گروه استانهای دفاعپرس - غلامرضا بنیاسدی، «پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند.» این نگاه سیدمرتضی آوینی است به شهدا و مفهوم متعالی شهادت. حالا میتوان همین گزاره را برای خود آوینی نوشت. چیزی که نگاه بسیاری است به مردی که انگار مبعوث شده بود تا از شهادت بگوید. پرورشیافته بود تا از فرازمندترین اتفاق زندگی روایت کند. به ماندگارترین بیان که فرداهای سخت در کوران جنگ روایتها هم نتوانند بر آن قلم بگیرند.
او انتخاب شده بود برای شهادت. هم زیستن به این قاعده و هم گفتن از این فراز و هم به تجربه رسیدنِ این حقیقتِ سرخ را. او با این اوج از همه فرودهای زندگی گذشت. پلکان ساخت از روزهای پیش تا بهروزی برسد که خدا چون برگی ماندگار او را برای حراست از شهادت و میراث شهیدان، «رو» کند. برگ برندهای که هنوز به برکتِ قلم و کلمات آسمانی او در زمین بذر شهادت میکاریم.
میراث قلمی و صدقه جاریه او و ماترک معنویاش میگوید میتوان در خوانش این آیه شریفه؛ ««وَاصْطَنَعْتُک لِنَفْسِی؛ و من تو را برای خودم پرورش دادم!» به او نیز نظر داشت. انگار خداوند او را برای خود پرورش داده بود. مگر شهید و شاهد در شمار اسامی حضرت خداوند نیستند؟ مگر او در حدیث قدسی خود را دیه و جایگزین شهید، نخوانده است؟ پس باید در جلوهای تابناک، کسانی را بپرورد که از شهادت بگویند و این چراغ را روشن نگهدارند.
سیدمرتضی آوینی به گواهِ آثار قلمیاش، به شهادت روایتِ فتحاش، ازجمله کسانی بود که بیشترین تأثیر را در احیای امر شهادت داشت. به این سادگی هم به جایگاهی چنین نرسیده بود که «راه طی شده» کمتجربه نکرده بود. همین بود که چشمانش درست میدید. مفاهیم را دقیق میشناخت و در تاباندن نور، به حقیقت میرسید و میرساند.
او خود را در ولایت «الله» تعریف کرده بود بعد از نفی هرآن چه غیر خداست. در این صراط مستقیم بود که «یخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النّورِ» را با گامهای بلند تجسمی پویا و مانا شد. بهشتاب گام برمیداشت و به هر شتاب، فرسنگها بهپیش میرفت.
نوشتههایش، ساختههایش، روایت فتحاش، امضای صادقانهای بود که او پای باور شهادت گذاشت. او به این یقین رسیده بود که؛ انسان اگر بتواند «خود» را در «خدا» فانی سازد نورالانوار طلعت شمس حق از او نیز متجلی خواهد شد و عزت و عظمتی خواهد یافت بینهایت.
او حقیقت را در کربلا یافته بود لذا حنجرهاش را وقفِ «حنجرههای بریده نینوا» کرده بود و میگفت: «بعضیها ما را سرزنش میکنند که چرا دم از کربلا میزنید و از عاشورا؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم، نه یکبار نه دو بار... به تعداد شهدایمان.» و او به تعداد شهیدانی که به سخن درآورده بود در این فتح پرچم پیروزی افراشته بود. نه، چرا ضمیر غایب به کار میبرم و به فعل ماضی سخن میکنم؟ او حاضر است و در زمان حال، زیست میکند. مگر خداوند نفرموده است «وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یرزَقونَ» پس چرا زبان را به این «زمانِ جاودانه» همراه نکنیم؟ چنین است که میگوییم، مرتضی آوینی مانده است و زمان ما را با خود برده است. خدا کند برگردیم، خدا کند...
انتهای پیام/