتمی اثبات نشده است» و نیز به خطر انداختن «صلح شکننده جهانی» پافشاری می کند.

پس از این سروده، اسرائیل به سرعت، گراس را شخصیتی غیر قابل قبول خواند. از آنجا که کشورهای «دیگر» با غرب در جنگ علیه ایران هم سرایی نمی کنند، هنوز می توان به اجتناب از جنگ امید داشت. البته اگر جنگ مخوف جدیدی پا بگیرد، کسانی که از درون امپراتوری «ناتو ـ سازمان توسعه و همکاری اقتصادی» با آن مخالفت می‌کنند، خوب می دانند که چگونه برخوردی را می توان انتظار داشت.

پی نوشت:

1. The Empire versus Iran and Syria: A New World War for a New World Order? April 28, 2012.

Source: http://globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=30585

2. Jooneed Khan در اصل، اهل جزیره موریس (شرق ماداگاسکار) است که برای ادامه تحصیل به اونتاریوی کانادا مهاجرت کرده است. فارغ‌التحصیل رشته هنر از دانشگاه مونترال و بنیان‌گذار جنبش نظامی موریس است. از سال 1970 که به کانادا بازگشته، تاکنون، به عنوان روزنامه‌نگار در روزنامه‌های کانادین پرس و لاپرس تحلیل‌گر خبرهای بین‌المللی بوده است. کتاب او با عنوان دیه‌گو گارسیا: مسلح‌سازی جزیره را انتشارات سیج در سال 1983 به چاپ رسانده است.

3. Great Lakes.

4. Project For A New American Century.

5. Oakland Institute.

6. Africom، یکی از نه فرماندهی نظامی متحد نیروهای مسلح ایالات متحده است که مقر آن در اشتوتگارت آلمان است. آفریکام، مسئول مناسبات و روابط نظامی ایالات متحده با 53 کشور آفریقایی است.

6. Military-Industrial Complex، اصطلاحی که آیزنهاور در سخنرانی خداحافظی اش به کار برد و منظور از آن، مثلث آهنی روابط و مناسبات میان قانون گذاران، نیروهای مسلح و صنایع دفاعی است.

7. Dwight Eisenhower.

8. Atoll.

9. Diego Garcia.

10. the HQ of the U.S. Central Command (Centcom).

11. استراتژی شمشیر داموکلس از یکی از اساطیر یونان گرفته شده است. در یونان قدیم، شخص چاپلوسی به نام داموکلس در دربار بود که شاه را خوش‌بخت می‌دانست. شاه نیز برای اینکه مزه این نوع خوش‌بختی را به او بچشاند، پیشنهاد داد یک روز جای خود را با هم عوض کنند. داموکلس در اواخر همان یک روزی که با خوشی و عشرت گذرانده بود، متوجه شمشیری شد که به وسیله یک تار مو در بالای سرش آویزان بود. او این صحنه را که دید، ترسید و آنجا را رها کرد و عطای پادشاهی را به لقایش بخشید. امروزه در اصطلاح سیاسی، «شمشیر داموکلس»، شمشیری نهاده شده در کنار گردن دشمنی است که هر گاه دست از پا خطا کند، به طور خودکار، بلایی بر سرش می‌آورند که روزگارش را سیاه کند. هچنین اگر کسی ده ها نقطه  قوت و یک نقطه ضعف داشته باشد، معاندان فقط روی همان یک نقطه ضعف انگشت می گذارند و از آن شخص به علت همان یک عیب و علت بدون توجه به نقاط قوت در همه جا بدگویی و او را فقط با آن نقطه ضعف معرفی می-کنند. در چنین موردی هم گفته می‌شود که شمشیر داموکلس را بالای سرش قرار داده‌اند. (سردبیر)

12. Ron Paul.

13. Günther Grass.

14. What Must Be Said.

جونید خان2

منبع : ماهنامه سیاحت غرب شماره 108

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار