این پیروزی مربوط به خدا بود

کد خبر: ۲۰۲۷۰۲
تاریخ انتشار: ۲۲ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۵:۱۹ - 10February 2013

کتاب «به روایت اول شخص مفرد» نوشته بهزاد دانشگر یکی از بهترین کتاب‌های روایی است که درباره انقلاب اسلامی و روزهای پیش و پس از پیروزی آن منتشر شده است. این کتاب 4 جلدی روایت‌های معتبری از افراد مختلف دارد که راوی لحظه‌های انقلاب بوده‌اند؛ از محمود گلابدره‌ای نویسنده کتاب «لحظه‌های انقلاب» گرفته تا روایت امام خمینی (ره) رهبر بزرگ انقلاب اسلامی.

 

آنچه در ادامه می‌آید گزارشی از این کتاب است با روایت‌های مختلف از پیروزی انقلاب اسلامی.

 

 

 

محمود گلابدره‌ای/ توی خیابان بال بال می‌زدیم

ناگهان از خواب پریدم. آن حالت افسردگی از وجودم کنده شد. سرم را گرفتم. زیر شیر آب، انگار امروز که یکشنبه 22 بهمن است، تازه وارد این شهر کرج شده‌ام. زدم به موج مردم. حالم دگرگون شد و خواندم: «چرخ بر هم زنم از غیر مرادم گردد/ من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک»

در و دیوار و کوچه و خیابان شکل دیگری داشت. از لابه‌لای مردم می‌دویدم. شعر حافظ در شریان‌هایم می‌دوید. توی خیابان قزوین و خیابان شهربانی غوغا بود. شهربانی مقاومت می‌کرد. تا این لحظه 9 نفر کشته شده بودند. جای سوزن انداختن نبود. رئیس شهربانی بود، هر که بود خیلی احمق بود که می‌خواست در مقابل این دریای مواج خلق مقاومت کند! تیراندازی ادامه داشت. ما این جا توی خیابان بال بال می‌زدیم که ناگهان یک عده از پشت به شهربانی حمله کردند. در یک آن مردم ریختند تو. صدای تیر از هر طرف بلند بود. داد و قال و قیل و هوا و فریاد و شیون از هر سو شنیده می‌شد.

وقتی از خیابان‌شهربانی باز به میدان برگشتم، دیدم مردم چند نفر را به درخت آویخته‌اند! می‌گفتند: یکی افسر و یکی مأمور آگاهی و یکی هم پاسبان است. لخت بودند. با این که به دارشان کشیده بودند مردم باز می‌رفتند به تن و پای‌شان با نفرت چاقو می‌زدند! حالا همه توی میدان جمع بودند. تک و توکی که اسلحه داشتند در وسط بودند و مردم زایر وار دورشان می‌گردیدند. تاریک که شد، راه افتادم به طرف خانه. سر خیابان تانک و سربازها ایستاده بودند. حالا سربازها آمده بودند این جا، سر خیابان اصلی و تا دم در پادگان سنگر بندی کرده بودند. سر دیوار مسلسل کار گذاشته بودند. یک عده بچه آن طرف‌تر جمع شده بودند و داد می‌زدند: «ارتش به این بی‌غیرتی، هرگز ندیده ملتی!»

جلو رفتم. پیمان تا مرا دید دوید و آمد، نرسیده گفت: «بابا ما خیال کردیم شهید شدی. تلفن کردیم خونه عمه عفت. دیشب کجا بودی تالا؟»

جلو جلو دوید و بعد ایستاد و داد زد: «بیا می‌خوایم حمله کنیم به این جا!»

 

حجت‌الاسلام محلاتی/ امام گفت من از این اتاق تکان نمی‌خورم

تقریبا اطلاعات موثقی رسیده بود که آن شب می‌خواهند بریزند به مدرسه رفاه و به خانه امام حمله کنند. ما یک منزلی را دیدیم پشت مدرسه علوی و رفاه که امام را از در پشت می‌بریم به آن خانه و شب آن جا باشند.

آقای هاشمی رفسنجانی و سایر رفقا رفتند با امام صحبت کردند. امام فرمودند: «هر کس که می‌خواهد برود. من از این اتاق تکان نمی‌خورم». آقای هاشمی باز به امام گفتند که «وجود شما لازم است» و امام قبول نکردند. شب هم مثل هر شب موقع خواب خوابیدند. سحر بلند شدند و اعمال سحر را انجام دادند.

 

حجت‌الاسلام محلاتی/ صورت سیاه‌ها سوار ماشینم شدند

شب تا صبح بیدار بودیم. در یک اتاق مدرسه رفاه از یک طرف با گروه‌های خودمان در ارتباط بودیم. مثلا فرمانده نظامی بی‌سیم زد که آقای فلان، کلانتری فلان سقوط کرده، خوب شما این همه هلی‌کوپتر برای چه می‌خواهید و چرا به کمک ما نمی‌فرستید. او می‌گفت برای این که هلی‌کوپتر داریم ولی خود ما هم در محاصره هستیم.

خودشان هم ترسیده بودند و لطف خدا این بود که یک رعبی در دل این‌ها ایجاد شده بود که حساب ندارد. از یک طرف ما با اداره برق در ارتباط بودیم، آن منطقه‌ای که آن‌ها می‌خواستند حمله کنند، فوری تلفن می‌کردیم، برق‌ها قطع می‌شد.

مرتب بی‌سیم‌های این‌ها در اختیار ما بود و ما با کارهای آن‌ها در ارتباط بودیم و مرتب با واحدهای خودمان ارتباط داشتیم.

نقش نیروی هوایی بسیار سازنده بود. این‌ها ایستادگی کردند که مقابل دولت و قیام کردند. حتی برای این که شناخته نشوند صورت‌های خود را سیاه می‌کردند. با یک ماشین و بلند گو رفتم جلوی نیروی هوایی. دیدم برادرها به صورت‌هایی که سیاه کرده بودند تا شناخته نشوند سوار ماشین من شدند با ماشین توی همان خیابان‌ها حرکت می‌کردم که جلوی دانشگاه زدند شیشه‌ای را شکستند.

 

 

ارتشبد قره باغی/ به اتفاق آرا ارتش نسبت به سیاست بی‌طرف شد

پس از صحبت و اظهار نظر، چند نفر دیگر از تیمساران که عده‌ای موافق اعلان همبستگی و تعدادی طرفدار بی‌طرفی بودند، اظهار کردم حالا که با توجه به اظهارات فرماندهان نیرو و وضعیت نیروهای مسلح و امکانات آن‌ها، پیشنهاد سپهبد «حاتم» مورد توجه قرار گرفته بود و به منظور جلوگیری از خونریزی و حفظ تمامیت ارتش، عده‌ای طرفدار اعلان بی‌طرفی و تعدادی دیگر خواهان اعلان همبستگی هستند، دو نکته را یادآوری می‌کنم. اولا چنان چه تیمساران اطلاع دارند طبق قوانین و مقررات، ارتش حق دخالت در سیاست را ندارد! ثانیا با توجه به اوامر اعلی حضرت در مورد حفظ وحدت و تمامیت ارتش بهتر است وحدت نظر باشد. تیمساران هر نظر که دارید بفرمایید بیان کنید تا بحث شود تا بلکه شورا به اتفاق آراء تصمیم بگیرد. پس از اظهار نظر و بحث چند نفر از جمله سرلشکر «خسرو داد» فرمانده هوا نیروز که طرفدار اعلام هم بستگی بودند، سپهبد «حاتم» اظهار نمود: تیمساران به قدر کافی اظهار نظر کردند، اگر تیمسار ریاست ستاد اجازه می‌دهند، رای گرفته شود. بی‌طرفی ارتش به اتفاق آراء مورد تصویب فرماندهان و روسای ادارات و سازمان‌های نظامی قرار گرفت. سپهبد مقدم پیشنهاد نمود کلمه «با قدرت» در جمله آخر اضافه شود. بعد از قرائت مجدد صورت جلسه و توافق نظر در متن اعلامیه ارتش به شرح زیر، به امضاء فرماندهان و روسا رسید.

 

 

حجت‌الاسلام ناطق نوری/ امام بلافاصله به جوان‌ها شخصیت داد

شب پر خاطره و پرهیجانی بود. تا صبح بیدار بودیم و سقوط پادگان جی و پادگان لاهوتی نیز در همین شب بود. از صبح 22 بهمن اسلحه به طرف کمیته استقبال سرازیر شد. نهضت آزادی‌های و دولت موقت در این زمان مسئولیت داشتند. آقای یزدی لب دیوار مدرسه ایستاده بود و کسانی که اسلحه می‌آوردند را هدایت می‌کردند و به آن‌ها رسید می‌دادند و سلاح‌ها را می‌گرفتند در پادگان باغشاه آقای لاهوتی با پسرهایش مستقر شده بود و ایشان سلاح‌ها را از مردم تحویل می‌گرفت. مع‌الاسف در همین پادگان منافقین نفوذ کرده بودند و کامیون‌های زیادی که پر از اسلحه بود، بردند و مخفی کردند در همین روز امام یک سخنرانی کرد و فرمود: «جوان‌های برومند سلاح‌هایی را که به دست آنان می‌افتد به مساجد محل خود ببرید و زیر نظر امام جماعت مسجد امنیت محل‌ها را برقرار کنید» این‌ها واقعا قابل تجلیل است و هوشیاری امام را می‌رساند و نطفه‌ی کمیته‌ها از این جا به دست امام منعقد شد. مساجد مرکز سلاح‌ها شد که هرج و مرج نشد بلافاصله امام به جوان‌ها شخصیت داد.

 

 

 

 

روایت تاریخ

اعلامیه ارتش/ ما از ملت ایران حمایت می‌کنیم

 

ارتش ایران وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیز ایران را داشته و تاکنون در آشوب‌های داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولت‌های قانونی این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد. با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت 10:30 روز 22 بهمن  1357 تشکیل و به اتفاق، تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر، بی‌طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلان کند به یگان‌های نظامی دستور داده شد که به پادگان‌های خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهن‌پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواسته‌های ملت شریف ایران با تمام قدرت پشتیبانی می‌نماید.

 

حجت‌الاسلام شاه آبادی/ امام گفت تا زمانی که من زنده‌ام جایی بیان نشود

 

قبل از تشریف فرمایی امام به نجف، شبی خواب دیدم که در ایران جنگ و آشوب است. انگار سر تمام نخل‌های خرما در خوزستان قطع شده بود یا سوخته بود و در این جنگ یکی از نزدیکان من شهید شده بود. در تمام مدت خواب من چنین تصور می‌‌کردم که جنگ میان حضرت سید‌الشهدا و دشمنان است. در همان حین از خواب بیدار شدم.

پس از تشریف فرمایی امام به نجف، این خواب را برای‌شان تعریف کردم. ایشان تبسمی کرده و فرمودند: «این جریان‌ها اتفاق می‌افتد.» پرسیدم: «چه طور آقا؟» گفتند: «بالاخره معلوم می‌شود.» من دوباره اصرار کردم. سرانجام گفتند: «من یک نکته به تو می‌گویم ولی باید تا زمانی که من زنده‌ام، جایی بیان نشود.»

زمانی که در قم در خدمت مرحوم والدت بودم، بسیار به ایشان علاقه داشتم. به طوری که تقریبا نزدیک‌ترین  فرد به ایشان بودم و ایشان هم مرا نامحرم به اسرار نمی‌دانستند. روزی برای من مسیر حرکت و کار را بیان کردند. حالا زود است، تا آن زمان که این مسیر شروع شود، زود است. اما می‌رسد.

 

 

 

امام خمینی: این دست غیب است

این دست غیبت است که این تحولات را در کشور ما ایجاد کرده است. اگر شما گمان کنید که تمام بشر و تمام قوای انسانی جمع بشوند و بتوانند یک قلب را تحویل و تحول بدهند، هرگز نخواهند شد. این خداست که در یک شب کأنه قلب‌های این ملت را متحول کرد و تمام این ملت را در مقابل آن قدرت‌های بسیار عظیم شیطانی به ایستادگی واداشت و دست همه قدرت‌ها را از کشور شما کوتاه کرد.

این ملت را خدای تبارک و تعالی با دست عنایت خودش و با قدرت کامله خودش قدرتمند کرد و متحول کرد. به انسان‌های الهی، انسان‌هایی که برای خدا قیام کردند و برای خدا ادامه می‌دهند. برای خدا در جبهه‌ها جنگ می‌کنند و این قدرت خدای تبارک و تعالی است که جوان‌های ما را عاشق شهادت کرده است.

بیانات امام خمینی 3/9/60

 

امام خمینی/ جوان‌هایی که مرا قسم می‌دادند دعا کنم شهید شوند

 

اگر بخواهید به یک مملکت مستقل، آزاد، به یک کشوری که خودش روی پای خودش بایستد و کارهای خودش را اداره کند. بخواهید به یک همچو کشوری برسید و پیروز بشوید و تا آخر پیروزی را ادامه بدهند، باید این رمز پیروزی را حفظ کنید. رمز پیروزی توجه به خدا بود اشخاصی می‌آمدند از جوان‌های برومند پیش من و مرا قسم می دادند که شما دعا کنید ما شهید بشویم. این عنایت خدا بود. این تحول، تحولی بود که به دست بشر نمی‌شد انجام بگیرد در ملت‌ یک تحول روحی پیدا شد، این تحول باطنی به دست خدا بود با عنایت خدا بود.

بیانات امام خمینی 29/10/58

 

 

 

روح‌الله حسینیان/ این صدای انقلاب اسلامی ایران است

ساعت 6 بعد از ظهر بود که ناگهان فرستنده رادیو بی‌سیم با صدای رسا اعلام کرد: «بسم‌الله الرحمن الرحیم این صدای انقلاب اسلامی ایران است...» سپس پیام امام خمینی قرائت شد و آن سرود «خمینی ای امام» پخش شد.

این صدای حجت‌الاسلام و حاج شیخ فضل‌الله محلاتی بود که از طرف دفتر امام خمینی به رادیو  رفت. در همین اثنا جام جم به تصرف نیروهای انقلاب درآمد و آیت الله «موسوی اردبیلی» نیز پیام امام را قرائت کرد.

آخرین دژ رژیم، ستاد بزرگ ارتشتاران بود. بعد از ظهر ستاد به محاصره‌ی نیروهای مردمی درآمد و ساعتی بعد با  پا درمیانی آیت الله «بهشتی» و بدون هیچ استقامتی تسلیم شدند و ستاد به تصرف نیروهای انقلاب درآمد.

 

امام خمینی: دست خدا همه ملت را با هم برادر کرد

این جا حساب الهی است. این جا دست خداست. اشخاص نمی‌توانند یک همچو نهضتی، یک همچو قدرتی ایجاد کنند، بشر نمی‌تواند همه اقشار را این طور بیدار کند، بشر نمی‌تواند زن و مرد یک مملکت، بچه و بزرگ یک مملکت را فداکار کند. این دست خداست. این اراده الهی است که تمام اقشار ملت ما را با هم برادر کرد و تمام حساب‌‌های حساب گران مادی را باطل کرد.»

بیانات امام خمینی 15/02/58

 

ژنرال هایزر/ تلخ ترین ضرر آمریکا در ایران

 پایان این داستان خوفناک و مهیب بسیار غم‌انگیز است. آمریکا دوست نزدیک و متحد ستبر و خوش بنیه‌ای را از دست داده است که می‌توانست منافع غرب را در خلیج فارس تأمین کند. همین یک ضرر، میلیارد‌ها دلار خرج برای آمریکا در برداشته است، زیرا آمریکا مجبور شده است اقدامات امنیتی دیگری را برای سال‌های آینده در نظر بگیرد. اما شاید تلخ‌ترین ضرر آمریکا، ضرری است که در ایران دیده است.

 

محمود گلابدره‌ای/ بعد از شاه نوبت آمریکاست

همه‌شان دختر پسرهای ده دوازده ساله بودند. دورم جمع شدند. همه چشم‌شان به اسلحه بود و نمی‌دانم چه شد که ضامن را زدم و خشاب را برداشتم و اسلحه را دادم به دست پیمان و گفتم: «بیا بگیر! تازه اول بسم‌الله است. برو بابا! برو.»

پیمان دوستی اسلحه را بالای سرگرفت و دوید. بچه‌ها حالا مطمئن و مصمم فریاد می زدند: «بعد از شاه نوبت آمریکاست.» و می‌دویدند.

 

امام خمینی: این پیروزی نه به من ارتباط داشت نه به ملت

این پیروزی ارتباط به من نداشت. من یک طلبه هستم و نباید این را به من متصل کنید، پیروزی ارتباط به ملت هم نداشت، این پیروزی مربوط به خدا بود. من همان وقت هم که در پاریس بودم. من همان وقت مطمئن شدم به این مسئله، مسئله بشر نیست. شعاع فعالیت انسان تا یک حدودی است. با اختلاف. یکی می‌تواند یک محله را یک مسجد را اداره کند. یکی می‌تواند یک شهر را بسیج کند. یکی می‌تواند یک استان را بسیج کند، اما کسی بتواند همه ایران را این 35 میلیون جمعیت را به یک راه بسیج کند به حیثی که این بچه‌های کوچک دبستان - هم همان حرف را می‌زدند که دبیرستان‌ها می‌گفتند. آن‌ها هم همان که در بالاتری‌ها می‌گفتند. آن پیرمردها و آن بچه‌ها و آن زن‌ها و دخترها همه یک چیز می‌گفتند. همه که ما این سلسله را نمی‌خواهیم و ما جمهوری اسلامی را می‌خواهیم. من به نظرم این طور آمد. مطمئن شدم که ما پیروز خواهیم شد برای این که این مسئله دیگر به ما مربوط است و این را هم شاید کرارا در پاریس هم آن وقت من گفتم که مسئله شده یک مسئله الهی.

بیانات امام خمینی

 

 

کتاب «به روایت اول شخص مفرد» نوشته بهزاد دانشگر توسط انتشارات آرما منتشر شده است.

نظر شما
پربیننده ها