به گزارش گروه اخبار داخلی دفاع پرس، مهدی محمدی در سرمقاله وطن امروز نوشت: پاسخ این پرسش که علت واقعی اعمال رژیمی از تحریمها علیه ایران که آمریکاییها خود آن را سنگینترین تحریمهای طول تاریخ میخوانند، واقعا چه بوده و این تحریمها در اصل چه هدفی را تعقیب میکرده، بسیار پیچیده و در عین حال بااهمیت است. آمریکاییها- و برخی گروههای داخلی همفکر و همراه آنها- در این سالها، کلیشهای ساختهاند مبنی بر اینکه علت اصلی اعمال تحریمها، سیاست هستهای ایران و نوع تعاملی است که ایران در این باره با جامعه بینالمللی در پیش گرفته است. خروجی این نوع نگاه به مساله هم این است که اگر ایران فیالمثل در موضوع هستهای طور دیگری رفتار میکرد، تحریمها هم یا اصلا اعمال نمیشد یا اینکه حداقل قدرت و شدت فعلی را نداشت.
این نوشته که براساس یک مطالعه کتابخانهای کم و بیش وسیع آماده شده، استدلال خواهد کرد این نوع نگاه به مساله کاملا غیرواقعی و بلکه گمراهکننده است. رژیم تحریمهای فعلی ایران، ریشه در قطعنامه 1929 شورای امنیت دارد که 25 خرداد 1389 (ژوئن 2010) صادر شد. تمام تحریمهای یکجانبهای که اکنون بهعنوان تحریمهای موثر علیه ایران از آنها یاد میشود (تحریمهای انرژی و مالی) در واقع براساس زیرساخت حقوقی که در این قطعنامه ایجاد شد، اعمال شده است. اما این قطعنامه–چنانکه با جزئیات نشان خواهیم داد- اساسا نه یک قطعنامه هستهای است و نه با هدف واکنش نشان دادن به سیاستهای هستهای ایران اعمال شده است.
قطعنامه 1929 که دقیقا در سالگرد فتنه 88 تصویب شد، محصول تعامل راهبردی آمریکا و متحدانش درباره نحوه کمک به فتنه 88 در ایران –که رو به افول نهاده بود- و یکی از خروجیهای بازنگری استراتژیک آمریکا در سیاست خود درباره ایران پس از فتنه 88 است. زمستان 88 و بهار 89 بحثهای مفصل و بسیار مهمی در آمریکا صورت گرفت در این باره که آمریکا چگونه باید با توجه به تحولات داخلی ایران، راهبرد خود را بازنویسی کند تا در تغییر محاسبات مردم و حاکمیت در ایران موفق باشد.
این بازنگری، اگرچه در اصل یک فعالیت بشدت پنهان درون دولت آمریکا بوده است اما کاملا محرمانه نمانده و در همان ایام بخشهای مهمی از آن به محیط علنی و رسانهای راه یافت. در واقع تصمیم به اینکه اعمال تحریمهای فلجکننده اقتصادی علیه ملت ایران، بهترین راه حمایت از جنبش سبز و جلوگیری از میرایی آن در محیط داخلی ایران است، محصول مباحث و مذاکراتی بسیار بلنددامنه در محیط سیاستگذاری استراتژیک دو حزبی آمریکا بوده که تا امروز به هیچوجه مورد مطالعه دقیق قرار نگرفته است. این در حالی است که اگر به ادبیاتی که در آن مقطع از سوی مقامهای رسمی، تحلیلگران، اندیشکدهها و رسانههای آمریکایی در این باره تولید شده مراجعه کنیم، به سرعت درخواهیم یافت این ادبیات از این حیث که به ما بگوید هدف واقعی اعمال تحریمها چه بوده و اساسا چه چیز آمریکاییها را متقاعد کرد تحریمهای خلع سلاحی را بدل به تحریمهای اقتصادی فلجکننده کنند، کاملا شفاف و صریح است. نه مقامهای دولتی آمریکا و نه رسانهها و تحلیلگران حامی آنها، در آن مقطع، ابهامی در این باره باقی نگذاشتهاند که هدف اصلی، اثرگذاری بر محیط داخلی ایران، احیا و قدرتمندسازی فتنه سبز و نهایتا محقق کردن اهداف کلان آمریکا در ایران از طریق این جنبش است.
این نوشته تلاش خواهد کرد از خلال یک مطالعه متمرکز بر جزئیات، و مرور و دستهبندی کدهایی که جملگی از منابع کاملا آشکار و قابل استناد آمریکایی و اروپایی استخراج شده، نگاهی به پس پرده قطعنامه 1929 و تحریمهای یکجانبه اعمال شده پس از آن بیفکند و در این باره که فتنه 88 چگونه گزینه تحریم علیه ایران را احیا کرد و به سمت خطرناکترین صورتبندی ممکن از فشارهای اقتصادی سوق داد، یک داوری مطمئن به دست دهد.1
بهار 89؛ احساس خطر در واشنگتن
بهار 89 با اوج گرفتن بحثها درباره ضرورت اعمال تحریمهای جدید علیه ایران در اروپا و آمریکا آغاز میشود. نخستین جملات مقامهای آمریکایی وقتی مردم ایران از تعطیلات نوروزی بازمیگشتند چیزی در این حول و حوش بود که وقت تحریمهای جدید فرارسیده است. چنانکه خواهیم گفت، ماشین بروکراتیک، سیستم رسانهای و دستگاه اطلاعاتی آمریکا کاملا آماده بودند اجرای یک سناریوی از پیش آماده را درباره مرتبط نشان دادن دور جدید تحریمها با برنامه هستهای ایران آغاز کنند. این بازی تقریبا بلافاصله آغاز شد ولی شکل آن به گونهای بود که با کمی دقت میشد فهمید بیش از آنکه خود حقیقت داشته باشد، تلاشی برای پوشاندن یک حقیقت مهمتر است. قبل از اینکه ببینیم چگونه در مدت زمانی بسیار کوتاه مذاکرات مربوط به اعمال یکی از تندروانهترین قطعنامههای تحریمی شورای امنیت به فرجام رسید، خوب است به یاد بیاوریم بهار 89 در حالی از راه رسید که جریان فتنه در ایران تقریبا به طور کامل توان خود را از دست داده بود. این جریان در 22 بهمن 88 با استفاده از استراتژیای که «اسب تروا» نامیده شد، سعی کرد راهپیمایی انقلابی مردم را مصادره کرده و با سوءاستفاده از فضای کارناوالی جشن 22 بهمن، بار دیگر عرض اندام کند. اما شوک ناشی از خیزش مردمی 9 دی به گونهای بود که این جریان در عمل هیچ توفیقی به دست نیاورد و 22 بهمن بدل به یکی از پرشورترین تجمعات ضدفتنه در کشور شد. این امر آنقدر برای طراحان استراتژی اسب تروا مایوسکننده بود که به سرعت به جان یکدیگر افتادند و استراتژی جریان خویش را «خر تروا» خواندند. تلاشی بسیار کمرمقتر و نومیدانهتر هم در روزهای منتهی به چهارشنبه آخر سال 88 انجام شد تا شاید در این روز فرصتی برای جبران فضاحت استراتژی اسب تروا پیدا شود.
نتیجه بسیار فاجعهبارتر بود و شاید برای اولین بار، شهر تهران، یک چهارشنبه آخر سال بسیار آرام را تجربه کرد. این دو تست کاملا ناموفق، تقریبا همه ناظران را متقاعد کرد جریان فتنه سرمایه اجتماعی خود را از دست داده و حتی آن دسته از آشوبگرانی که به طور سازمانیافته سعی در رونق دادن به مردهریگ فتنه داشتند، توان خود را به طور کامل از دست دادهاند. داستان دقیقا از همین نقطه، یعنی جایی آغاز میشود که آمریکاییها به این ارزیابی میرسند که «پتانسیلهای داخلی» فتنه 88 پایان یافته و فتنه نیازمند تنفس مصنوعی از بیرون است. نخستینبار روز 13 فروردین، باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا اعلام کرد خواستار آن است که شورای 15 عضوی امنیت سازمان ملل در عرض چند هفته و نه چند ماه قطعنامه تحریمهای جدیدی را علیه ایران به علت برنامه هستهایاش تصویب کند.2 وی این سخنان را در یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک با نیکلا سارکوزی رئیسجمهور وقت فرانسه بیان کرد.3
روز بعد، اوباما در گفتوگو با شبکه تلویزیونی CBS آمریکا گفت: همه مدارک نشان میدهد تهران در تلاش برای دستیابی به توان تسلیحات هستهای است. اوباما گفت: ایران با چنین تواناییای میتواند زندگی را در خاورمیانه بیثبات کند و رقابت تسلیحاتی را در منطقه به راه اندازد. وی نتیجه گرفت: «من فکر میکنم ایده کنونی ادامه افزایش فشارهاست».4
وضع به گونهای بود که ناظران اینگونه ارزیابی کردند که آمریکا آشکارا و به طرز غیرقابلفهمی، «عجله» دارد.5 هیلاری کلینتون، وزیر وقت خارجه آمریکا هم پیشبینی کرد شورای امنیت در زمینه تحریمهای جدید ایران به اجماع خواهد رسید.6
قبل از همه اینها، هاوارد برمن، رئیس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا، یک هفته پیشتر، در سخنرانی در صحن مجلس گفته بود: ما به شدیدترین تحریمها و در سریعترین زمان ممکن نیاز داریم.7 خیلی زود اروپاییها هم وارد صحنه شدند و بهعنوان نمونه آنگلا مرکل صدراعظم آلمان گفت روی قید زمانی زود برای اعمال تحریمها تاکید دارد.۸
پس از همه اینها بود که یک دیپلمات غربی پیشبینی کرد نمایندگان 6 قدرت جهانی که در حال بررسی تحریمهای جدید هستند، هفته آینده کار روی تدوین یک قطعنامه را آغاز خواهند کرد.9
آغاز بازی رسانهای
همچنانکه میتوان حدس زد، در آغاز، مقامها و حتی رسانههای آمریکایی کاملا مراقب بودند چیزی درباره هدف واقعی این تحریمها گفته نشود. پروژه این بود که تاکید شود ایران به دلیل شکست در مذاکرات هستهای تحریم میشود و هیچ قصد و غرض دیگری در کار نیست.
بر همین اساس، در یک بازه زمانی بسیار کوتاه، موجی از ادعاهای جدید درباره برنامه هستهای ایران ساخته و به فضای رسانهای تزریق شد. ارائه یک خلاصه دستهبندی شده از این ادعاها دشوار است، ولی فهرست زیر حداقل موارد مهم را در بر میگیرد:
1- در درجه نخست تاکید غربیها بر این بود که علت عزیمت گروه 1+5 به سمت تحریمهای جدید، عدم پذیرش طرح انتقال اورانیوم به خارج از ایران با فرمولی غیر از بیانیه تهران است. سه کشور آمریکا، روسیه و فرانسه (گروه وین) در تابستان سال 88 طرحی به ایران پیشنهاد کردند که براساس آن از ایران خواسته میشد تقریبا همه موجودی مواد هستهای 5 درصد خود را به خارج بفرستد و در ازای آن، (یک سال بعد) سوخت 20 درصد برای رآکتور اتمی تهران دریافت کند. این پیشنهاد که پیشنهاد وین نامیده شد، پس از آن مطرح شد که ایران به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اطلاع داد به دلیل اتمام سوخت رآکتور تهران که رادیوداروهای لازم برای حدود یک میلیون بیمار را تولید میکند، نیاز به خرید سوخت هستهای با غنای 20 درصد دارد. ایران عمدتا به این دلیل که میدانست در صورت خروج اورانیوم از کشور هیچ تضمینی برای بازگشت آن چه به شکل سوخت 20 درصد و چه به شکلی دیگر وجود ندارد، این پیشنهاد را نپذیرفت و در عوض در قالب یک توافق سهجانبه با برزیل و ترکیه، فرمولی را پیشنهاد کرد که طی آن مواد هستهای از جانب ایران در ترکیه به امانت گذاشته شده و در ازای آن سوخت لازم به ایران فروخته میشد. آمریکا بیانیه تهران را رد و اعلام کرد ایران به دلیل نپذیرفتن پیشنهاد وین مستحق تحریمهای جدید است. این در حالی بود که همانطور که نامه افشا شده لولا داسیلوا، رئیسجمهور وقت برزیل به اوباما نشان میدهد آنچه در بیانیه تهران مورد موافقت ایران قرار گرفت فاصله چندانی با درخواست آمریکا نداشت. رد بیانیه تهران از سوی آمریکاییها –چنانکه توضیح خواهیم داد- دلیل کاملا روشنی است که ثابت میکند قطعنامه 1929 به دلایل غیرهستهای وضع شده والا اگر آمریکا به دنبال توافق هستهای با ایران بود، هیچ دلیلی برای رد بیانیه تهران و در نتیجه اصرار بر اعمال تحریمها، نداشت. آمریکا بیانیه تهران را چنان با عجله رد کرد که تقریبا همه ناظران دانستند برای آمریکا تحریم مهم بوده نه مدیریت ذخایر مواد هستهای ایران.
این موضوع چنان آزاردهنده بود که حتی رسانههای غربی هم نتوانستند از کنار آن به سادگی بگذرند. برخی منابع غربی گفتند واقعا باید پرسید آمریکا به چه دلیل پیشنهادی را که خود ارائه کرده رد میکند؟10
روزنامه انگلیسی تایمز در توصیف یکی از بهانههای آمریکا برای نپذیرفتن بیانیه تهران نوشت:
«مقامات آمریکایی و انگلیسی میگویند ایران ممکن است از این فرصت برای شکاف انداختن میان حامیان تحریم که به سختی در یک جبهه گرد آمدهانداستفاده کند».11
این جمله معنای بسیار مهمی دارد و معنای حقیقی آن این است که غربیها میگویند حالا که به هدف اصلیشان که ایجاد اجماع برای تحریم ایران است رسیدهاند، دیگر برایشان مهم نیست که ایران با پیشنهاد مبادله سوخت چه میکند؛ چرا که در واقع هدف از طراحی کل این فرآیند و ارائه پیشنهاد وین به تهران، تحریم ایران با انگیزه حمایت از فتنه سبز بوده و غربیها به هیچ وجه آنقدرها که ادعا میکنند از ذخیره مواد هستهای در ایران نگران نیستند.
برنار والرو سخنگوی وزارت خارجه فرانسه، این موضوع را به خوبی شفاف کرده است:
«نباید خود را فریب داد چون حل مشکل مربوط به رآکتور تحقیقاتی تهران به هیچوجه مشکل مربوط به برنامه هسته ای ایران را حل نمیکند».12
توماس شانون سفیر آمریکا در برزیل هم اعلام کرد بیانیه ای که ایران، ترکیه و برزیل امضا کردند برای تضمین شفافیت برنامه هستهای ایران و اعتماد به آن کافی نیست.13
سوزان رایس نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد نیز با لحنی آشکارا بهانهجویانه گفت: توافقنامه تهران، درباره غنی سازی اورانیوم در ایران سکوت کرده است. تهدید جامعه بینالمللی برای گسترش تحریمها علیه تهران به علت ادامه برنامههای غنیسازی اورانیوم در جمهوری اسلامی است.14
نهایتا بیانیه تهران با این استدلال رد شد که اولا ایران باید این توافق را با گروه وین انجام میداد نه با ترکیه و برزیل، و ثانیا کم شدن ذخایر مواد 5 درصد ایران تا زمانی که غنیسازی ادامه دارد، بیفایده است.15
باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا روز 26 اردیبهشت آب پاکی را روی دست همه ریخت:
«بیانیه امضا شده میان ایران، برزیل و ترکیه مرا قانع نکرده است، زیرا آنها (برزیل و ترکیه) در متقاعد کردن ایران به تعلیق غنیسازی اورانیوم شکست خوردهاند».
برنارد کوشنر وزیر وقت خارجه فرانسه هم تلاش برزیل و ترکیه را مانعی برای تصویب قطعنامه شورای امنیت ندانست و گفت این مساله حتی ممکن است تصویب قطعنامه را تسریع بخشد.16 جالب است که این همه اصرار بر ضرورت گنجانده شدن تعلیق غنیسازی در بیانیه تهران درحالی مطرح میشد که این امر حتی در پیشنهاد وین هم وجود نداشت و در آن پیشنهاد صرفا روی کاهش ذخایر مواد 5 درصد ایران تمرکز شده بود نه تداوم غنیسازی 5 درصد در ایران. نادیده گرفتن موضوع کاهش ذخایر و اصرار غیرمنتظره بر ضرورت تعلیق غنیسازی در ایران، در واقع یک پیام بیشتر نداشت و آن هم این بود که آمریکا میخواهد به هر قیمت ممکن بیانیه تهران را رد کند تا راه برای اعمال تحریمهای شدیدتر باز شود و این پیامی بود که تقریبا همه ناظران به سرعت آن را دریافت کردند.
اکنون که از منظر روایت تاریخ صدور قطعنامه 1929 و اعمال رژیم تحریمهای فلجکننده علیه ایران به موضوع نگاه میکنیم، معلوم میشود امضای بیانیه تهران از سوی ایران یک اقدام استراتژیک بود که دست آمریکا را رو کرد و هدف واقعی آن از تلاش برای تحریم ایران را برملا ساخت. اگر ایران این بیانیه را امضا نمیکرد آمریکا میتوانست با اتکا به این بهانه که ایران در مقابل پیشنهاد مبادله مواد هستهای سرسختی کرده اعمال تحریمها علیه ایران را توجیه کند اما امضای بیانیه تهران ناگهان این توجیه را از بین برد و در واقع آمریکا را شوکه کرد. آمریکا که از ابتدا کل این فرآیند را با هدف تحریم ایران آنهم به منظور کمک به جریان فتنه طراحی کرده بود، وقتی با امضای بیانیه تهران از سوی ایران مواجه شد، آشکارا غافلگیر شد و دیگر نتوانست هدف واقعی خود را پنهان نگه دارد. این بیانیه میتوانست کل پروژه آمریکا را تخریب کند و آن را از رسیدن به هدف اصلیاش که گذاشتن عصایی زیر بغل جریان فتنه بود بازدارد. اما اهمیت کمک به فتنهگران برای آمریکا چنان بود که در یک مورد کاملا نادر، همه قول و قرارهای خود با ترکیه و برزیل را زیرپاگذاشت و اعلام کرد این بیانیه را نخواهد پذیرفت و به دنبال اعمال تحریمهایی میرود که مذاکرات درباره آن به نقاط پایانی رسیده است. رد بیانیه تهران از سوی آمریکا نشان داد هدف اصلی آمریکا فقط اعمال تحریمها با هدف تشدید بههمریختگی داخلی در ایران بوده نه هیچ چیز دیگر والا اگر آمریکا تحریمها را با هدف تغییر رفتار هستهای ایران تدارک دیده بود باید بیانیه تهران (یا حداقل مذاکره درباره بیانیه تهران) را میپذیرفت و تحریمها را عجالتا منتفی میکرد. اعلام تداوم پروژه تحریم پس از قطعنامه 1929 همگان را متقاعد کرد که موضوع هستهای فقط یک بهانه است و آمریکا در پی هدف دیگری است.
2- پس از ماجرای مبادله سوخت، ادعا شد شهرام امیری دانشمند دفاعی ایران، اطلاعات هستهای حساسی را به آمریکاییها ارائه کرده و آنها متقاعد شدهاند ایران در پی ساخت سلاح هستهای است!
3- سپس آمریکاییها ادعا کردند ایران به طور پنهان دو تاسیسات غیرقانونی جدید برای غنیسازی ساخته است.17 اگرچه بعدها روشن شد ایران جز نطنز و فردو هیچ تاسیسات دیگری برای غنیسازی ندارد ولی در آن مقطع آمریکا ادعا کرد این اطلاعات را در یک عملیات بسیار محرمانه به دست آورده است. جالب است که این اطلاعات بسیار محرمانه پس از صدور قطعنامه 1929، حتی یک بار هم مورد پیگیری قرار نگرفت!
4- ادعای دیگر این بود که ایران برای القاعده تجهیزات و تسلیحات فراهم میکند. این ادعای عجیب و غریب را–که اتفاقا آن هم پس از صدور قطعنامه به تاریخ پیوست- دیوید پترائوس که در آن تاریخ رئیس سرفرماندهی مرکزی آمریکا (سنت کام) بود، بیان کرد. وی در جلسهای خطاب به اعضای کنگره آمریکا گفت:
«ایران به حلقههای ارتباطی القاعده و رهبران تروریستی مرتبط با این گروه، کمک میکند. برنامه اتمی جمهوری اسلامی به مانعی برخورد کرده و در سال جاری میلادی - سال ۲۰۱۰- ایران قادر به ساخت بمب اتم نخواهد بود.تخمین دقیق اینکه چه زمانی ایران قادر به دستیابی به بمب اتم است، جزو اطلاعات محرمانه و طبقهبندی شده است اما برنامه زمانی تعیین شده، با اطلاعات موجود تطابق دارد. جمهوری اسلامی همچنین تسلیحات لازم را برای گروههای مرتبط با القاعده یا رهبران آنها فراهم میکند».18
5-مساله دیگری که در آن تاریخ و برای تسهیل صدور قطعنامه مطرح شد این بود که برخی رسانههای غربی ادعا کردند جامعه اطلاعاتی آمریکا ارزیابی پیشین خود را تغییر داده و رسما اعلام کرده برنامه هستهای ایران را نظامی میداند. مرکز نظارت بر منع گسترش تسلیحاتی وابسته به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) گزارشی تحت نام گزارش 721 در این باره تهیه و به کنگره آمریکا ارائه کرد. به گفته منابع آمریکایی این گزارش اولین سند رسمی سیا محسوب می شود که دقیقا تایید میکند برنامه هستهای ایران ماهیت نظامی دارد.19 این ارزیابی البته هرگز رسما و علنا منتشر نشد و پس از قطعنامه 1929 مقامهای اطلاعاتی آمریکا همچنان ارزیابی اطلاعاتی سال 2007 این کشور را تکرار کردند که میگفت ایران هنوز تصمیم به ساخت سلاح هستهای نگرفته ولی در حال توسعه زیرساختی است که هر زمان چنین تصمیمی گرفت بتواند در زمان کوتاهی مواد لازم برای یک سلاح را تولید کند. در واقع، پس از صدور قطعنامه روشن شد ارزیابی اطلاعاتی آمریکا تغییر نکرده و این خبرسازیها صرفا با هدف سرعت دادن به تلاشها برای صدور قطعنامه جدید تحریم علیه ایران انجام شده است.
6- ادعای بعدی این بود که اعلام شد ایران تصمیم گرفته به جای تاسیسات افشا شده فردو، به طور پنهان تاسیسات غنیسازی جدیدی بسازد. دیوید آلبرایت، رئیس موسسه علوم و امنیت بین المللی، نخستین فردی بود که این ادعا را مطرح کرد. آلبرایت گفت:
«منطقی است که مظنون باشیم تاسیسات سانتریفیوژ دیگری در دست ساخت است اگر چه مشخص نیست ایران اورانیوم خام برای استفاده در این تاسیسات را از کجا بهدست میآورد. ایران ممکن است در پی مجبور شدن به اعلام وجود تاسیسات فردو تصمیم گرفته باشد برای باز نگه داشتن گزینههای هستهای خود تاسیسات غنیسازی دیگری را افتتاح کند. منطق حکم میکند زمانی که یک تاسیسات فاش میشود، یک یا دو تاسیسات دیگر افتتاح شود».20
7- پرده بعدی بازی زمانی آشکار شد که وزارت دفاع آمریکا به طور تقریبا ناگهانی یک ارزیابی جدید از برنامه موشکی ایران منتشر کرد که مدعی بود موشکهای ایران میتواند خاک آمریکا را هدف قرار بدهد! پنتاگون در این گزارش که آشکارا با هدف تهدیدنمایی برنامه موشکی ایران و تشدید فضاسازیها علیه ایران منتشر شده بود، اعلام کرد ایران تا 5 سال آینده برای تولید موشکهایی که قادر به هدف قرار دادن خاک آمریکا باشند،آماده خواهد بود.21 این ارزیابیای است که پنتاگون آن را رسما منتشر کرد اما بعدها به فراموشی سپرده شد.22
همه این ادعاها که یکی پس از دیگری در زمانی کوتاه مطرح شد، در واقع نشان میداد تلاش پشت پرده وسیعی برای هر چه سریعتر اعمال شدن تحریمهای جدید علیه ایران و هر چه شدیدتر شدن متن آن در جریان است و به همین دلیل در یک تقسیم کار بزرگ همه نهادهای نظامی، اطلاعاتی و سیاسی آمریکا موظف شدهاند سهم خود را ادا کرده و فضایی ایجاد کنند که آمریکا در بستر آن بتواند اولا شرکای خود را راضی به تدوین یک قطعنامه بسیار رادیکال علیه ایران کند و ثانیا اعضای شورای امنیت را وادار کند به این قطعنامه رای بدهند. همزمان با این فضاسازیها بود که تلاش دیپلماتیک برای راضی کردن اعضای گروه 1+5 به حضور در مذاکرات تدوین پیش نویس قطعنامه جدید، بویژه همراهسازی روسیه و چین بهعنوان دو عضو بیمیل گروه به این پروژه، آغاز شد و به سرعت اوج گرفت.
دیپلماتها وارد میشوند
کار روی تحریمهای جدید علیه ایران در نیمه اول بهار 89 رسما آغاز شد. دولت آمریکا اصرار داشت این امر باید هر چه زودتر به نتیجه برسد و به همین دلیل فشار زیادی را به دو کشور روسیه و چین وارد کرد تا هر چه زودتر به مذاکرات تدوین پیشنویس قطعنامه بپیوندند. روسیه و چین در آغاز–چنانکه سنت دیرینه چانهزنی دیپلماتیک در این کشورهاست- اعلام کردند با تصویب یک قطعنامه تحریم جدید موافقت نخواهند کرد و به جای آن ترجیح میدهند مذاکرات با ایران ادامه پیدا کند. بویژه چینیها در روزهای اول در این باره کاملا صریح بودند که با یک قطعنامه جدید موافقت نخواهند کرد. بنابراین تلاشها قبل از هر جای دیگر روی چین متمرکز شد.
نخست باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا از هو جینتائو رئیسجمهور وقت چین خواست در اعمال فشار به ایران بر سر فعالیتهای هستهای این کشور همکاری کند.23 بلافاصله پس از آن موجی از فشارهای سیاسی و رسانهای علیه چین آغاز شد که هدف از آن آشکارا همراه کردن این کشور با مذاکراتی بود که آمریکاییها به خروجی آن نیاز حیاتی داشتند. در واقع آمریکاییها بهتر از هر کس دیگری میدانستند که هم روسیه و هم چین، در صورتی که به میزان کافی تحت فشار قرار بگیرند و به میزان کافی امتیاز دریافت کنند، آماده تعدیل دیدگاههای خود درباره هر موضوع بینالمللی از جمله مساله هستهای ایران هستند. به همین دلیل، چین، هدف فشار رسانهای –سیاسیای قرار گرفت که آمریکاییها میدانستند لازم نیست مدت زیادی طول بکشد.
اقدامات زیر که ترکیبی از چماق و هویج است، با سرعتی خیرهکننده علیه چین به اجرا گذاشته شد:
نخست غربیها سعی کردند چین را در اجلاس گروه 8 منزوی کنند.24 پس از آن تلاشهایی برای ساختن پروندههای مالی بینالمللی در زمینه پولشویی علیه چین آغاز شد.25 همچنین چین بلافاصله متهم شد نسبت به مساله بسیار مهم امنیت هستهای بیتفاوت است و به همین دلیل ممکن است اساسا به نشست امنیت هستهای واشنگتن (که اردیبهشت 89 برگزار شد) دعوت نشود. اقدامات علیه چین به سرعت رادیکال شد. در گام بعدی چین متهم شد در حال فروش تجهیزات غیرقانونی به ایران است.26 کار داشت بالا میگرفت که بالاخره چینیها کوتاه آمدند و در نهایت در روز 31 مارس (11 فروردین) پذیرفتند در مذاکرات درباره تحریمهای ایران مشارکت کنند.27 تحریم جدید ایران آنقدر برای غربیها با اهمیت بود که حتی صهیونیستها خطوط قرمز معمولا پررنگ خود در امور نظامی را کنار گذاشته و تلاش کردند در ازای موافقت چین با تحریمهای ایران مشوقهای نظامی به این کشور اعطا کنند. ژنرال امیر اشل، رئیس هیات مدیره برنامهریزی ارتش اسرائیل اواخر فروردین راهی چین شد تا با مقامات ارشد تشکیلات دفاعی این کشور دیدار کند. اشل که مسؤول برنامهریزی راهبردی و امور خارجی در ارتش اسرائیل بود، گفت امیدوار است بتواند دیدگاه اسرائیل درباره حرکت ایران به سمت توانمندیهای نظامی هستهای را برای طرفهای چینی تبیین کند. پیش از او، عاموس یادلین، رئیس اطلاعات نظامی اسرائیل به پکن سفر کرد و رسانههای غربی نوشتند او در این سفرجزئیات پیشرفت ایران به سمت سلاحهای هستهای را برای میزبانان خود بازگو کرده است. همچنین سخنگوی ارتش چین هم با همتایان خود در اسرائیل ملاقات کرد.28
نتیجه این تلاشهای بسیار فشرده، چیزی بود که سوزان رایس نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل آن را در یک جمله خلاصه کرد:
«چین موافقت کرده است در گفت وگوهای نیویورک درباره تحریم جدید ایران شرکت کند و این نشانه پیشرفت است».29
همزمان، پروژهای مشابه که البته بیشتر روی تشویق تمرکز داشت تا تهدید، درباره روسیه اجرا شد. پس از مخالفتهای کمرنگ ولی با اهمیت روسیه با ملحق شدن به فرآیند تدوین پیشنویس قطعنامه، آمریکاییها یک معامله بزرگ به روسیه پیشنهاد کردند که کاملا روشن بود مسکو توان مقاومت در مقابل آن را نخواهد داشت. آن معامله بزرگ، نهایی کردن پیمان نیو استارت میان روسیه و آمریکا با هدف محدود کردن سلاحهای هستهای استراتژیک بود که روز 19 فروردین 89 (8 آوریل 2010) میان دو طرف امضا شد.
یک مقام آمریکایی همان ایام تصریح کرد معاهده کاهش تسلیحات هستهای آمریکا و روسیه، راه را برای مهار فعالیتهای ایران و کرهشمالی هموار میکند. بنا به گفته او، «براساس این معاهده دو قدرت بزرگ هستهای هر کدام شمار کلاهکهای هستهای راهبردی خود را از 2200 کلاهک به 1550 کلاهک کاهش خواهند داد و محدودیتهایی درباره موشکها و پرتابکنندهها اعمال خواهند کرد».30
اعطای امتیازی چنین بزرگ به روسیه که در واقع به معنای به رسمیت شناخته شدن آن از سوی آمریکا به عنوان تنها قدرت هستهای رقیب بود، نشان میداد آنچه آمریکا از روسیه میخواهد هم بسیار بزرگ است. در واقع کاملا منطقی است که فکر کنیم آمریکاییها میدانستند محتوایی که آنها در قطعنامه 1929 در پی تصویب آن هستند چنان هراسآور است که روسیه جز در ازای گرفتن یک امتیاز بزرگ راضی به همراهی با آن نخواهد شد. به همین دلیل، زمان بندی امضای پیمان نیواستارت را به گونهای تنظیم کردند که بتوان از آن به عنوان یک برگ تمامکننده در مذاکرات با روسیه برای جلب موافقت این کشور با قطعنامه 1929 – که بنا بود معمار سنگینترین و پیچیدهترین رژیم تحریمها علیه یک کشور عضو سازمان ملل باشد- بهره برد؛ و این اتفاقی است که دقیقا رخ داد. روسها پس از امضای پیمان نیواستارت تقریبا بدون بحث و حاشیه، به مذاکرات درباره تدوین قطعنامه ملحق شدند.
یک نکته مهم در اینجا این بود که آمریکاییها برای جلب رضایت اعضای دائم شورای امنیت مجبور به مراعات یک ملاحظه ظریف بودند و آن هم اینکه چیز زیادی درباره نیت واقعی خود از اعمال این تحریمها که همان تقویت جریان فتنه در ایران بود، نگویند چرا که میدانستند در صورتی که این موضوع آشکارا بیان شود، آن وقت همراه کردن بسیاری از کشورها با این تحریمها بشدت دشوار خواهد شد. به همین دلیل آمریکا تلاش میکرد تاکید کند قطعنامه 1929 یک قطعنامه مرتبط با پروژههای عدم اشاعه و با هدف جلب همکاری ایران در موضوع هستهای است اما همزمان مکررا به این موضوع اشاره میشد که اقدامات اصلی آنهایی نیست که درون قطعنامه مورد اشاره قرار گرفته بلکه تحریمهای اصلی پس از صدور قطعنامه و به طور یکجانبه از سوی آمریکا و کشورهای اروپایی اعمال خواهد شد.
نتیجه همه این تلاشها این بود که در نهایت هیلاری کلینتون در هفته دوم فروردین اعلام کرد 5 کشور عضو دائم شورای امنیت پذیرفتهاند در مذاکرات درباره تحریمهای ایران مشارکت کنند31 و به این ترتیب مذاکرات برای تدوین پیشنویس قطعنامه آغاز شد.
در کنار تلاشها برای راضی کردن 5 عضو دائم شورای امنیت، واشنگتن سعی فراوانی هم برای جلب نظر 10 عضو غیردائم شورای امنیت به خرج داد تا آنها را نیز به همراهی با پروژه خود وادار کند. البته در این مورد، کار چندان دشوار نبود. به جز 3 کشور ترکیه، برزیل و لبنان که هر کدام دلایل خاص خود را برای عدم موافقت با تحریمهای جدید داشتند، آمریکا در جلب نظر بقیه اعضای شورای امنیت با دشواری خاصی روبهرو نبود. آمریکاییها با اینکه میدانستند برزیل و ترکیه، به دلیل دلخوری شدید از آمریکا در ماجرای نپذیرفتن مفاد بیانیه تهران، به این قطعنامه رای نخواهند داد اما همه تلاش خود را کردند تا این دو کشور را وادار کنند به جای رای مخالف، رای ممتنع بدهند. به عنوان مثال درباره برزیل آمریکاییها تلویحا گفتند موضعی که برزیل درباره این قطعنامه خواهد گرفت نقش مهمی در بررسی درخواست عضویت دائم آن در شورای امنیت خواهد داشت. جیمز روبین، یکی از دستیاران سابق کلینتون در این باره نوشت:
آمریکا باید به برزیل بگوید موضعی که در موضوع ایران میگیرد، برای تلاشهای برزیل جهت حضور در کرسی دائم شورای امنیت، سرنوشتساز است.32
نکتهای که نمیتوان این بحث را بدون توجه به آن به پایان برد، این است که رژیم صهیونیستی هم نقش مهمی در تمهید مقدمات قطعنامه 1929 ایفا کرد. مطابق یک تقسیم کار سنتی میان آمریکا و اسرائیل، جنس ایفای نقش صهیونیستها در دیپلماسی بینالمللی علیه ایران اغلب به شکل بازی با گزینه نظامی است. عموما از طریق افزایش و گاهی هم از طریق کاهش تهدید نظامی، اسرائیلیها تلاش میکنند فضای بینالمللی علیه ایران را به سمت مطلوب خود سوق بدهند. در واقع آسیبپذیری نه چندان منطقی غربیها بویژه اروپا، در مقابل تهدید حمله به ایران از سوی اسراییل، همواره یکی از عوامل تعیینکننده در کیفیت و زمان تصمیماتی است که این کشورها درباره ایران گرفتهاند. در آستانه قطعنامه 1929 هم به طور کاملا قابل پیشبینی صهیونیستها سعی کردند از طریق تشدید لفاظیهای نظامی خود، جهان و بویژه اروپا را از تبعات عدم موافقت با تحریمهای شدید علیه ایران بترسانند. در سطح رسمی - و در یکی از جالبترین موارد - افرایم سنه، معاون وزیر جنگ رژیم صهیونیستی، تاریخی معین برای حمله به ایران تعیین کرد.
وی در خرداد 1389، پیشبینی کرد اسرائیل تاپیش از نوامبر سال جاری میلادی به ایران حمله خواهد کرد. سنه گفت:
چنانچه آمریکا و متحدانش در زمینه اعمال تحریمهای فلجکننده به منظور تضعیف ارکان رژیم ایران اقدامی نکنند، اسرائیل تا پیش از نوامبر سال جاری به ایران حمله خواهدکرد. احتمالا ایران تا سال 2011 موفق به تولید بمب هستهای خواهد شد. بنا به دلایل عملی، در صورت عدم اعمال تحریمهای واقعی، اسرائیل منتظر یک زمستان دیگر نخواهد ماند.33
مجموعه این تلاشها شرایطی را ایجاد کرد که خروجی آن صدور قطعنامه 1929 دقیقا در روز 25 خرداد 1389 (تقریبا مقارن با سالگرد انتخابات 88) بود؛ قطعنامهای که هدف اعلامی آن با آنچه غربیها واقعا از صدور آن در سر داشتند، فرسنگها فاصله داشت.
اصل داستان: دیالکتیک فتنه و تحریم
با وجود ظاهرسازی بیسابقه آمریکا، اروپا و اسرائیل درباره هدف قطعنامه 1929 و تلاش به ظاهر وسیع برای مرتبط نشان دادن آن با سیاست هستهای ایران، مرور روند تحولات و مطالعه مجموعه اظهارات و تحلیلهای منابع و مقامهای غربی در فاصله زمانی فروردین 89 تا روز تصویب قطعنامه، حاوی نشانههای بسیار روشنی است در این باره که هدف اصلی این قطعنامه ایجاد نوعی دیالکتیک (رفت و برگشت/ بده بستان) با جریان فتنه در ایران بوده است. این موضوعی نیست که غربیها آن را پوشیده نگه داشته باشند، اگرچه تاکنون طی فرآیندی که میتوان آن را نوعی سانسور سیستماتیک حقیقت خواند، هیچ یک از تاریخنگاران برنامه هستهای ایران در اروپا و آمریکا، به اندازه کافی برای استخراج حقایق مرتبط با این موضوع کوشش نکردهاند. قطعنامه 1929 برجستهترین سند در تاریخ هماوردی و رقابت راهبردی ایران و آمریکاست که نشان میدهد عامل اصلی شکلدهنده به سیاست آمریکا درباره ایران ارزیابی آن از موقعیت جریان غربگرا در ایران، و تنگناها، نیازمندیها و فرصتهای آن است. این اصل بنیادینی است که میتوان آن را از همین حالا به عنوان نتیجه این پژوهش تلقی کرد.
مقامها، تحلیلگران و رسانههای غربی به اندازه کافی درباره هدف این قطعنامه صریح بوده و اطلاعات در اختیار ما گذاشتهاند. نگاه به سرجمع ادبیات تولید شده حول و حوش این قطعنامه، تردیدی در این باره باقی نمیگذارد که غربیها وقتی در آغاز سال 1389 به فکر بازنگری راهبرد خود در قبال ایران افتادند و سپس در چارچوب این بازنگری راهبردی، قطعنامه 1929 و به دنبال آن سیلی از تحریمهای یکجانبه کاملا بیسابقه در جهان را علیه ایران اعمال کردند، در واقع محیط داخلی ایران را هدف گرفته بودند نه برنامه هستهای ایران را. اگرچه این قطعنامه به طور کامل از هدفگذاریهای خلع سلاح و عدم اشاعه خالی نیست ولی این هدفها درواقع هدفهای ثانوی آن محسوب میشود. هدف اولی و ذاتی 1929:
تقویت جریان فتنه در ایران
افزایش اقبال اجتماعی به سمت آن
کاهش توان مقاومت نظام در مقابل این جریان
بوده است. این خلاصهترین بیان ممکن از نتیجهای است که تفحص در نیات واقعی آمریکا از طراحی پروژه تحریمهای فلجکننده علیه ایران به ما نشان میدهد ولو اینکه میدانیم تحلیل دیالکتیک میان جریان فتنه و قطعنامه 1929 در واقع بسیار پیچیدهتر از آنی است که ممکن است در ابتدا به نظر برسد.
دستهبندی زیر، یکی از چند روش متنوعی است که میتواند ابعاد این بدهبستان متقابل را روشن کند.
1- هدایت فشار تحریم به سمت زندگی روزمره مردم؛ مؤثرترین روش احیای فتنه
نخستین و مهمترین استدلالی که حامیان تحریمهای جدید در آمریکا مطرح و با تکیه بر آن نتیجه گرفتند که ضرورت دارد در آن مقطع تحریمهای بیسابقه اقتصادی علیه ایران اعمال شود، این بود که حامیان تحریم عقیده داشتند اگر فشارهای اقتصادی روی زندگی روزمره مردم در ایران متمرکز شود، نارضایتی ناشی از آن میتواند بدل به سرمایه اجتماعی برای جریان فتنه شود. رویگردانی مردم از جریان فتنه و خالی شدن محسوس خیابانها به طرز عجیبی آمریکاییها را آزار میداد. روشهای رسانهای و عملیات روانی نیز نتوانسته بود تاثیری بر بیاعتنایی و بلکه تنفر مردم نسبت به این جریان که پس از 9 دی روزبهروز تشدید شد، بگذارد. در نتیجه آمریکاییها به این جمعبندی رسیدند که وارد کردن فشار اقتصادی بسیار شدید و بیسابقه تنها روشی است که میتواند مردم را مجددا به خیابانها کشانده و سبد خالی شده سرمایه اجتماعی فتنه را پر کند. تغییر ماهیت رژیم تحریمها از تحریمهای عدم اشاعه به سمت تحریمهای اقتصادی، دقیقا ناشی از این تحلیل بود که جریان فتنه در ایران به رنج کشیدن اقتصادی مردم نیاز دارد. روزنامه وال استریت ژورنال این موضوع را اینگونه روایت کرده است:
رهبران مخالفان دولت جمهوری اسلامی میگویند دامنه اعتراضهای مردمی را فراتر برده و بر سیاستهای غلط اقتصادی محمود احمدینژاد و دولت او متمرکز خواهند کرد. مهدی کروبی که در انتخابات خردادماه سال جاری حضور داشت، ضمن ادامه انتقاد به انتخابات مخدوش، سیاستهای ضعیف اقتصادی محمود احمدینژاد را هم زیر سوال برد. میرحسین موسوی، دیگر رهبر مخالفان ایران هم خواهان گسترش دامنه نارضایتی به تمامی اقشار جامعه شد و بویژه بر سیاستهای غلط اقتصادی احمدینژاد تاکید کرد.34
نویسنده این مقاله ادامه میدهد:
تحلیلگران میگویند با توجه به سرکوب معترضان، رهبران مخالفان تلاش میکنند سیاست