روایت زندگی 2 دانشجوی خراسانی حماسه ساز تسخیر لانه جاسوسی

اگر سفارت آمریکا تسخیر نمی شد ما هنوز اسیر این کشور بودیم/ از حق خود می­‌گذریم تا انقلاب بماند

با اصابت گلوله تانک، هنگام اذان ظهر، جبهه شرهانی شاهد عروج پرستویی بود که با پیکری شرحه شرحه جام وصل را سر کشید. پیکرش پس از بیست و پنج روز در جوار رحمت حضرت دوست در بوستان شهدای بیرجند آرمید.
کد خبر: ۵۶۷۱۲
تاریخ انتشار: ۱۳ آبان ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۹ - 04November 2015

اگر سفارت آمریکا تسخیر نمی شد ما هنوز اسیر این کشور بودیم/ از حق خود می­‌گذریم تا انقلاب بماند

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از مشهد، باز پاییز آمد و ماه آبان فرارسید و در این ماه روز سیزدهم درخشش دیگری دارد. در این روز بود که دانش ­آموزان به حمایت از رهبر بت­ شکن خود امام خمینی(ره) اجتماع و راهپیمایی را سازماندهی کردند و با پیوستن دانشجویان به آنها، مقدمات اعتراض علیه رژیم طاغوت فراهم شد و به برکت این حرکت آنها پایه­ های حکومت جائرانه شاه متزلزل شد.

امام خمینی (ره) در پیامی که از پاریس برای امت قهرمان ایران به همین مناسبت، فرستادند فرمودند: "عزیزان من صبور باشید که پیروزی نهایی نزدیک است و خدا با صابران است. ایران امروز جایگاه آزادگان است من از این راه دورچشم امید به شما دوخته ام صدای آزادیخواهی و استقلال طلبی شما را به گوش جهانیان می رسانم".

یکسال بعد نیز در چنین روزی بود که جوانان دانشجوی پیرو خط امام  حماسه ­ای دیگر را خلق کردند که معمار بزرگ انقلاب از آن به عنوان انقلاب دوم یاد کردند. آنها به پشتوانه ایمان و بصیرتی که داشتند لانه جاسوسی آمریکا را که مرکز طرح ریزی و دسیسه علیه انقلاب نوپای اسلامی بود را تسخیر کردند و پای آمریکایی­ ها را از کشور بریدند. آنها در این رخداداد مهم تاریخی چنان سیلی از دانشجویان خوردند که هنوز که هنوزه در پی تلافی آن هستند و قصد آن را دارند تا به اشکال مختلف به این آب و خاک نفوذ کنند، اما تا سایه ولی فقیه بر سر این کشور است و این آب­ و خاک جوانان همچون مصطفی احمدی روشن ها و مردمی مثل سردار حسین همدانی ها دارد که حاضرند برای اعتقادات و ارزشهای دینی و انسانی­ شان جان خود را فدا کنند این آروز را به گور خواهند برد.

به همین مناسبت به بخشی از زندگی دو تن از دانشجویان خراسانی که بعدها در دفاع مقدس به شهادت رسیدند  و در این حرکت انقلابی حضور داشتند می­ پردازیم.   

زندگینامه دانشجوی پیرو خط امام شهید دکتر سید احمد رحیمی

سال 1338 در شهر بیرجند خاندان رحیمی شاهد شکفتن غنچه ای دیگر از سلاله پاک پیامبر(ص)، بنام احمد بود . این مولود با برکت ایام طفولیت را در دامان مادری با تقوا سپری نمود و همپای پدر با شوری کودکانه در محافل مذهبی شرکت می کرد . با استعدادی سرشار وارد مدرسه شد و دوران ابتدایی و راهنمایی را هر ساله با رتبه ای ممتاز به پایان رساند.

جوانی باهوش و با ذکاوت

همزمان با ورود به دبیرستان با تعمق به کسب معارف دینی روی آورد و از این سرچشمه همسالانش را نیز بهره مند می ساخت. روحیه مذهبی و هوش و ذکاوت احمد ، او را از همکلاسی هایش ممتاز می کرد به نحوی که در همان آغازین دوران جوانی مریدان زیادی یافت. او از جمله نادر جوانانی بود که پیش از سن هجده سالگی اکثر کتابهای استاد مطهری را عمیقاً مطالعه کرده و خطوط منحرف از اسلام را می شناخت . در دبیرستان انشاهای سیاسی می نوشت و به دلیل همین بی پروایی بارها مورد عتاب قرار گرفت.

خودساخته و بیدار

احمد در سال 1356 دوره دبیرستان را با نمرات عالی به پایان رسانید و در حالیکه بی دل و بی تاب در جاده های خلوت خلوص ، عشق به تحصیل در حوزه علمیه قم را در سر می پروراند به اصرار خانواده در کنکور شرکت کرد و در رشته پزشکی دانشگاه تهران با رتبه درخشان پذیرفته شد.

پایبندی احمد به مبانی اسلام و دلسوزی اش نسبت به محرومین موجب شد تا فعالیت های مذهبی ـ سیاسی را در دانشگاه به گونه ای تشکل یافته دنبال کند.

ارتبط با بزرگان و مبارزین

با وزیدن نسیم انقلاب به فعالیت هایش علیه رژیم وسعت بخشید و برای انتقال اعلامیه ها از تهران چهره و نوع پوشش خود را تغییر می داد. او در راهپیمایی های تهران و مشهد و بیرجند حضوری چشمگیر داشت و از نزدیک شاهد تظاهرات خونین در میدان ژاله بود . شبی پس از سخنرانی در یکی از مساجد به دست نیروهای ساواک بیرجند دستگیر شد اما با هوشیاری از زندان رهایی یافت و از آن پس نامش در صحیفه یاران امام به ثبت رسید . با پیروزی انقلاب اسلامی و بازگشایی مجدد دانشگاهها به ادامه تحصیل پرداخت و با شخصیتهای چون آیت الله بهشتی و استاد مطهری رابطه ای تنگاتنگ داشت.

تسخیر لانه شیطان بزرگ

چندی نگذشت که در سیزده آبان 1358 به همراه تعداد دیگری از دانشجویان پیرو خط امام لانه جاسوسی آمریکا را به تصرف درآوردند.به اعتقاد سایر دانشجویان او یکی از چهره های فعال فتح لانه جاسوسی آمریکا بود و بارها به نمایندگی در تجمع مردم حضور می یافت و به روشنگری می پرداخت.

در کنار این مهم ، با برپایی درس اخلاق و زبان عربی ، به آموزش عده ­ای از دانشجویان همت گماشت .

زندگی مشترک

در این ایام بود که با دختری متدین از بستگانش پیمان بست و مدتی پس از این مثیاق ، آشیانه پربرکت احمد با تولد سمیه تنها یادگارش رنگی دیگر گرفت.

پذیرفتن مسئولیت در سپاه خراسان

به درخواست دادسرای انقلاب اسلامی بیرجند به این شهرستان مراجعت نمود و با اقتدار مسئولیت فرماندهی سپاه پاسداران این منطقه را پذیرفت. دوران خدمتش در سپاه مقارن بود با نواخته شدن طبل جنگ و آغاز حرکت کور منافقین و فعالیت تروریستهای اقتصادی و ملاکین غاصب.

سه بار منافقین تصمیم به ترور وی گرفتند و کروکی منزلش در خانه های تیمی به دست آمد. اما هر بار با عنایت خدا به گونه ای محفوظ ماند.

احمد رحیمی که تنها به اعتلای اسلام می اندیشید با درایت و صلابت در برابر تمامی جریانات منحرف داخلی ایستادگی کرد و پس از کسب تکلیف از محضر امام (ره) به شایستگی به عضویت شورای فرماندهی سپاه منطقه 4 خراسان و سرپرستی واحد اطلاعات این سپاه منصوب گردید و خدمات ارزنده ای از خود بر جای گذاشت . با فوت پدر و بی سرپرست ماندن خانواده ،علی رغم اصرار زیاد مسئولین به بیرجند مراجعت نمود و به فعالیت های آموزشی و عقیدتی بین جوانان سپاه و بسیج و سایر نهادها پرداخت . او با حفظ سمت بارها برای بررسی وضعیت نیروهای لشکر 5 نصر به جبهه رفت.

حضور در جبهه مقاومت افغانستان

همسر شهید رحیمی می گوید : گاهی پیش می آمد که مدت بیست روز از محل حضورش بی اطلاع بودم . یکی از مبارزان افغانی پس از شهادت احمد تعدادی از عکسهای او را در سنگرهای افغانستان به ما نشان داد و ما تازه فهمیدیم که احمد در نهضت افغانستان علیه شوروی نیز سهیم بود.

عروج

در زمستان 1361 به شوق حضور مداوم در جبهه به همراه خانواده به خوزستان هجرت کرد و در اواخر همان سال بر اثر اصابت ترکش به پای چپش مجروح شد . احمد که دلداده سنگر بود پس از بهبودی نسبی در عملیات والفجر 1 مورخ 1362/1/24حماسه ای پایدار از خود به یادگار گذاشت و در حال حمل مجروحین و شهدا بار دیگر مجروح گردید. اما با همان حال آرپی جی یکی از رزمندگان را بر دوش نهاد و بر بلندای خاکریز ایستاد و چندین تانک دشمن را منهدم کرد . با اصابت گلوله تانک ، هنگام اذان ظهر ، جبهه شرهانی شاهد عروج پرستویی بود که با پیکری شرحه شرحه جام وصل را سر کشید. پیکرش پس از بیست و پنج روز در جوار رحمت حضرت دوست در بوستان شهدای بیرجند آرمید و این زمزمه به یاد ماندنی شهید محقق شد :« دوست دارم در جایی به شهادت برسم که هیچ کس مرا نشناسد و احمد صدایم نزنند وناله هایم را جز خدا کسی نشنود.»

 

به عنوان نماینده دانشجویان، خدمت امام(ره) می­ رسید

احمد قبل از تسخیر لانه جاسوسی در قم به منزلمان آمد و گفت : قرار است با تعدادی از دوستان به محضر امام برویم و مواردی را با ایشان مطرح کنیم. آن روز از مسایل مختلف کشور با هم گفتگو کردیم. با اینکه هیچ مطلبی را از من پنهان نمی کرد اما چون شدیداً معتقد به حفظ اسرار بود ، چیزی بروز نداد. دو روز بعد برای شرکت در سمینار حوزه و دانشگاه به تهران رفتم . آنجا متوجه شدم احمد با تعدادی از دانشجویان پیرو خط امام سفارت آمریکا را به تصرف درآوردند. بعد از آن جریان احمد هم به عنوان نماینده دانشجویان به خدمت امام می رسید و از ایشان راهکار می گرفت.

حجت الاسلام نعمتی پور

از حق خود می­ گذریم تا انقلاب بماند

زمانی که اولین مجلس خبرگان شکل گرفت شهید بهشتی به عنوان چهره شاخص مجلس مطرح بود. از طرفی شایعات بر علیه این شخصیت چنان وسعت پیدا کرده بود که دامنه تردید به دانشگاهها هم رسید. در بین دانشجویان مطالبی عنوان می شد که قلب هر دوستدار انقلابی را به درد می آورد. از آنجایی که پسر شهید بهشتی هم در همان دانشگاه درس می خواند، احمد با هماهنگی ایشان وقت ملاقاتی گرفت تا به دیدن شهید بهشتی بروند و دانشجویان ابهامات خود را مطرح کنند. احمد می گفت:روزی که به دیدن ایشان رفتیم این سید بزرگوار همه مسایل را گوش کرد و لحظه ای ساکت ماند. آن روز قبل از هر صحبتی اشکش سرازیر شد بعداً آهسته گفت : خدایا اگر این کارهایی را که انجام می دهیم برای رضای تو نباشد چگونه باید تحمل کرد؟ خود شاهد باش این مسلمانان راجع به من چه می گویند. ما هیچ قابلیتی نداریم اما از حق خود می گذریم تا انقلاب بماند. احمد می­ گفت : حضار با شنیدن این مطلب منقلب شدند و به شدت تحت تاثیر قرار گرفتند.

حجت الاسلام نعمتی پور

برای مقابله با استکبار پاسدار باید روح و جسمش آماده باشد

هر روز صبح می گفت : بچه ها برویم ورزش. بعد از طلوع آفتاب ما را از سپاه تا بند دره به حالت دو می برد و بر می گرداند. وقتی به محوطه سپاه بر می گشتیم تازه نرمش کردن و بدنسازی شروع می شد. آن هم نیم ساعت . یکبار بعد از ورزش خسته و کوفته به آقای رحیمی گفتم : این همه می دویم بعد هم که باید نرمش کنیم. خدا خبرتان بدهد. زیاد نیست ؟

با اینکه هنوز جنگ ایران و عراق شروع نشده بود در جوابم گفت : در آینده وارد جنگ مستقیم با آمریکا می شویم . ما پاسداران هم باید به فکر ساختن روحمان باشیم هم جسممان را آماده دفاع از اسلام کنیم.

بعد از مدتی همان تمرینات بدنسازی در درگیری های کردستان خیلی برایم کارایی داشت.

غلامحسین اصغری

بنی­ صدر انسان سالمی نیست

آقای رحیمی در یک جمع خصوصی گفت : با اسنادی که از لانه جاسوسی به دست آمده بنی صدر آدم سالمی نیست اما بالاخره چاره ای هم نیست . احتمالاً بیشتر مردم به او رای خواهند داد.

زمانی که بنی صدر به عنوان رییس جمهور به بیرجند آمد تعدادی از مسئولین شهر هماهنگ کرده بودند تا او را از مسیر خیابانهای اصلی عبور دهند . اما آقای رحیمی اصرار داشت که رییس جمهور را از مناطق خاکی و محروم شهر ببرد و این تصمیمش را هم عملی کرد . وقتی بنی صدر در حال سخنرانی برای مردم بود رییس دفتر ریاست جمهوری در بیرجند به کار ایشان معترض شد . آقای رحیمی گفت : اگر این رییس جمهور مال همه مردم است باید جاهای خراب و فقر مردم را ببیند. من باید ایشان را از آن مناطق می بردم تا ببینند که به مردم چه می گذرد. رییس جمهوری که درد مردم را نداند و نفهمد که دیگران چه مشکلاتی دارند، رییس جمهور نیست.

احمد حاجی زاده

داشتن شجاعت و روحیه انقلابی در نوجوانی

شهید سید احمد رحیمی از همان دوران نوجوانی، مبارزه را علیه ظلم و ستم شاه ملعون آغاز نمود، به طوری که به یاد دارم، یک بار، در مسجد آیت الله آیتی پس از نماز جماعت برخاست و این چنین مخالفت خود را با اسد الله علم ابراز داشت. من برای افرادی که هنوز گندم های اسد الله علم در خانه آنها هست ارزشی قائل نیستم. این سخن کوبنده از یک نوجوان بعید به نظر می رسید و مانند توپی در بیرجند صدا کرد و باعث شد که مأمورین ساواک وی را دستگیر کرده و به وی هشدار دهند که در صورت تکرار با او برخوردجدی تری خواهند نمود.

سید محمد علی رحیمی

روشنگری با بصیرت

لانه جاسوسی که اشغال شد. سید احمد هم از دانشجویان داخل لانه جاسوسی آمریکا (سفارت سابق آمریکا) بود. یادم هست که آن روزها اجتماعات عظیم مردمی، جلوی لانه جاسوسی برگزار می شد. مردم و گروههای مختلف شب و روز می آمدند و آنجا از دانشجویان مسلمان پیرو خط امام اعلام حمایت می کردند. در آن روزها سخنرانی­ هایی توسط شهید رحیمی برای مردم مشتاق در لانه جاسوسی برگزار می شد، و در آن بهترین تحلیل­ های سیاسی از اوضاع آمریکا و شرایط سیاسی ایران در آن سخنرانی ها برای کل کشور ارائه می داد.

غلامرضا سلطانی

لباس سبز سپاه را با هیچ جیز عوض نمی­ کنم

برای یک مسئولیتی در همین استان خراسان، خودم با شهید صحبت کردم که، آقا استانداری خوب است، جایی که می شود خوب خدمت کرد. گفت: من این لباس سبز را با هیچ چیز عوض نمی کنم.

محمد ابراهیم موهبتی

من باید قدردان لحظه­ ای که در آن هستم باشم

سردار احمدی بیان می کرد شبی که، شهید رحیمی می خواست در عملیّات شرکت کند و آخرین شب حیات این عزیز بود، از او سؤال کردم که، آقا احمد! حضور شما به عنوان یک نیروی فرهنگی و فکری به نظر من در جامعه بیشتر نیاز است تا شهادت شما. بعد خودم را مثال می زدم و گفتم: آقا جان، من یک آدم نظامی هستم اگر به اصطلاح شهید شدم یک نظامی دیگر هست که جای من را بگیرد. امّا شما به عنوان یک ایدئولوگ به عنوان یک فرد تحصیل کردة، سیاسی، قوی، آدم فرهنگی، یک انسانی که می تواند معضلات فرهنگی جمعی را حلّ و فصل کند حضور شما را الآن انقلاب می طلبد چرا برنمی گردید؟ سید احمد در جوابم گفت: آقا اگر من برگردم پشت خط، معلوم نیست سالیانی بعد، این جنگ تمام بشود و بعد از اتمام جنگ شهید رحیمی یا این احمد رحیمی الآن، همان احمد رحیمی زمان جنگ باشد چون به خودم اطمینان ندارم و این لحظه را حداقل که من اینجا هستم باید قدر بدانم.

محمد کریم زاده

اگر برگشتم طلبه می شوم

وقتی فرمانده سپاه بود، به او گفتم: مادر برو درست را بخوان. گفت: مادر می روم. اگر رفتم و برگشتم، یا به درس خود ادامه می دهم، یا اینکه به قم می­روم و طلبه می شوم که دیگر رفت و برنگشت.

مادر شهید

رافت اسلامی در برخورد با مجرمین

روزی که خبر شهادت، سید احمد را به من دادند سر کلاس ریاضی بودم. دبیر ریاضی گفت: احمد شهید شده است. با همان حال ناراحتی و غم سر کلاس نشسته بودم که  همان موقع معلم از من خواست که پای تابلوی بروم و درس جواب بدهم. من هم رفتم و در حالی که حال خوبی نداشتم، معلم از من سوالی کرد. همکلاسی­ها که متوجه حال من شدند گفتند که برادرش شهید شده.  گفت: کدام برادر. گفتم:، شهید احمد. این معلم جزء توّابین سازمان مجاهدین یا آرمان مستضعفین بود و جزو آنهایی بود که شهید رحیمی آنها را دستگیر کرده بود و من که این را گفتم، سر کلاس جلوی جمع شروع به گریه کردن کرد و گفت: من به عنوان محکوم در دست او بودم اما خدا را شاهد می گیرم که الآن احساس کردم برادرم شهید شده است. بارها در مراسمش شرکت کرد، می گفت: دراوج محکومیت بر خوردی با من می کرد، که انگار من یک انسان دارای کرامت و شخصیت و دارای احترام هستم.

سید مهدی رحیمی

بخشی از وصیت نامه سردار شهید سید احمد رحیمی

حمد و سپاس خداوند متعال را که با عنایت خاصه اش به ملت ایران تهصت اسلام و جمهوری اسلامی را ارزانی داشت. قلب های متفرق را متحد ساخت. و زنگار قلوب جوانان این کشور را زدود و با صبغه الله رنگ آمیزی کرد. پروردگارا تو را سپاس گزارم که توفیق شرکت در عملیات را به من عنایت فرمودی تا بدین وسیله ناخالصی ها و تبعات معاصی را از قلبم بزدایی. بار خدایا اگر صلاح می دانی به تنها آرزوی مانده بر دلم یعنی شهادت فی سبیل الله نیز جامه عمل بپوشان. سخنی با همه آنان که مرا می شناسند. تقوای خدا پیشه کنید و خانه دل را برای او خلوت کنید. وقتی دل از یاد خدا غافل شد، آنگاه خدا شیطان می گردد و شما را تباه می کند. مطالعه در کتاب قلب سلیم و گناهان کبیره را به جوانان پیشنهاد می کنم امیدوارم از آن غافل نشوید. سفارش می کنم شما را به تبعیت از امام امت که به راستی موهبتی آشکار از سوی خداست برهمه جهانیان اگر تمسک به فرمایشات ایشان در جامعه رو به تحلیل نرود یقیناً این مملکت شکست نخواهد خورد. مادر، همسر، خواهران و برادران و دوستانم را به خدا می سپارم و از همه کسانی که مرا می شناسند طلب عفو می کنم.

زندگینامه دانشجوی پیرو خط امام شهید محمد فاضل

شهید محمد فاضل، دوم اردیبهشت سال ۱۳۳۸ در سبزوار چشم به جهان گشود. از کودکى با احکام اسلامى آشنا و جذب فعالیتهای مذهبی شد. او که در چنین روزگاری انقلابی و در زادگاه روشنفکری همچون شریعتی میزیست؛ هم تفکر را میشناخت و هم سیاست را. از این رو در کار سیاسی و فرهنگیاش عمیق بوده و اگر هم شعاری میداد، برخاسته از شعورش بود. به همین دلیل بود که در روزگار نوجوانی، دکتر شریعتی او را کشف کرده و به خانوادهاش توصیهکرده بود: «محمد جواهر است، قدرش را بدانید.»

اصل، انقلاب است و اصل انقلاب، امام است

او گرچه یک روشنفکر عملگرا بود، اما پشتوانه فکری، در عمل اجتماعی برایش مهم بود، این بود که، کار تئوریک را جدی گرفته بود و به همین خاطر در ورای شعارها و موضعگیریهای سیاسی و بیانیههای احزاب و گروهها، به ریشهی معرفتی آنها توجه میکرد. شهید فاضل همواره مىگفت:«اصل، انقلاب است، اصل انقلاب، امام است. تداوم انقلاب، پیروى خط امام است. پیروى خط امام، فقط خون شهداء است.»

حضور در فعالیت های سیاسی

شهید فاضل پس از گذراندن دوران تحصیل در دبستان، راهنمایی و دبیرستان مدرک دیپلم خود را در رشته ریاضی اخذ کرد. اوپس از اتمام دورهى دبیرستان، در رشتهى ریاضى دانشگاه مشهد پذیرفته شد، ولى به علت فعالیتهاى سیاسى در عرض یک سال بیش از ۴ واحد نگذراند و سال بعد در رشته مهندسى صنایع دانشگاه صنعتى شریف ادامه تحصیل داد.وی در طول دوران تحصیلی خود دانشجویی ممتاز بود.

عضویت در جهادسازندگی سبزوار

پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود که خط اصیل اسلام ناب در اندیشه و سیره عملی حضرت امام(ره) مشخص شد و با بروز فاصله سایر جریانات و از جمله انجمن حجتیه با ایشان، برخی جوانان مذهبی که شهید فاضل هم در زمره آنان بود، این گروه را ترک کردند. در این مقطع بود که ، محمد فاضل در پاسخ به ندای امام خمینی(ره) درتابستان سال ۱۳۵۸ به همت چند تن از دوستانش، جهادسازندگی را در سبزوار تشکیل داد و خود برای فعالیت در روستاهای محروم سبزوار با همراهی برادران جهادسازندگی به منطقه دوچاهی (روستایی در کویر) رفت؛ جایی که مردم از ابتدایی ترین وسایل زندگی نیز محروم بودند.  

تسخیر لانه جاسوسی

محمد در دانشگاه صنعتى شریف مشغول به تحصیل بود. این دانشگاه کانون فعالیتهای سیاسی دانشجویان انقلابی و از جمله یکی از چند انجمن اسلامی تسخیرکننده لانه جاسوسی بود که محمد نیز از حماسه­سازان این حرکت بود. از همینجا بود که محمد فاضل به «دانشجوی پیرو خط امام(ره)» لقب گرفت.

تشریح ابعاد تسخیر لانه جاسوسی توسط شهید فاضل در سبزوار

دکتر سید ابوالفضل حسینی، از دوستان شهید می گوید:

«سه چهار روز پیش از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، به اتفاق محمد فاضل به دانشگاه پلی تکنیک (امیرکبیر) رفتیم. دوست مشترکمان (شهید) حسن ساده دانشجوی آن دانشگاه بود. عدهای از دانشجویان که بعداً «پیرو خط امام» نامیده شدند، برنامهریزی محرمانهای را شروع کرده بودند که هنوز هیچ بروزی نداشت. وقتی در ۱۳ آبان ۱۳۵۸، خبر اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اعلام شد، میخواستم از وضعیت، بیشتر مطلع شوم. دیدم آری، محمد فاضل هم جزء همین دانشجویان بوده است؛ به خصوص در نامهای که از (شهید) حسن ساده، پس از تسخیر لانه جاسوسی به دستم رسید او هم از نقش محمد فاضل و حضورش در پیدایش حرکتی که به قول امام خمینی(ره)، انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول نامیده شد، برایم نوشته بود. بعدها که روال اوضاع، تقریبا عادیتر شد، محمد به سبزوار آمد تا مدتی پیش خانوادهاش باشد. با دو سه نفر از دوستان به اتفاق محمد، داخل اتومبیل در مورد مسایل سیاسی و حرکت دانشجویان و آیندهی این حرکت، صحبت کردیم و در پایان به او پیشنهاد کردیم که یک سخنرانی عمومی در مسجد جامع داشته باشد تا همگان استفاده کنند. ابتدا، او نپذیرفت و گفت چون به عنوان دانشجوی عضو مجموعهی «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» میباشد، باید با دوستانش که در لانه جاسوسی آمریکا مستقر بودند، هماهنگ کند. البته این هماهنگی صورت گرفت و محمد فاضل در مسجد جامع، سخنرانیکرد که متن آن سخنرانی و پرسش و پاسخها موجود است.»

اگر سفارت آمریکا تسخیر نمی شد ما هنوز اسیر آمریکا بودیم

شهید فاضل جمله ای درباره انگیزه دانشجویان فاتح لانه جاسوسی دارد که مشهور است:«اگر جاسوسان آمریکایی به اسارت ما در نمیآمدند، اکنون ما همچنان در اسارت آمریکا بودیم.»این تحلیل کسی است که تلاش کرده برای عمل سیاسی خود، دلیل موجهی داشته باشد.

خودسازی معنوی و اعتقادی با تکیه بر علم و دانش

دکتر سید ابوالفضل حسینی در این باره می گوید:

«ماه رمضان در راه بود. محمد هم که از تهران آمده بود تا در سبزوار با یک تیر چند نشان بزند، هنوز از جنگ خبری نبود و اوضاع لانه جاسوسی آمریکا هم تحت کنترل دانشجویان بود. محمد برگزاری کلاسهایی را در جهاد سازندگی، نهضت سوادآموزی و سپاه پاسداران به عهده گرفت. شهید محمد فاضل که به تعبیر شهید حسن ساده؛ «خود درخت ثمردهندهای بود»، ماحصل جلسات و گفتگوها و مباحثات را، به علاوهی اندوختههای فراوان دیگرش در همین کلاسها ارائه کرد. شهیدان والامقامی همچون شهید محمد فرومندی –فرمانده سپاه پاسداران و قائم مقام لشکر پنج نصر- در کلاس درس محمد شرکت میکردند. در همان ماه رمضان، هر روز صبح بعد از اذان تا حدود ساعت ۹ صبح، پیرامون موضوع «خط شیطان» در قرآن به تحقیق و مطالعه پرداختیم، به یاد نمیآورم حتی، یک روز هم کار را تعطیل کرده باشیم. ماه رمضان داشت تمام میشد و ما به ضرورت تداوم این بحث در نهجالبلاغه رسیدیم، بنابراین، بر آن سی روز، ده روز دیگر نیز افزودیم، «و اتممناه بعشر» و انگار یک دوره چلهنشینی از این نوع را تجربه کردیم که مخلوطی بود از روزهداری و عبادت، تفسیر قرآن بود و نهجالبلاغه، تحقیق بود و تدریس و بالاخره خودآگاهی بود و دیگر آگاهی. یادداشتهای حاصل چهل روز کار مشترکمان برای بررسی و اظهارنظر و استفاده و در صورت لزوم، چاپ، به جمع دانشجویان مستقر در سفارت آمریکا رفت ولی متأسفانه، با شهادت محمد، دیگر چیزی از آن بدست نیامد.»

همکاری با سپاه پاسداران

در تابستان 59 همکارى خود را با سپاه نیز آغاز نمود. 31شهریور ماه 1359 بود که ناقوس جنگ توسط رژیم بعث عراق نواخته شد و جنگی نابرابر را علیه مردم کشورمان آغاز کرد. دانشجویان خط امام جزو اولین گروه­های داوطلبی بودند که برای مقابله با تجاوز دشمن بعثی خود را به جبهههای جنگ رساندند. شهید محمد فاضل، نیز از همان روزهای اول تجاوز عراق، مترصد فرصتی برای حضور در جبهه بود.

تحلیل مسائل بوجود آمده در روزهای اولیه جنگ تحمیلی

دکتر سید ابوالفضل حسینی، همرزم شهید می گوید:

«یادم هست با شروع جنگ و تهاجم بعثیها، با اینکه سبزوار در تیررس حملات عراق نبود، شبها برنامه خاموشی اجرا میشد، کشور را شرایط ویژه فرا گرفته بود. محمد در کمیته فرهنگی جهاد سازندگی سبزوار کار میکرد. شبها که شهر در تاریکی فرو میرفت، دو گروه میشدند، با هر گروه یک ماشین بود که نور چراغهایش را روی دیوار میانداخت، تا یک گروه روی دیوارهای مناسب شهر، رنگ زمینه بزند و گروه دیگر، جملات و شعارهای مناسب که محمد فاضل در لزوم دفاع، انتخاب کرده بود، با خط درشت بنویسد. مدتی گذشت، از کار شعارنویسی روی دیوارها که برای «ابلاغ» بود، تا حدی فارغ شدیم. محمد فرصت را برای ارائه تحلیلی عمیق، غنیمت شمرد، به عبارتی؛ پیش از رفتن به جبهه، به تحلیل جامعی رسید و آنگاه حرکت کرد، از لحظه شروع حمله عراق، اخبار جنگ را پیگیری میکرد. مسأله کوچکی نبود، انقلابی که مردم آفریده بودند و نظامی که هنوز گامهای اساسی برای پیریزیش برداشته نشده بود، در معرض تهاجم قرارگرفته بود. در همان منزل که قبلاً ذکرش به میان آمد، منظورم همان خانهای است که مادرش علاقهمند بود که محمد و دوستانش در آن جا به مطالعه و مباحثه و نوشتن بپردازند، محمد، مرا بازداشت کرد! شوخی هم نبود! بسیار مُصر بود؛ «تا جزوه تحلیلی «عراق جولانگاه بعث» تمام نشود، آزاد نمیشوی!» این نوع زندانیشدن هم صفایی داشت! زندانبان که مرا در منزلش دستگیر کرده بود، خود نیز، در تمام مدت مقرر، به همراه من در بازداشتگاه ماند تا بالاخره تحلیل «عراق جولانگاه بعث» آماده شد و من مجوز آزادی را، از محمد دریافت کردم. او هم باری را که بر دوشش احساس میکرد، به منزل مقصود رساند. او میخواست بگوید که من با این تحلیل میخواهم به دفاع از کشور و انقلابم بپردازم، جنگ و دفاع را اینگونه میفهمم، تا دیگران و آیندگان بدانند که نسلی با چشم باز به دفاع از شرافت دینی و ملی خویش برخاسته بود.»

اقتدا به امام عشق و رفتن به مسلخ

تقریبا یک سال از تسخیر لانه جاسوسی و یک ماه از شروع جنگ، گذشته بود که محمد فاضل در آبان ماه سال ۱۳۵۹ برای رفتن به جبهه عازم تهران شد و با جمعی از دانشجویان برای ملاقات امام خمینی(ره) به قم رفت و امام در ضمن سخنانی، آنان را برای رفتن به جبهه تشویق نمودند. آنهاتحت فرماندهی حسین علم الهدی راهی خوزستان شدند. در اهواز نوعی از مبارزه با ستون پنجم دشمن را تجربه کرد. شهید فاضل با دوستان شهیدش، سیدمصطفی مختاری، مجید مهدوی، حسن فتاحی و مجید کریمی ثانی که از جوانان مسلمان و متعهد عضو جهادسازندگی شهرستان سبزوار بودند در مدرسهای در سوسنگرد مستقر شدند و وظیفه شناسایی جبهه سوسنگرد را به عده داشتند.نزدیک دو ماه و نیم در سنگرهای سوسنگرد با حملات چریکی به همراهی سایربرادران بسیج و پاسدار، ضربات سنگینی به نیروهای عراقی وارد کردند.

جمعی از نخبگان که با محمد بودند، به سبب شایستگیها، صداقت و ایثار و فداکاری به گروه اخلاص مشهور شدند و سرمشق دفتر عشق، در مدرسه اخلاص، محمّد بود. گروه اخلاص در هویزه همهی توان و وجود خویش را در طبق اخلاص نهاد. سرانجام روز پانزدهم دی ماه حملهای صورت گرفت و در روز شانزدهم دی ماه ۱۳۵۹، حدود یکصد و چهل تن از بهترین جوانان، در محاصرهی تانکهای دشمن قرار گرفتند و در کربلای هویزه در خون خود غلتیدند و صحنههای دهشتناک و مظلومانهای از شهادت آنها به وجود آمد، و در همان مکان به خاک سپرده شدند. [شهید] رضا صادقی که از آن محاصره و صحنههای هولناک، توانسته بود، جان بدر ببرد، مدتها مبهوت آن تراژدی بود…شهیدان گروه اخلاص حسن فتاحی، مجید کریمی، مجید مهدوی و سید مصطفی مختاری همراه شهید محمد فاضل بودند.

وصیتنامه شهید محمد فاضل

«بسم الله جامع صفات کمال. انسان داراى سه نوع مالک هست: ۱- اربابان متعدد و بدخو و ناسازگار با یکدیگر ۲- اربابان متعدد و بدخو و ناسازگار با مملوک ۳- اربابان متعدد و بدخو و سازگار با مملوک انسان نمىتواند خود را از قید همه چیز آزاد کند. انسان بىانگیزه کارى انجام نمىدهد. با طمأنینه و انشاء الله یقین قلبى و حاصل شدن قطع در کوچیدنم جز اینکه از همه حلالى مىطلبم. وصیت دیگرى در نظرم نیست. (اقبل عذر اخیک فان لم یکن له عذرا فالتمس له عذر) والسلام عبدالله: محمد فاضل»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار