گروه استانهای دفاعپرس - «غلامرضا بنیاسدی» روزنامهنگار و پیشکسوت دفاع مقدس؛ دادههای گوناگون بر سرشان آوار نشده بود اما توان دادهپردازی داشتند. از قدرت تحلیلی برخوردار بودند که میتوانستند مرزهای حرام و حلال را برایشان شفاف کند. اگر بخواهم فهم دانشآموزان و نوجوانان دوران دفاع مقدس را با همسالان امروزشان، به تمثیل درآورم، خواهم گفت که اهالی امروز چنین و چند برابر نسل دیروز، با دادههای گوناگون مواجهاند؛ اطلاعات گوناگون دریافت میکنند و قطر کتابهایی که میخوانند بیشتر است اما همچنان میتوان ادعا کرد که نسل دفاع مقدس، «عالمتر» بودند؛ نه از آن نوع علمی که در دفتر بیاید بلکه از همان نوعی که امام صادق(ع) فرمود «أَلعِلمُ نُور یقذِفُهُ الله فِی قَلبِ مَنْ یشاء» علم، نوری است که خداوند به قلب هر کس که بخواهد میافکند.
اینها را هم خدا خواسته بود که به نور خویش روشنایی بخشد که راه را از بیراهه باز بشناسند. هم آنها خواسته بودند و تلاش کردند که خود را در مسیر «بندگی» تعریف کنند تا شیطان و مستکبران عالم نتواند آنان را به «بردگی» ببرند. یک خواست دوطرفه بود که آنان را به انتخابی دوسویه میرساند. یعنی هم آنان با گام نهادن در مسیر جهاد، به انتخاب شهادت شایق بودند و هم شهادت به گلچینی از میان آن همه خوب، بهترینها را انتخاب میکرد.
من به قضاوتهای دور و سنجش و قیاس افراد مختلف کار ندارم و به تجربه میگویم که شهدای نوجوان و دانشآموز ما در قوارههای خیلی بزرگتر از بزرگان تعریف میشدند. راه صد ساله را به شبی میپیمودند و در معرض انتخاب عشق قرار میگرفتند. شاید نقل این ماجرا بسان تشبیه چشم یار به آهو، زیبایی چشم نگار را تبیین کند که گلولهها، جنبیدن را هم ناممکن کرده بود چه رسد به رفتن را و فرماندهان تأکید داشتند همه با تیمم نماز بخوانند. آنجا نوجوانی ۱۴ساله بود که میکوشید زیر باران گلوله، خود را به چشمه برساند و وضو بگیرد. هرچه میگفتند قانع نمیشد. از حضرت آیتالله جوادی آملی که آن روز آنجا بود، خواستند او را بازدارد.
آیتالله گفت «پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند میتوانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است.» نوجوان نگاهی کرد و گفت «آقا بگذارید نماز آخرمان را با حال بخوانیم» و رفت وضو گرفت و برگشت یک نمازی باحال خواند. ساعتی بعد نیروها جلو رفتند و درگیری آغاز شد. یکی دو ساعت بعد به آیتالله جوادی گفتند حاج آقا بیایند پایین ارتفاع. دیدند پیکر شهیدی آمد. آیتالله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده است. آیتالله کنار پیکرش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر ریختند و گفتند :جوادی؛ فلسفه بخوان. جوادی؛ عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد. من به او میگویم نرو و او میگوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا میدانستی که این نماز، نماز آخر توست؟!
بله، نوجوانان آن روز رابطه خود را با خدا به جایی رسانده بودند که با دریافتهایی چنین تکریم میشدند. مثل او هم کم نبودند در میان نوجوانان دفاع مقدس. در اول مطلب گفتم که نسل امروز باسوادترند و نسل دیروز عالمتر اما نسل امروز این فرصت را دارند که سواد برتری خود را به علم برتر نسل دیروز غنیسازی کنند و با همافزایی سواد و علم و معرفت به اقتداری الهی برسند که قلههای افتخار به گامهایشان مباهات کند. این فرصت را باید قدر دانست. این میتواند مصداق همان نعمت عظیمی باشد که خداوند درباره چگونگی بهرهبرداری آن از انسان سؤال خواهد فرمود.
انتهای پیام/