اسدالله بادامچيان، يكي از اعضاي ستاد، درباره ي چگونگي شكل گيري آن مي گويد:
\\\"كميته ي استقبال از امام خميني با تصميم امام براي بازگشت به ايران در سپيده دم شنبه 30 دي ماه 1357 در منزل آيت الله شهيد مطهري پايه گذاري شد. حدود 22 روز كارش طول كشيد. در نيمه شب شنبه 30/10/57، شهيد حاج محمدصادق اسلامي به من تلفن زد و گفت: آيت الله مهطري تلفن زدند و گفتند از پاريس تماس گرفته اند كه امام فرموده اند من مي خواهم به ايران برگردم و روز جمعه ي آينده (5 بهمن) خواهم آمد و حالا كه شاه رفته، من به ايران خواهم آمد. لذا صبح پس از نماز و طلوع فجر در منزل آيت الله مطهري بايد باشيم. سحر كه نماز خوانديم به منزل شهيد مطهري در دروس رفتيم. برادران ديگري چون شهيد اسلامي، شهيد كچويي، شهيد حسن اجاره دار، شهيد درخشان، آقاي شفيق نيز آمدند. بحث شد و محورهاي كار گفته شد. نحوه ي ورود، محل استقرار، جايي كه توده هاي مردمي بتوانند به زيارت ايشان بيايند و رعايت نكات ايمني و حفاظتي بشود و تداركات و امكاناتي كه نياز هست و ساير موارد. شهيد مطهري گفت مراسم استقبال بايد ساده و مردمي و باشكوه باشد. امام فرموده اند كه محل استقرار بايد در جنوب شهر تهران باشد و متعلق به دولت يا اشخاص نباشد. آقاي شفيق پيشنهاد دادند مدرسه ي رفاه باشد كه در اختيار ياران روحانيت بود و توسط برادران مؤتلفه ي اسلامي ساخته شده و اداره مي شد و سابقه ي انقلابي و مردمي داشت.
يكي ديگر از دوستان دبستان علوي در كنار مدرسه ي رفاه را پيشنهاد كرد و فرد ديگري دبستان علوي در خيابان ايران را مطرح كرد. قرار شد شهيد مطهري و شهيد بهشتي و آقاي شفيق محل هاي پيشنهادي را بازديد كنند و علاوه بر مدرسه ي رفاه كه تصويب شده بود، نحوه ي استفاده از محل هاي ديگر را بررسي نمايند و اين كار انجام شد. سپس شهيد مطهري پيشنهاد كرد كه براي اداره ي امور بازگشت امام نياز به ستاد هست كه كارها را به طور مستقل اداره كند و محرمانه، زير نظر شوراي مركزي تشكيل مخفي خودمان باشد تا هم بتواند با دست باز كار كند و هم تشكل مخفي مذكور علني نشود و هم اگر مورد تهاجم طاغوتيان قرار گرفت، بشود كار را به راحتي جمع و جور كرد.
اين پيشنهاد انجام شد و نامش را شهيد مطهري \\\"كميته ي استقبال از امام خميني\\\" گذاشت و قرار شد از همان روز تشكيل شود. اعضاي اصلي و كارگردانان اين كميته چهار نفر بودند: شهيد مطهري (رئيس كميته)، شهيد آيت الله دكتر مفتح، شهيد حجت الاسلام والمسلمين محلاتي از روحانيت مبارز و بنده از طرف ياران مؤتلفه ي اسلامي.
سپس در آن روز پس از صحبت با شهيد آيت الله بهشتي (قبل از ظهر در منزلشان) قرار شد كه گر چه كار اصلي دست اين برادران است، اما در شوراي مركزي كميته از ساير گروه هاي سياسي نيز افرادي دعوت شوند كه سياست همه با هم اجرا شود و همه خود را در استقبال از امام سهيم بيابند. لذا آقاي شاه حسيني از جبهه ي ملي كه فردي مذهبي و از دوستان آيت الله طالقاني بود و آقاي هاشم صباغيان از نهضت آزادي دعوت شدند و قرار شد كه آقاي دانش منفرد كه مدير مدرسه ي رفاه بود نيز در شورا باشد... اين هفت نفر اعضاي شوراي مركزي كميته ي استقبال از امام خميني شدند. سه نفر هم عضو علي البدل شدند. آقاي دكتر حسين عالي، آقاي مهندس توسلي، آقاي تهرانچي.
محل ستاد، مدرسه ي رفاه تعيين شد. مسئوليت انتظامات و بسيج افراد به شهداي بزرگوار، اسلامي و كچويي سپرده شد. مسئوليت تداركات به عهده ي شهيد درخشان و حاج محسن رفيق دوست گذاشته شد. تأمين بودجه به عهده ي آقاي عسگراولادي و چند برادر ديگر بودند كه در غياب آقاي عسگراولادي كه به مأموريت نزد امام در پاريس بودند برادران ديگر از جمله شهيد درخشان انجام وظيفه مي كردند. مسئوليت حفاظت مدرسه ي رفاه و اقامتگاه امام به عهده ي مرحوم حاج اكبر پوراستاد و شهيد اسلامي بود و مسئوليت تداركات داخلي مدرسه ي رفاه به عهده ي سيدرضا نيري گذاشته شد. مسئوليت حفاظت مسلحانه از امام و مراقبت هاي ويژه ي آقا، به حاج محسن رفيق دوست محول گشت. مسئوليت تبليغات و امور فرهنگي و ساماندهي اجرايي به عهده ي بنده گذاشته شد. اين جانب مسئوليت اجراي تبليغات را به عهده ي حاج مهدي سعيد محمدي و آقاي حاج مرتضي لاجوردي گذاشتم و امور مربوط به اداره ي رسانه ها و خبرنگاران خارجي و مصاحبه ها را به شهيد دكتر مفتح سپرديم كه آقاي توسلي و چند نفر ديگر با ايشان همراهي مي كردند\\\".
توكلي بينا درباره ي چگونگي كار اين كميته و اجراي برنامه ي استقبال از امام مي گويد:
\\\"ستاد را ما در همين حسينيه ي ارشاد نزديك مسجد قبا تشكيل داديم. ديديم نمي شود. آمديم رفاه. ديديم رفاه، هم تلفن زيادتر است هم جا بزرگ تر و امكانات بيشتري هست. از دوستان و بچه هاي مؤتلفه هم خيلي استفاده كرديم. ما حدود 35 كيلومتر، از فرودگاه تا بهشت زهرا مسافت داشتيم. شصت و پنج هزار نفر را براي انتظامات تقريبا گزينش كرديم. هر منطقه ي شهر را در اختيار يك آشنايي قرار داديم. براي همه بازوبند داده بوديم. بازوبندهاي پارچه اي چاپ كرده بوديم. ابتدا كه چند روز اول بختيار منع كرد، فرودگاه را بست، ما شب و روز از رفاه تكان نمي خورديم و بچه ها شب و روز براي تدارك تشريف فرمايي حضرت امام مشغول بودند.
در همان دوراني كه بختيار مانع شده بود و سطح فرودگاه را با افسران نيروي هوايي كه اونيفورم نظامي هم به تن داشتند و با مسلسل پاس مي دادند، پوشانده بود، يكي دو مرتبه بچه هاي نيروي هوايي آمدند مرا بردند در همين فرودگاه. اينجايي كه امام قرار بود تشريف بياورند. من كروكي برداشتم كه موقعي كه امام مي خواهند تشريف بياورند، ما نحوه ي آمدن و خارج شدنشان را چگونه عمل كنيم. بعضي از انتظامات، سليقه هاي مختلفي داشتند. بعضي از تكه هاي خيابان را هم گل چسبانده بودند در مسير امام گل هاي ميخك را روي زمين نصب كرده بودند.
از قم هزار نفر آمده بودند براي انتظامات. اينها را ما سازمان داديم. شب آخر يكي از آنها را صدا كردم كه آخر چرا شب نمي آييد؟ همه را تنظيم كرديم. گفتند: آخر ما تي. ان. تي داريم، تيربار داريم. در بدنه ي ماشين ها كار گذاشتيم كه اگر يك وقت پيش آمدي شد ]استفاده كنيم[. در خيابان هاي دروني كه از شمال به طرف خيابان آزادي باز مي شود، همه اينها را با آن ماشين هايي كه مسلسل داشتند جا داديم كه اگر يك وقت نظامي ها يورش داشته باشند، بتوان از اين طريق مقابله به مثلي كرده باشيم. سه چهار تا ماشين هم از بچه هاي وزارت نيرو آمدند، پيشنهاد كردند؛ ماشين ها را با بي سيم كامل دادند. يك تعداد هم بي سيم دادند كه سطح تهران را تا بهشت زهرا مي پوشاند.
حضرت امام ابتدا كه مي خواستند از پاريس تشريف بياورند، فرموده بودند كه بايد بهشت زهرا بروم. هر چه ما گفتيم مشكل مي شود. گفتند: نه. دو جاست كه بايد بروم. بيمارستان هزار تختخوابي (امام خميني) و بهشت زهرا. بيمارستان هزار تختخوابي را براي ديدن مجروحين تشريف ببرند و اين كار هم به نحوي انجام شد. داخل بهشت زهرا ما هفت هزار نيرو متمركز كرده بوديم و در آن محلي كه قرار بود حضرت امام سر قبر شهدا تشريف بياورند، آنجا را حصار كشيديم\\\".
امام گفته بود مراسم استقبال مردمي باشد و گروه خاصي در اين قضيه دخالت نداشته باشد. لذا، شهيد بهشتي از مبارزين مسلمان گروه صف نيز دعوت كرد تا مسئوليت نظامي مراسم را به عهده گيرند. اكبر براتي در خاطرات خود در اين زمينه مي گويد:
\\\"در قراري كه با محمد بروجردي داشتم به من گفته شد كه آقايان علما تصميم گرفته اند، كميته اي براي استقبال از حضرت امام به وجود آورند.
وظايف پيش بيني شده ي اين كميته عبارت بود از:
الف) آماده كردن شرايط و زمينه براي اينكه حضرت امام بتواند حكومت تشكيل دهند؛
ب) چون حضرت امام تصميم جدي براي ورود به ايران دارند و احتمال دارد ورود ايشان با خطر همراه باشد، بايد افرادي در قالب نيروهاي نظامي با آموزش هاي كافي وجود داشته باشند تا از شخص امام حفاظت كنند. چون در آن زمان اين احتمال وجود داشت كه دستگاه حاكمه، توطئه اي چيده باشد. مثلا اينكه ورود ايشان با يك كودتا هم زمان شود يا هواپيماي حامل ايشان دچار مشكل گردد؛
ج) مشخص كردن تاريخ دقيق ورود امام به ايران و هماهنگي با حضرت امام تا كميته ي استقبال بتواند خود را آماده نمايد.
مسئوليت نظامي اين كميته، به من و محمد بروجردي سپرده شد. شنيده بوديم كه مردم قم در روز اربعين به تعدادي از پست هاي نظامي كه در كنار چهارراه ها ايستاده بودند، حمله كرده و تعداد زيادي اسلحه و مهمات به دست آورده اند. بنا به توصيه اي از طرف آقايان علما تصميم گرفتيم همين افراد را جذب كنيم تا در گروه ما فعاليت كنند. البته برخي از طلبه ها نيز مسلح شده بودند؛ اما آموزش نديده بودند كه بايد برايشان كلاس مي گذاشتيم.
يكي از افرادي كه مسئوليت آموزش نيروها را بر عهده داشت، آقاي تحيري بود. او با گروه صف همكاري داشت و از تجربه ي سال ها مبارزه برخوردار بود. حدود شش تا هشت تيم تعيين شد تا حفاظت حضرت امام را از لحظه ي ورود تا پايان مراسم به عهده گيرد. قرار بود هر يك از آن تيم ها، در يك ماشين اوضاع را زير نظر گيرند. داخل هر ماشين، يك راننده و سه نفر ديگر بودند. فرمانده ي ماشين كنار راننده مي نشست. من و محمد برجرودي مأمور حفاظت و برخوردهاي نظامي بوديم. قرار شد من سرپرستي نيروها و تيم ها را بر عهده گيرم؛ شب ديگر، محمد بروجردي. و آن شبي كه مسئوليت بر عهده ي ما نيست، براي برخوردهاي نظامي آماده باشيم.
دو نفر از نيروهاي آموزش ديده ي صف با لباس روحاني و در حالي كه مسلسلي زير لباس داشتند، حفاظت از حضرت امام را در زمان سخنراني بر عهده داشتند. آنها بايد كنار حضرت امام مي ايستادند و اطراف را زير نظر قرار مي دادند. آنها فقط مسئول همين كار بودند و هيچ نقش ديگري نداشتند.