خاطره
سه روایت حمید داودآبادی از دیدار با سردار همدانی؛

خاطره سردار همدانی از رزمنده‌ای که درجه سرلشکری روی شانه‌اش خالکوبی کرده بود

«شما منو به خاطر یه سرهنگ توی سنگر راه ندادی؟ اگه اون سرهنگه، من خودم سرلشکرم!» پیراهنش را که در آورد، دیدم روی شانه هایش درجه های سرلشکری خالکوبی کرده است.
کد خبر: ۵۴۶۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۸

خاطره همرزم شهید قهاری از روز شهادت وی

یک روز همراه با شهید قهاری برای انجام عملیاتی راهی شدیم. نماز صبح را به جایی رسیدیم که هوا بشدت سرد بود چنان که چند نفری خون شان منجمد شد...
کد خبر: ۵۴۴۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۶

خاطره شهید صیاد شیرازی از دره مخوف و توسل به امام زمان(عج)

کتاب «شب خاطره » در خود روایت فرماندهان و شاهدان عینی از جنگ را جای داده است. یکی از روایت‌های خواندنی این کتاب مربوط است به خاطره ‌ای از شهید صیاد شیرازی از دره‌ای مخوف در کردستان.
کد خبر: ۵۴۲۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۱

شهید بیضایی نمادی از حسن باقری بود

شهید محمودرضا بیضایی که با توجه به تحولات میدانی کشور سوریه و هتک‌ حرمت‌های اخیر به حرم حضرت زینب کبری(س) به دست گروه‌های تکفیری، برای دفاع از حرم خاندان اهل بیت(ع) به سوریه رفته بود، دو سال گذشته به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۳۸۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۸

شاعری که رهبر انقلاب برای کتابش مقدمه نوشت

سبزواری در کتاب «حال اهل درد» خاطره ای را نقل کرده است و می‌گوید: یک روز در خدمت حاج‌آقا بودم که فرمودند: آقا حمید چرا شما کارهایتان را چاپ نمی‌کنید؟ من به شوخی گفتم: آقا منتظر مقدمه‌ای هستم که شما بر کتاب بنویسید.
کد خبر: ۵۳۸۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۶

7 خاطره‌ خواندنی رهبر انقلاب از دوران دفاع مقدس

به توصیه‌ امام عمل کردم و وصیت‌نامه‌ها را خواندم...

بعد از سخنرانی، دیدم خانمی به اطرافیان اصرار می‌ورزد که با من صحبت کند. خانم جلو آمد و گفت: پسر من در دست بعثی‌ها اسیر بود و همین چند روز قبل به من خبر دادند که او زیر شکنجه کشته شده است، شما از قول من به امام سلام برسانید و بگویید: پسر من فدای شما؛ من ناراحت نیستم.
کد خبر: ۵۳۴۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۱

جدیدترین خاطره از تفحص پیکر مطهر شهدا به روایت سردار باقرزاده

فرمانده کمیته جست‌وجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح با اشاره به تاثیرات انقلاب اسلامی در مردم عراق، جدیدترین خاطره تفحص پیکر مطهر شهدا که اخیرا در منطقه القرنه کشور عراق اتفاق افتاده است را روایت کرد.
کد خبر: ۵۲۵۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۱۶

عاقبت قالیچه‌ای که قرار بود به صدام هدیه شود

فرماندهان اطلاعاتی عراقی در سال 1363 در اردوگاه موصل بر آن شدند که دستور بافت قالیچه‌ای را منقش به پرچم عراق با تحریر متن عربی «هدیه الاسراء الایرانی للرئیس القائد صدام حسین» دادند.
کد خبر: ۵۱۷۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۰۳

روایت دلداگی شهدا در حرم مطهر امام رضا(ع)

ماجرای آغاز زندگی بدون تشریفات/ روایت گرفتن رضایت مادر برای شهادت در حضور امام رضا(ع)

همسر شهید سید محمد موسوی بایگی می‌گوید: با همان ماشین ساده تا دور حرم رفتیم. نه بوقی داشتیم و نه دایره‌ای. جالب‌تر اینکه سید محمد ماشین را دور حرم امام رضا (ع) نگه داشت؛ آن‌وقت مفاتیح کوچکی را از جیب درآورد و شروع به خواندن زیارت کرد.
کد خبر: ۵۱۷۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۰۳

و اینچنین بود که من انقلابی شدم

هر روز غروب به خانه ی ما می آمد و از احوالم جویا می شد، آن روز کتش را پوشید و خداحافظی کرد، ناگهان از جیبش چیزی به زمین افتاد!
کد خبر: ۵۱۴۰۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۲۸

خاطره سعید قاسمی از شناسایی قبل از عملیات «رمضان»

نزدیک بود دفترچه بسیج اقتصادی جفت‌مان را باطل کنند!

آن روز من با فضلی‌خانی سوار موتور شدیم و آمدیم پایین به سمت پاسگاه بوبیان. این بار هم درست عین همان واقعه روز اول عملیات برایم تکرار شد!
کد خبر: ۵۱۱۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۲۱

می دونید چه وقتی این عکس قشنگ تر میشه؟!

روبه همه مون کرد و گفت: «می دونید چه وقتی این عکس قشنگ تر میشه؟»
کد خبر: ۵۱۰۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۲۰

چرا داری وضو می گیری؟!

من نمی دانستم هر وقت می خواهد به مدرسه برود، با وضو می رود؛ تا اینکه چندبار توی حیاط وقتی داشت وضو می گرفت، دیدمش...
کد خبر: ۵۰۹۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۸

پیشنهاد شرم آور استاد آمریکایی و تقوای خلبان ایرانی!

در بدو ورود بایستی یک سری آموزش ها را در نیروی هوایی می دیدیم که آموزش زبان انگلیسی هم جزو آن ها بود. در آن دوران بیشتر استادان زن بودند. از جمله استاد کلاس زبان که یک زن آمریکایی بود...
کد خبر: ۵۰۸۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۸

خاطرات سردار سرتیپ شهید محمد ناصر ناصری نماینده فرهنگی ایران در افغانستان

می‌خواهم ثابت کنم در باغ شهادت باز است/ خدایا شهادت در کنار برادران افغانی را نصیب من کن

شبی که شهید ناصری عازم مزار شریف بود با من تماس تلفنی گرفت و گفت: «با دکتر بزرگی و پدر شهید کاوه دیدارداشته‌ام؛ از آن‌ها خواسته‌ام، از تو هم می‌خواهم دعا کنی که من شهید شوم. فردا عازم مزار شریف هستم.». گفتم: «حالا و شهادت!؟» گفت: «جدّی می‌گویم، می‌خواهم ثابت کنم که در باغ شهادت باز است.»
کد خبر: ۵۰۸۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۸

خاطره ایرانمنش از شهید گمنامی که روز شهادتش را خبر داده بود

رضا ایرانمنش روایت می‌کند: «در تابوت را باز کردم. یک کیسه خاکستر بود و یک استخوان ساعد دست درون آن. کیسه را برگرداندم و دیدم نوشته‌اند: «شهید پرویز (مصطفی) امیری!» انگار دنیا بر سرم خراب شد».
کد خبر: ۵۰۸۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۷

فرهنگ جبهه(4)

خود ساختگی در اوقات فراغت...

شاید بشود گفت همیشه بیشترین شهدا و مجروحان از افراد خود ساخته و پرداخته بودند....
کد خبر: ۵۰۸۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۶

شهید حسین بصیر؛

هر وقت ناله کردم با این عصا بکوب تو سرم!

بعد از مجروح شدن در عملیات والفجر 8 و مداوای اولیه در بیمارستان شهید بقایی اهواز او را به خانه در پایگاه شهید بهشتی آوردیم. بعضی اوقات درد امان او را می گرفت، ناله می زد...
کد خبر: ۵۰۸۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۵

خب چیه؟! گل خوردیم دیگه...

بارها با هم در زمین فوتبال دیگر دوستان، بازی کردیم. اخلاق ما مثل بقیه هم سن و سالهایمان بود؛ یک گل که می خوردیم، سر هم تیمی هایمان داد می کشیدیم...
کد خبر: ۵۰۷۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۳

خاکریز خاطرات(7)

خاطره ای از زندگی شهید دکتر محمد علی رهنمون

صبح ها بعد از نماز می نشست قرآن می خواند اگه دخترم زهرا بیدار بود توی بغل می گرفتش اگه هم خواب بود کنار رختخوابش می نشست و می خواند...
کد خبر: ۵۰۴۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۵/۱۱

پربیننده ها