یاران خراسانی (۲۹)؛

روایت تعهد فرمانده شهید خراسانی به بیت‌المال

«با همان ماشین اوراقی که شهید شریف‌الحسینی از جبهه تا تهران آمده بود به طرف مشهد حرکت کردیم. در بین راه حمیدرضا به من گفت مادر، من برای آمدن به منزل مادر بزرگم ۴۵ تومان هزینه بنزین ماشین را در صندوق بیت‌المال انداختم. حالا هم شما اگر دوست دارید همان پول قطار را در ظرف جلو ماشین بیندازید وگرنه من این پول را از طرف شما هدیه کنم.»
کد خبر: ۴۶۵۶۴۵
تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۱ - 06July 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، «حمیدرضا شریف‌الحسینی» مسئول مهندسی قرارگاه سوم قدس در ۱۲ بهمن ۱۳۳۵ در «مشهد» متولد شد و سرانجام در ۲۹ بهمن ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ در «شلمچه» به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

به منظور گرامی‌داشت یاد و خاطره شهدای استان خراسان رضوی به خاطراتی در خصوص این فرمانده دفاع مقدس اشاره خواهیم داشت.

احساس مسؤلیت

مسعود صبا روایت می‌کند: پدر بزرگ شهید شریف‌الحسینی زمینی داشت که آن را به فروش گذاشته بود و درگیر کارهای شهرداری بود. برای اتمام کارهای اداری باید معاونت مهندسی آن را تایید می‌کرد. زمانی که منشی مدارک را می‌برد تا معاون مهندسی به عنوان ناظر شهرداری آن را تایید و امضا کند این کار را انجام نمی‌دهد.

پدر بزرگ شهید شریف‌الحسینی درخواست می‌کند که خود با مسئول مربوطه صحبت کند، زمانی که وارد اتاق رئیس می‌شود با نوه خود حمیدرضا مواجه می‌شود.

بعد از سلام و احوالپرسی می‌پرسد مگر شما رئیس اینجا هستی؟ حمیدرضا پاسخ می‌دهد بله. پدر بزرگ شهید از اینکه پرونده او را تأیید نکرده و بی‌خبر بودن او از مسئولیت نوه‌اش از حمیدرضا گلایه می‌کند.

شهید شریف‌الحسینی می‌گوید رویه کار من اینگونه نیست که بخواهم کسی بفهمد من چه مسئولیتی دارم و هر درخواستی را هم بدون دلیل موجه امضاء نمی‌کنم.

اخلاص در عمل

معصومه شریف‌الحسینی روایت می‌کند: بعد از شهادت برادرم مسئول خیریه انصار‌الحجه عکس حمیدرضا را به دیوار دیده بود. او به منزل ما آمد و با حالت ناراحتی گفت شهید شریف‌الحسینی همیشه به خیریه می‌آمد و از ما می‌خواست که هر کاری هست به ایشان بدهم تا انجام بدهد.

در آن زمان تصورم این بود که این جوان علاقه‌مند، بیکار است. به همین دلیل کارهایی را به شهید شریف‌الحسینی محول می‌کردم تا انجام دهد.

با توجه به اینکه این شهید والامقام در آن زمان معاون دفتر مهندسی سپاه بود انجام آن کارها در شأن ایشان نبود ولی بدون آنکه خود را معرفی کند برای رضای خدا کارهای محوله را انجام می‌داد.

دقت در حفظ بیت‌المال

طاهره شعرباف روایت‌کند: چون دلتنگ بودم چند روزی برای دیدن مادرم به تهران رفتم. روزی که بلیط قطار تهیه کردم تا به مشهد برگردم حمیدرضا از جبهه برگشت و به منزل مادر بزرگش آمد. وقتی فهمید که عصر با قطار می‌خواهم به مشهد برگردم به من پیشنهاد داد و گفت اگر دوست دارید با همدیگر به مشهد برگردیم. من هم قبول کردم و بلیط را پس دادم.

با همان ماشین اوراقی که حمیدرضا از جبهه تا تهران آمده بود به طرف مشهد حرکت کردیم. در بین راه حمیدرضا به من گفت مادر، من برای آمدن به منزل مادر بزرگم 45 تومان هزینه بنزین ماشین را در صندوق بیت‌المال انداختم. حالا هم شما اگر دوست دارید همان پول قطار را در ظرف جلو ماشین بیندازید وگرنه من این پول را از طرف شما هدیه کنم.

البته، سفر تهران به مشهد جزو برنامه‌های کاری حمیدرضا بود و اگر من نمی‌آمدم او تنها باید این راه را طی می‌کرد. علی‌رغم مشکلات فراوان به سبزوار رسیدیم و نیمه شب ماشین به کلی خراب شد و حمیدرضا ناچار ماشین را به سپاه سبزوار تحویل داد و از آنجا تا مشهد را با وسیله دیگری آمدیم.

اهمیت دادن به سلامتی نیروها

مسعود صبا روایت می‌کند: شهید شریف‌الحسینی از من خواست تا طرحی ارائه کنم که در هنگام بمباران منطقه رزمندگان پناهگاهی داشته باشند که مقاوم باشد و منهدم نشود.

برای این موضوع سه طرح تهیه شد و به شهید شریف‌الحسینی اعلام کردم که مهندسی طرح آماده است. ایشان در دفتر کارم حضور پیدا کرد و هر سه طرح را که بررسی کرد و گفت من فکر نمی‌کردم که این قدر عمیق روی این طرح فکر کنید.

شهید شریف‌الحسینی هر سه طرح را قبول کرد و گفت سعی شود هر سه طرح را اجرایی کنید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار