یک نکته از هزاران (6)؛
«از لحن صدایش فهمیدم که آیتالله بهشتی است. هم کلام شدن با ایشان برایم افتخار بود پس وقت را غنیمت شمردم و گفتم آقا یک سؤال شرعی دارم. من چون پرستارم همیشه لباسهایم خونی است و تمام لحظات توی خون غلت میخورم لباس تعویضی ندارم. مجبورم با همین لباسهای خونی نماز بخوانم. آیا قبول است؟»
کد خبر: ۲۴۴۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۴/۰۱
مرصاد برگ زرین غرب (6)؛
ديدم 60 تا 70 نفر از نيروهای تبريز، اروميه و كرمانشاه شهيد شدند، مجروحها را به بيمارستان اسلامآبادغرب رسانديم، بيمارستان جا نداشت و تعدادی از آنها که وضع وخيمی داشتند را به كرند انتقال داديم. بعدها که منافقین وارد شهر شدند، همه مجروحهای بیمارستان را قتلعام کردند.
کد خبر: ۲۴۴۵۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
خاطرات امیران (3)؛
مدتي از ملاقاتم با محمد میگذشت، يک روز كه داشتم به سنگر يكی از دوستانم میرفتم، در راه به يكي از دوستان هم خدمتی به نام محمد مرتجی برخوردم؛ از او سراغ محمد را گرفتم، اشک در چشمانش حلقه بست و سرش را پايين انداخت.
کد خبر: ۲۴۴۵۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
یک نکته از هزاران (5)؛
فرمانده گردان حمزه از تیپ نبیاکرم (ص) نزدم آمد و گفت قمقمهات آب دارد؟ توی راه که داشتیم میآمدیم چرتی زدم، نمیخواهم بدون وضو شهید شوم.
کد خبر: ۲۴۴۳۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۱
مرصاد برگ زرین غرب (5)؛
حضرت امام خمینی (ره) در زمان پذيرش قطعنامه 598، فرمودند: «جبههها را خالی نكنيد.» گفتهی ايشان برای ما اتمام حجت بود. لذا سپاه هم برنامهريزی خودش را كرده بود و نمیخواست دست به يگانهای اصلی خود بزند، بلكه میخواست در قدرت خود همچنان باقی بماند.
کد خبر: ۲۴۴۰۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
یک نکته از هزاران (4)؛
پیکر دو تا از شهدای ما آنجا روی زمین افتاده بودند. گروهبان عراقی به ما گفت: «آنها را بیندازیم داخل ماشین آیفا.» سر و صورتشان گلوله خورده بود. چون گروهبان عراقی خودش به جنازهها نزدیک نشد و در فاصلهی 200 متری ایستاد. ما اشک ریزان و گریهکنان آن دو شهید بزرگوار را داخل ماشین گذاشتیم...
کد خبر: ۲۴۴۰۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۰
یک نکته از هزاران (3)؛
یک ستون از منافقین را دیدم که تانکها و خودروهای نفربر حامل سلاح جلوی این ستون قرار داشتند، به اطراف نگاه کردم، در آنجا فقط یک سرباز آرپیجی زن از واحد ژاندارمری را دیدم، یک آرپیجی هم ما داشتیم.
کد خبر: ۲۴۳۷۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۸
مرصاد برگ زرین غرب (4)؛
امام با توجه به تدبير كريمانه و عالمانهی خودشان، قطعنامهی صلح را پذيرفتند. عراق هم که در اين موقعيت میخواست ضعفهای خود را در عملياتهای قبلی جبران كند، با توجه به تجهيز همه جانبه از جانب كشورهای مختلف، هجوم تجاوزگرانهی سراسری خود را از غرب تا جنوب آغاز كرد.
کد خبر: ۲۴۳۷۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۸
یک نکته از هزاران (2)؛
با چند تا از بچهها با هم قرار گذاشتیم، یک توالت صحرایی موقت درست کنیم، هوا سرد و یخبندان بود و زمین به سختی کنده میشد، ما هم نوجوان بودیم و تجربه کاری نداشتیم.
کد خبر: ۲۴۳۶۱۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۵
مرصاد برگ زرین غرب (3)؛
پانزده روز مانده بود به عمليات مرصاد؛ كشور نه در وضعيت جنگ بود، نه صلح و همين امر موجب ضعف روحيه رزمندگان اسلام شده بود و دشمنان داخلی كه به خيال خام خود زمينه را مناسب ديده بودند، از پشت جبهه شروع به تضعيف روحيه مردم میكردند.
کد خبر: ۲۴۳۶۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۵
یک نکته از هزاران (1)؛
عملیات «مسلمبنعقیل(ع)» (مطلعالفجر) در تنگهی «کورک» زیر آتش شدید دشمن بودیم، مجروح و شهدای زیادی داشتیم. تقریباً محاصره شده بودیم. برادر حاجعلیانی، فرماندهی تیپ قائم(عج) کرمانشاه به علی سوری گفت: «دعایی کن تا خدا ما را از این شرایط نجات دهد». علی سوری گفت: «من دعا نمیکنم».
کد خبر: ۲۴۳۴۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۵
مرصاد، برگ زرین غرب (2)؛
چهار روز از پذيرش قطعنامه 598 از طرف ايران گذشته بود؛ وزير خارجه ايران سرگرم گفتوگو با دبير كل سازمان ملل دربارهی صلح و نحوهی اجرای آتشبس بود كه ارتش عراق حملهاش را به ايران از جبههی «كوشک» و «شلمچه» آغاز كرد.
کد خبر: ۲۴۳۴۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۴
مرصاد برگ زرین غرب (1)؛
بعد از پذیرش قطعنامه، عراق به صورت بسیار گسترده وارد مرزهای ما شد و از شمال غرب تا جنوب، نقاط مرزی مجدداً مورد تعرض دشمن قرار گرفت و با ابزار و سلاحهای جدید و مخرب و شیوهای تازه وارد میدان شد.
کد خبر: ۲۴۳۲۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۳
خاطره رزمنده زنجانی از دوران اسارت؛
یکی از آزادگان زنجانی گفت: با فوت امام همه چیز را تمام شده میدیدم، ساعتها در گوشهای کز میکردم و به زانوانم خیره میشدم، انگار هدفها و آرزوهایم از دست رفته بودند، امام برای ما رزمندهها حکم سرپرست و مولا را داشت، او را نایب امام زمان (عج) میدیدیم.
کد خبر: ۲۴۲۳۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۱۶
معرفی کتاب؛
کد خبر: ۲۴۲۲۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۱۶
یکى از بزرگترین فوائد این جنگ هشتساله و دفاع هشتساله، حفظ و تقویت روحیهى انقلاب و حرکت، در نسل جوان ما و در جامعهى ما بود. اگرچنانچه این حرکت جهادى و فداکارانه بهوجود نمىآمد، روحیهى انقلابى در آن اوایل که هنوز عمق زیادى هم پیدا نکرده بود.
کد خبر: ۲۴۲۰۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۱۴
فرمانده گردان شهید قاضی گفت: «...متوجه شدم پیکر مطهری که جلوی چشم این عزیز، سر از تنش جدا شده، فرزندش بوده است و از همه جانسوزتر حکایت آن طنابی بود که دیدم دور کف پاهای این بسیجی شهید پیچیده شده است."»
کد خبر: ۲۴۱۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۱۲
خرمشهر، شهر حماسههای ماندگار؛ (17)
برای جلب رضایت مادرم، نماینده امام (ره) در سپاه خوزستان و محافظینش، مسلح برای خواستگاری به خانه ما آمدند. مادرم وقتی در را باز کرد، ترسیده بود. بعد از اینکه ماجرا را متوجه شد به داخل خانه راهنماییشان کرد. پس از صحبتهای نماینده امام(ره) مادرم راضی شد.
کد خبر: ۲۴۱۴۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۱۰
همسر شهید «حسینعلی محمدزمانی» در گفتوگو با دفاع پرس:
پسرانم میگویند: «مامان برای ما دعا کن که ما بتوانیم مدافع حرم بشویم»، من هم مخالفتی ندارم، مرگ حق است اگر به خانمها هم اجازه رفتن به این جنگ را بدهند من هم مدافع حرم میشوم. اول و آخر مرگ است پس چه بهتر که از شهدا باشیم، همیشه به همسرم میگفتم که هیچ چیز بهتر از شهادت نیست.
کد خبر: ۲۴۱۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۰۹
خرمشهر، شهر حماسههای ماندگار؛ (16)
«راننده اتوبوس مسیر را گم کرد، ناگهان مقابل نیروهای بعثی قرار گرفتیم. در آن لحظه تنها اسارت در ذهنم خطور کرد. با فریادهای ما، راننده با همان سرعت، مسیر را دور زد. نیروهای بعثی به سمت ما شلیک میکردند. حاضر بودم تکهتکه شوم اما به اسارت در نیایم.»
کد خبر: ۲۴۱۳۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۰۹