به گزارش خبرنگار فرهنگ دفاعپرس، حمید داوود آبادی از مهمترین نویسندگان حوزه ادبیات و تاریخ نگاری دفاع مقدس است که بعد از سالها کار در این حوزه تجربیات فراوانی را کسب کرده است که بهره گیری از آن میتواند برای تربیت نسل آینده نویسندگان دفاع مقدس موثر و مفید باشد.
کتاب «مثل آب خوردن» چکیدهای از همه سالهایی است که داوود آبادی دست به قلم بوده و آثار ارزشمندی را خلق کرده است. در این کتاب شیوههای خاطره نویسی از نگاه و زبان داوودآبادی آورده شده است که بخش دهم آن را در ادامه میخوانید.
نوشتن خاطرات تکراری
اصلا چی شد که به فکر جبهه رفتن افتادی؟ از وقتی به فکر جبهه رفتن افتادی تا زمان اعزام چی شد و چه کشیدی؟ قبل از جبهه رفتن آموزش نظامی دیده بودی؟
احساس، پدر، مادر، خواهر، برادر و زن و فرزندت را وقت خداحافظی و رفتن به جبهه، شنیدن خبر مجروحیت و ... بپرس و بنویس. حال و هوای سفر با اتوبوس و قطار به منطقه و اعزام به اردوگاه و خط عقب، کامیون و وانت را حتما بنویس.
راههای اعزامت را بنویس خدافظی کردی یا در رفتی؟ از بیمارستان فرار کردی؟ کلکهایی را که برای جبهه رفتن زدی بنویس. اصلا فکر نکن تکراری است مثلا شناسنامهات را دستکاری کردی یا هر چیز دیگر. چه جوری مخ رفقایت را میزدی و آنها را با خودت همراه میکردی تا بروید جبهه؟
بعضی بچهها که خیلی اهل حال بودند ترجیح میدادند برای وصیتنامه خودشان نوار ضبط کنند و بگذارند تا بعد از شهادتشان اهل خانه بشنوند؛ تو هم این کار را کرده بودی؟ خب بگو. دورههای عمومی غالبا ٤٥ روزۀ آموزشی قبل از اعزام در پادگان یا آموزشهای تخصصی که در منطقه دیدی قطعا خاطرات جالب و مهمی دارد که حضورت در جبهه را بهتر و بیشتر شرح خواهد داد.
وقتی به منطقه اعزام میشدی داخل ساکت چه چیزهایی برمیداشتی؟ اولین بار در چه سنی و چه زمانی رفتی جبهه؟ وقتی میخواستی بروی جبهه شغلت چه بود؟ محصل، کارمند، دانشجو، کارگر یا...
جیم شدن از پادگان یا اردوگاه مرخصی شهر گشت و گذار در شهرهای جنگی، سینما رفتن، آب هویج بستنی، دزفول شنا در رودخانه دز و ... را از قلم نیندازی. احساسات لحظهای مثل ترس، شجاعت، گپ کردن و ... را سر جایش بنویس. حتما تو هم رفته بودی عکاسی شهرتان یا منطقه تا عکس حجلهای بگیری خب بگو چه حالی داشت.
حال و هوای معنوی مخصوصا نماز جماعت نماز شب، راز و نیاز قبر کندن و دعا خواندن خودت و بقیه را قشنگ شرح بده حالتهای شاد حزن انگیز هراس، ترس و شجاعت را به بهترین و واقعیترین وجه و در جای خودش بنویس. حتما تو هم با تعدادی از همرزمانت عقد اخوت بسته بودی؛ حال و هوا و احساست را برای ما هم بگو.
آخ آخ شکم، خورد و خوراک توی پادگان با اردوگاه فرق داشت مگر نه؟ مرغ شب عملیات، جیرۀ جنگی، نان خشک و کنسرو تن ماهی؛ پسته و آجیل و وای کالباس مارتادلا که مثل لاستیک بود و با خیارشور و گوجه فرنگی لهیده توی خط میدادند. همه را بنویس تا مردم ببینند که توی جنگ چه شکم چرانیای داشتیم.
انتهای پیام/ 161