خاطرات دفاع مقدس
خاطرات جبهه و جنگ(48)

شکلات هایی برای بابای مفقودالاثر

بهجت افروز مسئول اداره اسرا و مفقودین جنگ تحمیلی خاطراتی از زمان خدمتش در این زمینه را منتشر کرده است.
کد خبر: ۷۳۰۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۱۷

این شهر چه جوان‌هایی داشت؛

برخلاف رفتار شهدا عمل می‌کنیم

تمام دارایی‌اش را روی چرخ‌دستی‌اش خلاصه کرده است. کنار قوطی‌های واکس، فرچه و کفی کفش، یک قاب عکس دارد که برایش به اندازه یک دنیا ارزش دارد.
کد خبر: ۷۲۹۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۱۵

خاطرات جبهه و جنگ(47)

شپش‌ها در جعبه چوب کبریت!

در بین راه به نیروهای عراقی برخوردیم، عراقی‌ها بدون معطلی آمبولانس را به گلوله بستند، چهار تیر هم در این حادثه به من اصابت کرد، وقتی عراقی‌ها به بالای سرم آمدند نای صحبت کردن نداشتم، با همان شرایط دست‌هایم را با سیم تلفن بستند و سوار بر قایق کردند.
کد خبر: ۷۲۹۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۱۵

خاطرات جبهه و جنگ(46)

شکنجه اسیری با لباس بعثی ها

یک روز دیگر پشت پنجره ایستاده بودم، دیدم تعدادی سرباز و یک افسر عراقی از یکی از آسایشگاه ها خارج شدند. به بچه ها گفتم: «مثل اینکه از بغداد افسر آمده برای بازدید! حواس تان را جمع کنید.»
کد خبر: ۷۲۲۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۱۰

ماجرای شنیدنی از جنگ چریکی واحد ایثار

تصمیم بر این شد که چند نفر از رزمندگان شهادت‌طلب، خود را به خطر بیاندازند و برای انهدام سنگر دشمن اقدام کنند. از جمله افراد داوطلب، شهیدان احمد قاسم‌زاده و مرتضی آقایی بودند.
کد خبر: ۷۱۶۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۰۶

خاطرات جبهه و جنگ(45)

آرزوی اجباری!

مدت مأموریت ما درخاک طلائیه هر پانزده روز یک بار عوض می شد. سه گروه بودیم که در مجموع هر پانزده روز نوبت یکی از ما می شد. در نوبت دیگری باز مرا مأمور سنگر نوک و کمین کردند.
کد خبر: ۷۱۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۰۵

چاپ 40 خاطره از سردار شهید سعید سیاح‌طاهری

کتابچه‌ای مشتمل بر 40 خاطره از سردار سعید سیاح طاهری، از فرماندهان جنگ‌ تحمیلی و مدافع حرم حضرت زینب (س) به چاپ رسید.
کد خبر: ۷۱۰۶۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۰۱

خاطرات جبهه و جنگ(43)

سرو غذا روی موزاییک !

ما را با دست ها بسته و چشم های بسته به اردوگاه رمادیه بردند. وقتی پیاده شدیم، چشم هایمان را باز کردند. ساختمانی با سه تا بلوک رو به روی ما بود. گفتند بروید تو.
کد خبر: ۷۰۸۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۰۱

خاطرات جبهه و جنگ(42)

اسیری که آدم غیب می کرد!

موقع رفتن، چند ضربه شلاق هم به آن دو نفری که با من بحث می کردند نثار کرد. شب را دور هم جمع بودیم و هر کدام از بچه ها که کاری و هنری بلد بودند، بقیه را سرگرم می کرد.
کد خبر: ۶۹۷۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۲۰

قابلمه ای که کلاهخود جنگی شد

آسمان شهر آبادان از میگ های عراقی خالی نمی شد. آنها تأسیسات صنعتی و مخازن نفتی و مراکز نظامی را همزمان زیر آتش گرفته بودند. با میگ جنگی، مردم بی دفاع را دنبال می کردند. آقا دستم را توی دستش گرفته بود. با سرعت از این کوچه به آن کوچه می دویدیم اما نمی دانستیم به کدام کوچه و خیابان پناه ببریم و سنگر بگیریم. حتی سنگر ملکه ی بابا هم ناامن شده بود.
کد خبر: ۶۹۴۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۸

«لشکر 10» در عملیات والفجر8 چند فرمانده جایگزین داشت؟

سردار علی فضلی از اتخاذ یک تصمیم در جریان عملیات والفجر8 سخن می‌گوید که در نوع خودش نشان از این دارد فرماندهان و مدیران باید از معرفی افراد توانمند، حتی در حد جایگزینی خود، هراسی نداشته باشد و حسادتی نسبت به دیگران در خود احساس نکنند.
کد خبر: ۶۸۵۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۲

خاطرات جبهه و جنگ(39)

زیارت کاظمین از زیر چشم بند

پس از این گردش اهانت آمیز یک ساعته، ما را دوباره به پادگان بازگرداندند. در آنجا بلافاصله سوار اتوبوس هایی که از قبل آماده شده بود، نمودند و به طرف بغداد به راه انداختند.
کد خبر: ۶۸۶۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۲

خاطرات جبهه و جنگ(38)

تحلیل های آبگوشتی در جشن تولد صدام

چون بیدار بودن در شب ممنوع بود، یک نفر در حالت درازکش، بیدار می ماند و هنگامی که پاسی از شب می گذشت و نگهبان هم نبود، بغل دستی خود را بیدار می کرد تا نماز شب بخواند.آن شخصی نیز وقتی نماز شبش را می خواند، نفر بعدی را بیدار می کرد و به همین ترتیب بچه ها تا صبح، به عبادت مشغول بودند.
کد خبر: ۶۸۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۱

یادی از سرلشکر مجید بقایی در ایام شهادتش؛

فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس

سرلشکر شهید مجید بقایی فرمانده قرارگاه کربلا در دوران دفاع مقدس، وقتی در مسیرش بسیجی‌ها را می‌دید، از ماشین پیاده شده و با آنها مصافحه می‌کرد. می‌گفت: «یکی از رمزهای موفقیت ما قدردانی از نیروهای مردمی است.»
کد خبر: ۶۸۳۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۱

تاریخ شفاهی «سرلشکر محسن رضایی» چاپ می‌شود

مرکز اسناد وتحقیقات دفاع مقدس جلد نخست کتاب «راه» که به تاریخ شفاهی سرلشکر محسن رضایی اختصاص دارد را منتشر خواهد کرد.
کد خبر: ۶۸۳۲۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۱۱

خاطرات جبهه و جنگ(37)

کنسرو پخته بفرستین، نه خام!!!

برای جا به جایی نیروها از منطقه ی آهودشت به گرم دشت می گفت آهو ها رو بفرستین اون جاییکه هواش گرمه.
کد خبر: ۶۷۷۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۰۶

خاطرات جبه و جنگ(34)

ابتکاری برای پنهان کردن خودکار در زندان

از ساعت هشت صبح تا ظهر مشغول کار بودیم و در این بین من یک خودکار برداشتم و در جوراب پاى چپم گذاشتم، غافل از این که یکى از سربازان عراقى مرا زیر نظر داشته است.
کد خبر: ۶۷۶۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۰۵

کلام شهدا(14)

سرچشمه این سیل به خدا وصل است و هیچ گاه از خروش نمی افتد...

شهید مجید دایی دایی:سرچشمه این سیل به خدا وصل است و هیچ گاه از خروش نمی افتد...
کد خبر: ۶۷۵۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۰۵

سرداری که رفتارش تازه‌مسلمان انگلیسی را متحول کرد

با زندگی شهید سید حسن موسوی زمانی آشنا شدیم که خاطره ‌برخورد او با یک تازه‌مسلمان انگلیسی را به نقل از همرزمش شنیدیم.
کد خبر: ۶۷۵۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۰۵

وصیت‌نامه شهیدی که پایش به خرمشهر نرسید

وی در سمت قائم مقام فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات فتح‌المبین شرکت نمود و در همین سمت در عملیات بیت‌المقدس اندکی پیش از آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید.
کد خبر: ۶۷۳۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۱/۰۴

پربیننده ها