گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس ـ رسول حسنی، امام موسی بن جعفر، پس از شهادت امام جعفر صادق(ع)، به مدت ۳۵ سال امامت شیعیان را بر عهده داشت و در بیست و پنجم رجب سال ۱۸۳ در زندان بغداد به دست سندی بن شاهک مسموم شد و به شهادت رسید.
ابن حجر هیثمی از علمای اهل سنت میگوید: موسی بن جعفر(ع) را به سبب گذشت و بردباری بسیارش، کاظم خواندند و در نزد عراقیان به باب قضاء الحوائج عندالله معروف و عابدترین، داناترین و بخشندهترین مردم زمانهاش بود.
امامت
پس از اینکه خبر مسمومیت و شهادت امام جعفر صادق(ع) به گوش منصوررسید، به والی مدینه نوشت که به عنوان تسلیت به خانه امام رفته تا دریابد امام صادق(ع) چه کسی را به عنوان وصی خود معرفی کرده تا گردن بزند و بدین ترتیب به مسئله امامت خاتمه دهد و آتش تشیع را بکلی خاموش کند. وقتی حاکم مدینه وصیت نامه را خواند دید که صادق پنج نفر را به جای یک نفر برای جانشینی تعیین کرده. خود خلیفه، والی مدینه، عبدالله افطح فرزند بزرگش، موسی فرزند کوچکش و حمیده همسرش. به این ترتیب تدبیر منصور برای خاتمهی امت بی نتیجه ماند. با این حال موسی کاظم بر خلاف پدرش جعفر صادق که آزادانه در مدینه تدریس می کرد، زیر فشار منصور عباسی و هارون الرشید چنین فرصتی پیدا نکرد.
امام موسی کاظم (ع) خلفای عباسی را تایید نمیکرد و پیروانش را از همکاری با خلفای جور نهی میکرد، مگر کسانی که با کار در دستگاه خلافت میتوانستند باعث برداشتن مقداری از فشار از روی شیعیان شوند. نقل است که هارون الرشید با وجود دشمنی با امام کاظم(ع) احترام زیادی برایش قائل بود. وقتی پسرش مامون علت این احترام را از او پرسید، هارون پاسخ داد که او، امام و حجت خداوند بر بندگانش در زمین است. با این حال هارون به مامون خاطر نشان می کند که خلافت را به موسی بن جعفر نخواهد داد.
تفرقه
پس ازشهادت امام صادق(ع) و حتی پیش از آن، وقتی پسر ارشدش اسماعیل پیش از خودش از دنیا رفت، شیعیان شروع به انشعاب به دستههای مختلف شدند. پس از امام صادق (ع) این دسته بندیها تنوع بیشتری پیدا کرد. گروه بزرگی از شیعیان دوازده امامی به امامت پسر سوم امام صادق(ع)، امام موسی کاظم(ع)، معتقد شدند. گروه کوچکتری معتقد بودند اسماعیل توسط پدرش به جانشینی انتخاب شده اما چون قبل از پدرش از دنیا رفته، جانشینی به پسرش محمد بن اسماعیل منتقل میشود. این گروه اخیر به اسماعیلیه معروف شدند. برخی اسماعیلیان معتقد شدند اسماعیل در واقع نمرده است بلکه به عنوان مهدی و ناجی آخرالزمان ظهور خواهد کرد، و این در حالی است که مرگ اسماعیل با حضور شاهدان زیادی اتفاق افتاد.
گروه کوچکتری معتقد شدند که امام صادق(ع) آخرین امام بوده و امامت با او به پایان رسیده است و قائل به مهدویت و قائم بودن امام صادق شدند. پس از شهادت امام موسی کاظم(ع) هم اکثریت شیعیان به امامت پسرش امام رضا(ع)معتقد شدند. در حالی که گروه کوچکی معتقد بودند امامت با امام موسی کاظم(ع) به پایان رسیده که این گروه اخیر به واقفیه معروف شدند. از امام هشتم تا امام دوازدهم، که اکثریت شیعیان مهدی موعود می دانند، انشعاب مهم دیگری رخ نداده است. از میان فرقههایی که از اکثریتِ دوازده امامی منشعب شدهاند امروزه فقط اسماعیلیه و زیدیه باقی ماندهاند.
برخی دیگر از شیعیان، پس از شهادت امام صادق(ع)، جانب عبدالله افطح را گرفتند و از او پیروی کردند که به «فطحیه» موسوم هستند. از دیگر فرقههای عصر امام میتوان از «ناووسیه» پیروان شخصی به نام ناووس که در خدمت امامت امام صادق(ع) بود توقف کردند و همچنین عدهای که به امامت محمد بن جعفر معروف به دیباج معتقد شدند، نام برد.
مناظرات
گفته می شود که وقتی هارون الرشید و امام موسی کاظم(ع) با هم در مدینه مقابل حرم پیامبر(ع) ایستاده بودند، هارون برای نشان دادن نسبت خانوادگی اش با پیغمبر(ع) گفت:
«سلام بر تو ای رسول خدا! بر تو که پسر عمم می باشی!»
خلفای عباسی از نسل عباس عموی پیامبر(ع) می باشند و خود را پسر عموهای پیغمبر(ص) میدانند. در مقابل امام کاظم(ص) فرمود: «سلام بر تو! ای پدر عزیز!»
هارون از شنیدن این حرف برآشفته شد و گفت: که نسبت دادن چنین افتخاری به خویش، خودستایی است.
بعدها هارون در بغداد فرصت پیدا کرد تا امام کاظم(ع) را بیشتر به چالش کشیده بپرسد چرا به مردم اجازه میدهد او را به پیامبر(ص) نسبت داده «یا ابن رسول الله» (ای پس رسول خدا) خطاب کنند در حالی که او در واقع فرزند علی(ع) است؛ و هر چند مادرش، فاطمه(س)، دختر پیغمبر(ص) می باشد. و اینکه شخص به پدرش نسبت داده می شود و پیغمبر(ص) از طریق دخترش، فاطمه(س)، جد امام کاظم(ع) می باشد.
امام کاظم(ع) به استناد به آیه مباهله فرمودند: هیچ کس ادعا ندارد که در این آیه (قرآن:3:61) پیامبر اشخاص دیگری جز علی ، فاطمه، حسن و حسین را زیر عبایش قرار داد. پس منظور از "پسرانمان " در این آیه حسن و حسین(ع) هستند که از طریق فاطمه به پیامبر نسبت داده شده اند.
خلفای معاصر
امام کاظم(ع) در دوران امامت خویش با چهار تن از خلفای عباسی به نامهای منصور دوانیقی، مهدی عباسی، هادی عباسی و هارون الرشید معاصر بود.
اولین حبس
امام موسی کاظم(ع) چندین بار در طول زندگی اش به زندان افتاد. اولین بار به دستور مهدی، خلیفه عباسی، دستگیر و به بغداد منتقل شد. پس از این واقعه به نوشتهی ابن خلکان خلیفه در خواب امام علی(ع) را دید که میفرماید :چه بسا چون دست یابید، در این سرزمین فتنه و فساد کنید و پیوند خویشاوندانتان را بگسلید.
فضل بن ربیع نقل می کند که خلیفه نیمه شب به دنبالم فرستاده بود که این باعث وحشت شدید من شد. وقتی به خدمتش رسیدم دیدم تنها نشسته و آیه بالا را به آواز می خواند؛ به من گفت: موسی بن جعفر را به نزدم بیاور.
امرش را اطاعت کردم. پس خلیفه او را در آغوش گرفت؛ سپس او را پهلوی خود نشاند و گفت:
ای ابوالحسن! الآن امیرالمومنین را در خواب دیدم که این آیه را برایم قرائت میکرد. قول بده که علیه من یا هیچیک از فرزندانم شورش نخواهی کرد!
امام کاظم(ع) جواب داد: قسم به خدا که توان شورش ندارم.
خلیفه گفت: راست می گویی!
سپس دستور داد تا سه هزار سکه طلا به او بخشیده او را به مدینه نزد خانواده اش ببرند.
فضل می گوید: از ترس اینکه مبادا مانعی پیش بیاید، همان شب ترتیب سفرش را دادم و صبح نشده بود که در راه سفرش به مدینه بود.
دومین حبس
دومین حبس امام کاظم(ع) در پی بحثی بود که با هارون الرشید رخ داد که در بالا به آن اشاره شد. خزایی رئیس نگهبانان قصر هارون الرشید از خوابی روایت می کند که باعث شد هارون الرشید، امام کاظم(ع) را آزاد کند.
خزایی نقل می کند: فرستاده ای از طرف هارون نزدم آمد در ساعتی از شب که هیج وقت قبلا نیامده بود؛ و با چنان عجلهای مرا از جایی که خوابیده بودم بیرون کشید که حتی فرصت لباس پوشیدن پیدا نکردم. خیلی وحشت کرده بودم. وقتی به قصر رسیدم، خلیفه را دیدم که روی تختش نشسته بود. سلام کردم اما خلیفه ساکت حرفی نمیزد و این باعث شد بیشتر وحشت کنم.
خلیفه سپس گفت:میدانی برای چه در این وقت شب پیات فرستادم؟
گفتم: به خدا که نه! ای امیر المومنین
گفت: آگاه باش که چند لحظه پیش خواب دیدم که یک حبشی نیزه به دست به نزدم آمد و گفت: موسی را در دم آزاد کن وگرنه با همین نیزه ذبحت میکنم. حالا برو و آزادش کن.
گفتم: ای امیرالمومنین! بروم و موسی پسر جعفررا آزاد کنم؟
گفت: بله! برو موسی پسر جعفر را آزاد کن... سه هزار درهم به او بده و از قول من بگو که اگر می خواهد با ما بماند، هر چه بخواهد بدست خواهد آورد، اما اگر ترجیح می دهد به مدینه برگردد، اجازه دارد تا چنین کند.
به زندان رفتم و دیدم که امام کاظم(ع) بیدار شده منتظرم نشسته است.
فرمود: در خواب پیغمبر(ص) خدا را دیدم که به من فرمود: موسی! تو به ناحق به زندان افتادهایی همانا امشب را تا پایان در زندان نخواهی ماند.
حبس نهایی و شهادت
دلیل حبس نهایی امام کاظم(ع) این بود که چند تن از خویشاوندانش که به او حسادت می کردند، خبرهای دروغ نزد هارون الرشید میآوردند مبنی بر اینکه مردم، موسی بن جعفر را امام دانسته، حق خمس خود را به او پرداخت می کنند، و اینکه او قصد خروج دارد. این گزارشها آنقدر تکرار شد که خلیفه را نگران کرد. در آن سال هارون به سفر حج رفت. در راه وقتی به مدینه رسید امام کاظم(ع) را دستگیر کرده با خود به بغداد آورد و در زندانی تحت حراست سندی بن شاهک در حبس قرار داد.
هارون در رقه بود که دستور قتل امام کاظم(ع) را صادر کرد. پس از مسمومیت امام، چند نفر به عنوان شاهد به کرخ فرستاده شدند تا شهادت دهند که امام کاظم(ع) بر اثر مرگ طبیعی از دنیا رفته است. پس از شهادت امام کاظم(ع)، سِندی دستور داد جنازه امام را روی پل بغداد نهادند و به مردم اعلام کرد که به مرگ طبیعی از دنیا رفته است امام کاظم(ع) سپس در قبرستان قریش در سمت جنوبی بغداد به خاک سپرده شد.