نکند آقاروح الله! تویی که داری گریه می‌کنی با چشم‌های خونی زاکزاکی!

شعر علیرضا قزوه برای ابراهیم زکزاکی و شهدای زاریای نیجریه

علیرضا قزوه شاعر متعهد و ارزشی کشورمان در بزرگداشت شهدای مسلمان شهر زاریای نیجریه شعری سروده و در آن از سکوت مجامع بین المللی نسبت به این جنایت انتقاد کرده است.
کد خبر: ۶۲۷۵۲
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۹۴ - ۱۴:۲۴ - 18December 2015

شعر علیرضا قزوه برای ابراهیم زکزاکی و شهدای زاریای نیجریه

به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، علیرضا قزوه شاعر معاصر ایرانی و رییس مرکز  آفرینشهای ادبی حوزه هنری کشور شب به مناسبت مراسم بزرگداشت شیخ ابراهیم زکزاکی دبیرکل جنبش اسلامی نیجیریه و شهدای فاجعه زاریای این کشور که توسط هیات اسلامی انگلیسی زبانان مقیم تهران برگزار شد، شعری سرود و در آن ضمن اعلام همبستگی و همدردی  با خانواده قربانبان این فاجعه از سکوت مجامع بینالمللی نسبت به این جنایت شدیدا انتقاد کرد.

در این مراسم علاوه بر قرائت شعر قزوه، حسین شیخالاسلام مشاور بینالملل رئیس مجلس شورای اسلامی و حجت الاسلام میثم امرودی معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران به زبان انگلیسی و عربی برای حضار سخنرانی کردند.

متن کامل این شعر که در مراسم بزرگداشت علامه زکزاکی و شهدای شهر زاریا قرائت شد به شرح زیر است:

زیباترین بارانها در افریقا میبارد
در «گیسلو»
«کادونا»
خونینترین روز عاشوراست
بزرگترین فریاد
اربعین است
و سرخترین خبر
در «زاریا» ست
و تا هنوز شیعیان دو گروهاند
یکی تیر میخورد و یکی مدال میگیرد
یکی تبعید میشود و یکی تبلیغ میشود
با اتصال دائم و پر سرعت به هر چیز
از «عرب سِت» تا ویزای شنگن و
تا دیدار با وزیر مختار
فالوده میخورند از شیراز تا واشنگتن
برو بیا دارند با خرگوشها و
سوسمارهای عبدالعزیز
فلسطین، نه
زینبیه ، هرگز
جهاد، اصلا و ابدا
اما قمه، حتما
چلوکباب، همیشه
و مرجعیتی که مُهر میشود دهانش
به مُهر و مِهر ملکه
و زاریا، شیراز نیست
لندن نیست
که زاریا، قدس است و کربلای حسین(ع) است
و زینت ابراهیم
زینب زمانهی ماست
امالبنین نیجریهای در خون است
بوکوحرام کتاب نمیخواند
بوکوحرام کتاب را حرام میداند
بوکوحرام یک شاخه از «عرب ست» است
برادران حرمله و تیر سه شعبهاند
بوکوحرام
حرامزادههایی از نطفهی حماقت و وهابیت
دزدان دریایی نفت در خشکی
در خشکه مقدسی
آن سوی مرز
مردی ده بار حبس
چندین گلوله
با چهرهای خونین
عمامهای گلگون
و خونی که بند نمیآید
با چار زخم عمیق در سینه
این سوی مرز
مردی که صبح به صبح
دوش شیر میگیرد
و نطق میکند و رشد بادکنکی میکند
مانند اردوغان
آن سوی مرز
نان نیست
گلوله نیست
دارو نیست
ما در محاصرهایم و خدا هست
فقط دعا و گلوله بفرستید
این سوی مرز ولی
مردی با نوزده پست و مقام
باز مدیر میشود
وزیر میشود
و انتفاضهی سوم آن سوی مرز است
در الخلیل و غزه،
در زاریا، عدن،
تعز و حلب
این سو ولی انتفاضهی سکوت و بی خیالی ست
این سو جز آنفلونزا و بیکاری
جز خورد وخواب
جز تعظیم در برابر برجام
چیزی نمانده است
آن سو گلوله نیست، تسلیم نیست
این سو پر است از رُباتهایی که خم میشوند
از روبان های سیاه
از شوالیه و تسلیت برای جمعه ی پاریسی
امضای دفتر یادبود سفارت
از یکشنبه های زاریا خبری نیست
دوشنبه های زینبیه
سه شنبه های ضاحیه و
چارشنبه های غزه
پنجشنبه ها
سر بریده می آورند از تنورهای حلب
این سوی مرز ولی
دخیل می بندند به کاخ الیزه
و جمعه هایشان در شانزه لیزه می گذرد
صحابیون شنگن و بشکن بشکن
بادمجان های دور واشنگتن دیسی
این سوی مرز
ستاره ها را عقیم می کنند
و خم می شوند در برابر قطعنامه ی چاقو
به لوموند و فیگارو
اعتماد می کنند
عالی جنابانی که ساعت ده صبح
بیدار می شوند
و خط ارتباطی شان با ضاحیه قطع است
و زاریا را اصلا قبول ندارند
برج البراجنه شان ایفل است
ضاحیه شان برج پیزا
قسمت نشد پپرونی بخورند
با قهوه ی فرانسوی قجری
مدام می گوید:
موسیو را بگیر برایم!
آن سوی مرز خمینیون «امن یجیب» می خوانند
به عشق خامنه ای گلوله می خورند
از شیخ عیسی به باقرالنمر
از باقرالنمر به شیخ ابراهیم
از شیخ ابراهیم به نصرالله
ما در محاصره ایم
گلوله و دعا بفرستید
این سوی مرز
عالی جناب رفته غسل شیر به جا بیاورد
آن سوی مرز
سر بریده می آورند از زینبیه
این سوی مرز
شمع روشن کرده اند
در میدان محسنی
شوالیه ها و خوک ها و شراب ها
آن سوی مرز صدای گریه می آید
از خانه ی شیخ ابراهیم
ام البنین خانه ی شیخ معلوم نیست کجاست
هست، نیست، نیست، هست
«ای مادر علی
ای مادر چهار شهید
چه کند گل سرخ»
در روزگار این همه خواری؟
این سوی مرز
آقای عین می آید، نمی آید، می آید، نمی آید
آرمان تلنگر می زند به اعتماد
آقای هیچ
سرلیست حزب بی خیالی و مردم!
تزریق پول و زهرماری
به معتادان پنجاه ساله ی اقتصادی
تولید درد و دود
آن سوی مرز
با سنگ و دست خالی به خیابان آمده اند
این سو با بیل و کلنگ
افتاده اند به جان دانش و آگاهی
مردان بی سو و بی سر
مردان خاموش
مردان اخته و هویج و لبو و بستنی قیفی
آن سوی مرز
زنی روزی هزار مرتبه می میرد
و می دود به سوی قتلگاه چهار شهیدش
این سوی مرز
زنی به فکر
اصلاح نژاد شاهین
برای شانه ی اعراب
از تارو پود ریزگرد و فتنه
تبلیغ می کنند
آب زرشک را و لیبرالیسم بی خیالی را
صعود دلار و سقوط دوغ
جنجال جام و جادوی برجام
این سوی مرز
بناست اچ آی وی
با سگ و شوالیه و شراب
وبا سفارت فنارسه و جان کری و شیرپاستورریزه
خواهرخوانده شوند با هم
از اعتماد به ابتکار
از آرمان به سیاست روز
او می آید ، نمی آید، می آید ، نمی آید
این سوی مرز
عرض کندولانس و تسلیت و لاس های دیپلماتیک
آن سوی مرز
خمینیون تازه بی هیچ نسبتی به نام و خون خمینی
با هفت هزار شهید یمنی
هزار شهید تازه ی نیجریه
این سوی مرز
لطفا چراغ ها خاموش!
دهان ها بسته!
آن سوی مرز حماسه است و گریه
می بینی آقا روح الله!
اطراف خانه ات خبری نیست
تو رفته ای آن سو
در زاریا و ضاحیه و غزه
و تیر خورده ای
عمامه ات خونین است
تمام مصطفاهایت را کشتند!
نکند آقاروح الله!
تویی که داری گریه می کنی
با چشم های خونی زاکزاکی!

26 آذرماه 1394- علی رضا قزوه

نظر شما
پربیننده ها