به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، شهید حجت الاسلام محمدحسن ابراهیمی رایزن فرهنگی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران و مدیر کالج مطالعات اسلامی در کشور گویان از جمله شهدایی است که در راه خدمت و نشر ارزش های اهل بیت و انقلاب اسلامی در سراسر دنیا از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و همواره خاری در چشم دشمنان اهل بیت و انقلاب اسلامی به شمار رفته است و در نهایت به دست عمّال و مزدوران استکبار جهانی که تاب فراگیری ارزش های انقلاب اسلامی در سایر کشورها را ندارند و به دستور مستقیم CIA به شهادت رسید.
در بخش های اول و دوم مصاحبه خبرگزاری دفاع مقدس با آقای محمد نمازی مدیر دفتر اروپا و آمریکا جامعة المصطفی و از دوستان و همکاران شهید ابراهیمی، به بخش هایی از زندگی و چگونگی ربایش و شهادت این روحانی مجاهد پرداختیم و اشاراتی به پرونده پرابهام شهادت ایشان داشتیم. در اینجا به بخش اول مصاحبه با همسر شهید حجت الاسلام ابراهیمی و نحوه بر خورد و رابطه ایشان با همسر و خانواده خود خواهیم پرداخت و در بخش دوم به سفر گویان، علت سفر به این کشور، مشکلات و سختی های ساخت کالج اسلامی و در نهایت، شهادت حجت الاسلام محمد حسن ابراهیمی می پردازیم.
دفاع مقدس: از نحوه آشنایی خود با شهید ابراهیمی بفرمایید.
همسر شهید: ما اصالتاً خوزستانی هستم. در ایام دفاع مقدس به خاطر شغل پدرم به بوشهر رفتیم. در آنجا، یکی از همسایه های ما با خانواده شهید ابراهیمی، نسبت فامیلی داشتند. آقای ابراهیمی نیز به روستای این خانواده در دلوار بوشهر برای تبلیغ رفته بود. یک شب که آقای ابراهیمی، میهمان عموی خود بودند، شهید ابراهیمی بحث ازدواج را مطرح می کند و می گوید: " من دختری می خواهم که اهل جنوب باشد." عموی ایشان هم گفته بود: "در همسایگی ما، خانواده ای با این خصوصیات زندگی می کند." بعد از این قضیه، مدتی پس از ماه رمضان و در سال 1375، آقای ابراهیمی با خانواده خود به منزل ما آمدند و از این طریق زمینه آشنایی فراهم شد و در نهایت با یکدیگر ازدواج کردیم. بعد از ازدواج و در سال 1376به قم آمدیم و تا به امروز نیز در این استان زندگی می کنیم.
دفاع مقدس: حاج آقای ابراهیمی از همان ابتدا در کارهای تبلیغی مشغول بودند؟
همسر شهید: بله. خانواده ایشان بوشهری بودند لذا برای انجام کارهای تبلیغی، اغلب به همین استان سفر می کرد.
دفاع مقدس: آقای ابراهیمی چه زمان و کجا به دنیا آمد؟
همسر شهید: پدر آقای ابراهیمی به دلیل اینکه روحانی بودند، برای تحصیل به نجف می رود و همانجا نیز آقا محمدحسن به دنیا می آید. در آن موقع و در زمان حکومت حسن البکر، ایرانیان را از نجف و کربلا بیرون می کردند، خانواده آقای ابراهیمی هم به همین دلیل از عراق به سمت ایران عزیمت می کنند.
دفاع مقدس: چطور شد که شما با وجود کار و مشغله فرهنگی از بوشهر به قم آمدید؟
همسر شهید: زمانی هم که آقای ابراهیمی به خواستگاری آمدند، این قضیه را با من در میان گذاشتند و گفته بودند که در صورت ازدواج باید در قم زندگی کنیم و من نیز پذیرفته بودم لذا کارهای انتقالی خود را انجام دادم و از بوشهر به قم آمدم.
دفاع مقدس: آقای ابراهیمی در چه حوزه و دانشگاهی در قم مشغول تحصیل بود؟
همسر شهید: از مدرسه عالی قضایی مدرک لیسانس خود را گرفت و فوق لیسانس خود را از دانشگاه مفید با گرایش حقوق بین الملل دریافت کرد. دروس حوزوی رانیز در محضر آیت الله تبریزی، آیت الله جوادی آملی و سایر علما و اساتید گذراند.
خیلی شوخ طبع بود
دفاع مقدس: رابطه حجت الاسلام ابراهیمی با شما و خانواده خود چگونه بود و با وجود مشغله های فراوان آیا فرصت رسیدگی به امور خانواده را نیز داشتند؟
همسر شهید: با خانواده خود بسیار صمیمی بودند و به تعبیری نیز شادی خانواده، ایشان بود و هر زمانی که به مهمانی می رفتیم، بچه ها به دور ایشان حلقه می زدند. بعد از شهادت آقای ابراهیمی، همه اعضای خانواده می گفتند که شادی خانه مان رفت. با بنده نیز رابطه دوستانه ای داشت و اگر مطلبی را دوست داشت به من بگوید و می خواست که من انجام دهم، بر روی کاغذ می نوشت و به من می داد و از من هم خواسته بود که این کار را انجام دهم. می گفت: "با این کار، شاید آن عمل، بیشتر در ذهنمان بماند و به عنوان یک سند محسوب می شود."
البته مانند هر زوجی ممکن بود که گاهاً کدورت هایی بین ما نیز ایجاد شود، البته نه من اهل ناراحتی بودم و نه ایشان آدمی بود که دلخوریش نسبت به کسی، کش دار و دامنه دار باشد و خیلی زود گذشت می کرد و مهربان بود.
مرا بخاطر حجابم انتخاب کرد
دفاع مقدس: معمولاً زندگی با روحانیت، یک ویژگی ها و تمایزاتی با سایر زندگی ها دارد چراکه شاید نسبت به بعضی امور در مقایسه با دیگران، حساسیت بیشتری داشته باشند. آیا نسبت به شما هم این حساسیت ها را داشتند؟
همسر شهید: نخیر. اصلاً اینطور نبود. البته یکی ازدلایلی که ایشان در بوشهر، بنده را انتخاب کرد، خودش گفت که به علت حجاب شما بوده است. البته نظر هرکس برای خودش محترم است و ممکن است برخی از روحانیون، معتقد به بستن روبند یا پوشیه باشند اما ایشان هیچ گاه از من نخواست که روبند بزنم. اما ایشان نسبت به برخورد با نامحرم بسیار حساس بود و پسندیده نمی دید که بنده با نامحرمان گفت و گو داشته باشم ولی نسبت به محارم، هیچ مشکلی نداشت.
یک روز در جلسه کاری که در محل کار برگزار شد و تعدادی از دبیران برای طرح سوالات امتحانات دعوت شده بودند، تعداد آقایان بیشتر از خانم ها بود و باید هر خانم با دو آقا به مشورت و شور می نشستند. اتفاقاً آقای ابراهیمی نیز همراه بود. ایشان با دیدن فضای جلسه به من گفت: من نمی خواهم شما را مجبور به عدم حضور در این جلسه می کنم چراکه شما مختار هستید و هرطور که صلاح می دانید انجام دهید اما به نظر من، حضور در این جلسه شاید مفید نباشد. بنده نیز وقتی عدم تمایل همسر برای حضور در این جلسه را دیدم، به مسئول آن جلسه گفتم که من نمی توانم در اینجا حضور داشته باشم چراکه نمی خواهم کاری را انجام دهم که همسرم بدان راضی نیست و جلسه را ترک کردم.
حرف ها و کارهای مورد نظرشان را با تندی و عصبانیت به من نمی گفت و همواره سعی می کرد که با لطافت و مهربانی و به نحوی که باعث ناراحتی بنده هم نشود، آنچه که مورد نظرش بود را با من در میان بگذارد و همانطوری که گفتم، سعی می کرد آنچه که مورد نظرش می بود را بنویسد و به من بدهد چراکه تأثیر نوشتن را بیشتر از بیان می دانست.
هدف یک طلبه باید این باشد که اسلام را به آنانی که نمی شناسند، بشناساند
دفاع مقدس: حجت الاسلام ابراهیمی به زبان های عربی و انگلیسی هم تسلط داشت و مدتی هم به عنوان مترجم، در سازمان حوزه ها و مدارس مشغول کار بودند. دلیل یادگیری این زبان ها آن هم بدین نحو از سوی آقای ابراهیمی چه بود؟
همسر شهید: ایشان قبل از ازدواج به این زبان ها تسلط داشت. کلاس زبان نرفته بود و خودش به روش های مختلف و با تلاش های فراوان سعی در یادگیری زبان می کرد. معتقد بود و می گفت: "یک طلبه باید به زبان های مختلف دنیا مسلط باشد چراکه ما تنها، طلبه ایران نیستیم و اینطور نیست که اسلام را فقط در ایران گسترش دهیم و باید اسلام واقعی را در کل دنیا بسط دهیم لذا باید با زبان های رسمی دنیا آشنایی داشته باشیم تا بتوانیم حرف، عقیده و هدف خود را به آنها بیان کنیم. هدف یک طلبه باید این باشد که اسلام را به آنانی که نمی شناسند، بشناساند."
دفاع مقدس: شما فرزند دارید؟
همسر شهید: یک دختر به نام فاطمه داریم.
دوست دارم فرزندم روضه خوان امام حسین(ع) باشد
دفاع مقدس: چه سالی صاحب فرزند شدید؟
همسر شهید: ما حدود هشت سال صاحب فرزند نشدیم تا اینکه به گویان رفتیم و در سال دوم به صورت اتفاقی متوجه نارحتی هایی شدم و حالم خراب شد به نحوی که از توان ایستادن هم نداشتم. ابتدا گمان می کردم به دلیل دوری از خانواده یا آب و هوا باشد. آقای ابراهیمی خیلی ناراحت شد و زمانیکه به دکتر مراجعه کردیم، گفت که من باردار هستم. ما خیلی متعجب شده بودیم که دکتر به ما گفت که این بچه نتیجه زحمات و تلاش های شما برای اهل بیت(ع) است که شما در این مدت و در گویان متحمل آن شدید. دخترم در سال1383 به دنیا آمد. اما شهید ابراهیمی هیچ گاه دختر خود را ندید چراکه، فاطمه(دخترم) سه روز بعد از تحویل پیکر شهید ابراهیمی از سوی ربایندگان به ما، به دنیا آمد.
دفاع مقدس: نام "فاطمه" را خود شما انتخاب کردید و یا اینکه از قبل و با یکدیگر، این نام را برگزیده بودید؟
همسر شهید: ما از قبل انتخاب کرده بودیم. ایشان گفته بود: " اگر فرزندم پسر باشد دوست دارم نامش را "حسین" بگذارم تا مانند پدرم، "شیخ حسین" شود و روضه خوان امام حسین(ع) شود. زمانیکه متوجه شدیم، فرزندمان دختر است، گمان کردم ایشان ناراحت شد لذا به این خاطر از ایشان پرسیدم که آیا شما از اینکه فرزندمان دختر است ناراحت شدید که ایشان در پاسخ گفت: خیر، "فاطمه" مادر "حسین" است و نام دخترمان را "فاطمه" می گذاریم.