یاران خراسانی (۳۰)؛

«جبهه» خانه من است

«یک روز به علی‌اکبر بشنیجی گفتم شما فرمانده هستید؛ نباید حداقل یک خانه برای خودتان داشته باشید؟ چندی بعد، از جبهه عکسی برایم فرستاد با کلنگی بر دوشش و کنار آن نوشته بود دارم اینجا خانه می‌سازم چون جبهه، خانه من است.»
کد خبر: ۴۶۵۹۶۵
تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۴۰۰ - ۱۱:۳۴ - 09July 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، «علی‌اکبر بشنیجی» فرمانده گردان نصرالله از تیپ ۱۸ جوادالائمه (ع) در دوم اردیبهشت ۱۳۴۰ در «نیشابور» متولد شد و سرانجام در ۲۵ فروردین ۱۳۶۲ در عملیات «والفجر ۱» در «شرهانی» به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در بهشت فضل نیشابور در جوار همرزان شهیدش آرام گرفت.

به منظور گرامیداشت یاد و خاطره شهدای استان خراسان رضوی به خاطراتی در خصوص این فرمانده دفاع مقدس اشاره خواهیم داشت.

سفر شهید بهشتی به نیشابور

جعفر عبدالله‌آبادی روایت می‌کند: دی‌ماه سال ۱۳۵۹ بود. آقای دکتر بهشتی در آن زمان رئیس دیوان عالی کشور بودند و بنی‌صدر هم رئیس جمهور وقت. در اوج فعالیت لیبرال‌ها و طرفداران بنی‌صدر، دکتر بهشتی در سفرهای استانی با بالگرد به نیشابور آمده بود. طرفداران بنی‌صدر در ساختمان ۱۰ طبقه در مرکز شهر مستقر شده بودند و صدای شعارهای توهین‌آمیزشان همه جا را برداشته بود.

علی‌اکبر که ارادت به روحانیت در وجودش موج می‌زد با دیدن آقای دکتر بهشتی خم شد؛ بر دستان ایشان بوسه زد و همان‌طور که اشک می‌ریخت، آهسته گفت: «آقا! شما آمدید اینجا و اینها چه کار زشتی از خودشان نشان دادند!»

جبهه خانه من است

او از اینکه دکتر بهشتی مردم نیشابور را مفتخر به دیدارشان کرده بودند، خرسند بود و از برخورد ناشایست طرفداران بنی‌صدر با ایشان ناراحت.

علی‌اکبر به همراه نورعلی شوشتری، دهنوی، قدمیاری و چند تن دیگر، محافظت دکتر بهشتی را عهده‌دار شدند و نماز ظهر آن روز به امامت دکتر بهشتی در واحد تبلیغات و انتشارات در باغ ملی نیشابور برگزار شد.

جبهه خانه من است

علی عشقی روایت می‌کند: با آقای بشنیجی دوست بودم و عادت داشتم داداش اکبر صدایش کنم.

سال ۱۳۶۰ بود یک روز به او گفتم: «داداش اکبر! شما فرمانده هستید؛ نباید حداقل یک خانه برای خودتان درست کنید؟» خندید و گفت: «می‌سازم».

چندی بعد، از جبهه عکسی برایم فرستاد عکسی در کنار خاکریز، با کلنگی بر دوشگ نامه‌ای همراه عکس بود که در آن نوشته شده بود: «من دارم خانه می‌سازم خانه من این‌جاست؛ توی جبهه.»

جبهه خانه من است

تبعیت از فرمانده تبعیت از ولایت است

علی‌اصغر اصغری روایت می‌کند: نورعلی شوشتری، فرمانده سپاه نیشابور بود و حکم سه ماهه فرماندهی کمیته انقلاب اسلامی را به آقای بشنیجی داده بود و ایشان هم پذیرفته بود.

آقای بشنیجی وظیفه‌اش را به خوبی انجام می‌داد و صدایش به اعتراض درنمی‌آمد اما خوشحال هم نبود. سه ماه از آغاز به کارش به‌عنوان فرمانده کمیته می‌گذشت که بالاخره قفل زبانش باز شد و حرف دلش را زد.

آن روز یک‌سر به سراغ آقای شوشتری رفت و گفت: «شما به عنوان فرمانده حکم سه ماه به من دادید و چون تبعیت از فرمانده، تبعیت از ولایت است، اطاعت کردم. حالا سه ماه گذشته و حاضر نیستم یک لحظه دیگر هم پشت جبهه بمانم.»

جبهه خانه من است

آقای شوشتری با دقت به حرف‌های علی‌اکبر گوش می‌داد اما از ظاهرش پیدا بود که خیلی هم با رفتن علی‌اکبر به جبهه موافق نیست و احتمالا بخواهد حکم او را تمدید کند.

علی‌اکبر برای اینکه فرصت اعتراضی را از آقای شوشتری بگیرد، جدی‌تر از قبل ادامه داد: «من یک سپاهی‌ام آموزش‌های تخصصی دیده‌ام. قبلاً هم فرمانده بودم و توانایی دارم که یک گردان را اداره کنم اما حالا باید اینجا بنشینم و شاهد تشییع جنازه شهدا و اعزام بسیجی‌ها باشم و برای جمع‌آوری نیرو به روستا بروم. فردا جواب خانواده‌های شهدا را چه بدهم؟ تا حالا وظیفه داشتم به دستور فرمانده عمل کنم اما دیگر از من نخواهید که پشت جبهه بمانم.»

آقای بشنیجی تصمیمش را گرفته بود و کسی هم جلودارش نبود. آقای شوشتری هم شرایطش را کاملاً درک کرده بود به خاطر این با اعزام او به منطقه موافقت کرد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار