گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس- رسول حسنی، در روز یکم ماه رمضان سال 201 هجری پس از آنکه مامون عباسی امام رضا(ع) را جبرا به مرو آورد پس از اصرار فراوان موفق شد با شروطی که امام رضا(ع) مطرح کردند ولایتعهدی را به ایشان تحمیل کند؛ تا به نحوی برای حکومت متزلزل خود تکیهگاهی پیدا کند.
سیاست امتیازدهی مامون
مأمون عباسی پس از آن که برادرش امین را از سر راه برداشت. خود را خلیفه عباسی نامید؛ اما شرایط او در بغداد، مرکز حکومت عباسی متزلزل بود. گذشته از این شورش علویان تهدیدی برای حکومت مأمون محسوب می شد، چرا که آنها در عراق و حجاز دست به قیامهایی زده بودند. همچنین ایرانیان به حق خاندان امیرالمؤمنین(ع) در مورد حاکمیت، معتقد بودند هم بنی عباس برای سرنگونی بنی امیّه از همین علاقه ایرانیان به خاندان پیامبر استفاده کرده بودند.
مامون به فکر افتاد تا با طرح واگذاری خلافت یا ولایتعهدی به امام رضا (ع) پایه های حکومت خود را تثبیت کرده و رضایت خاطر علویان را فراهم و ایرانیان را نیز آماده پذیرش خلافت خود نماید.
مامون با این تاکتیک سیاسی بود و اهداف زیر را پیگیری میکرد.
1ـ جلوگیری از شورش های علویان
2ـ مشروعیت بخشیدن به حکوت خود از نظر علویان و ایرانیان
3ـ راضی نگه داشتن عباسیان که با بعضی از سیاستهای مامون مخالف بودند
4ـ جلوگیری از ایجاد نفوذ و محبوبیت امام رضا(ع) در بین مردم
همه این اهداف با ولایتعهدی امام رضا(ع) و ورود او در حکومت تامین میشد.
با توجه به این اهداف، بدیهی بود که امام رضا(ع) ولایتعهدی را نپذیرند، مأمون در جلسهای با حضور امام رضا(ع) ضمن اشاره به واقعه خلافت عثمان تلویحاً امام را تهدید به مرگ کرد و ایشان را مجبور به پذیرش ولایتعهدی خود کرد. امام به ناچار و با اکراه پذیرفت؛ اما مشروط به اینکه در امور سیاسی مداخله نکنند و مفتی و قاضی نباشند و کسی را عزل و نصب نکنند و چیزی را تبدیل و تغییر ندهند. مأمون شروط امام را پذیرفته و بدین ترتیب ولایتعهدی خود را بر امام تحمیل کرد.
اگر امام رضا(ع) ولایتعهدی را قبول نمیکرد دشمن او را به شهادت میرساند؛ همچنان که امام تهدید به کشته شدن هم شده بود و شهادت ایشان باعث در تنگنا قرار گرفتن شیعیان میشد. برای همین قبول ولایتعهدی موجب میشد عملاً رهبری جامعه در دست امام بوده و سدی در برابر هجوم شبههها باشد.
سیاست مامون در زمینه مسائل فرهنگی این بود که عالمان مختلفی را از ممالک دیگر به مرو دعوت میکرد و بحثهایی از سوی جریانهای گوناگون فکری شکل میگرفت که موجب شبههافکنی در میان جامعه اسلامی میشد. امام در این دوران فرصت را برای طرح دیدگاههای ناب مغتنم شمرد و با تبیین حقایق، تلاش خود را برای هدایت جریانات منحرف مانند صوفیه، غلات، مفوضه، خوارج و واقفیه بیشتر کرد. بر همین اساس امام رضا(ع) با وجود کوتاه بودن دوران زندگیاش پس از ولیعهدی عملاً با مناظرات و فعالیتهای علمی و سیاسی خود وارد مبارزه فرهنگی شد.
امام رضا(ع) در حدیث معروف سلسله الذهب رابطه ولایت را با توحید بیان و تصریح فرمود وقتی توحید معنای واقعی خود را پیدا میکند که رهبری جامعه را امام معصوم بر عهده داشته باشد، و شرط حاکمیت توحید، حاکمیت امام معصوم است.
محدّثان این حدیث را با عبارات مختلف چنین ذکر کردهاند:
امام رضا(ع) در نیشابور و در جمع کثیری از مردم و نویسندگان حدیث که منتظر بیانات ایشان بودند، فرمود: «پدرم، بنده شایسته خدا، موسی بن جعفر برایم گفت که پدرش جعفر بن محمد صادق، از پدرش محمد بن علی باقر، از پدرش علی بن الحسین سید العابدین، از پدرش سرور جوانان بهشت حسین، از پدرش علی بن ابیطالب (علیهم السلام) نقل کرد که فرمود: از پیامبر (ص)شنیدم که میفرمود: فرشته خدا جبرئیل گفت: خدای متعال فرموده است: منم خدای یکتا که خدایی جز من نیست، پس مرا بپرستید، کسی که با اخلاص گواهی دهد که خدایی جز «الله» نیست در قلعه من در آمده و کسی که به قلعه من در آید از عذابم ایمن خواهد بود.»
امام پس از آن اندکی بر مرکب خود راه پیمود و آنگاه به ما فرمود: «بشروطها و انا من شروطها»؛ یعنی ایمان به یگانگی خدا که موجب ایمنی از عذاب الهی می شود شرایطی دارد و پذیرش ولایت و امامت ائمه(علیهمالسلام) ازجمله شرایط آن است.
گرچه امام رضا(ع) ولایتعهدی را پذیرفت، ولی مواضع و سیاستهایی را انتخاب نمود که توطئههای دشمن را خنثی نمود.
دعوت امام از مدینه به مرو با اختیار خود او صورت نگرفته و اجبار محض بوده است، و امتناع امام از رفتن به مرو به اختیار خود برای آن بود که دیگران بدانند امام وسیلهی نیرنگ مأمون قرار نگرفته و به اهداف پنهانی مامون آگاهی دارد.
به رغم آن که مأمون از امام خواسته بود هر کس از خانوادهاش را که میخواهد همراه خود به مرو بیاورد، ولی امام هیچکس را با خود همراه نکرد؛ این امر نشان می دهد که امام به قصد پذیرش حکومت حرکت نکرده و میدانسته شهید خواهد شد.
چند ماه بعد از ورود امام(ع) به مرو همچنان از پیشنهاد خلافت و ولیعهدی را نمی پذیرفتند. امام با این موضعگیری، مامون را در فضایی منفعلانه قرار دادند. در نتیجه او را در هر عملی که می خواست انجام دهد به تزلزل انداخت. علاوه بر این، در دل مردم نیز بر ضد مأمون و کارهایش تردید افکندند.
امام رضا(ع) در هر فرصتی تأکید میکرد که مأمون او را به اجبار و با تهدید به قتل، به ولیعهدی انتخاب کرده و به زودی پیمان خود را خواهد شکسته و جز به دست مأمون کشته نخواهد شد. امام(ع) بارها یادآور شده بود که مأمون در واگذاری ولایتعهدی کار مهمی نکرده است. با این کار، امام(ع) مشروع نبودن خلافت مأمون را به مردم یادآور می شد .هرچند امام(ع) به ظاهر ولایتعهدی را پذیرفت، ولی با مداخله نکردن در امور سیاسی که شرط پذیرش ولایتعهدی بود عملاً آن را قبول نکرد. با این حال مأمون سعی داشت برخی کارها را بر امام تحمیل کند که با مخالفت امام روبهرو میشد.
سیاست عالمانه
آنچه از بحث بالا استفاده میشود این است که امام رضا(ع) با دو حرکت سیاسی ذهن مردم را به این سمت کشاند که دین بدون حکومت موجب رستگاری نخواهد بود. آنچه ضامن سعادت و توفق بر جبهه کفر است ورود به حصن استوار «لا اله الا الله» است و ورود به این حصن مصونیتی نخواهد داشت اگر اعتقاد به ولایت همراهش نباشد.
از همین رو میتوان نتیجه گرفت که حدیث سلسله الذهب سیاسیترین حدیث متواتر و موثق اهل بیت(ع) است که تاکید ویژه بر تشکیل حکومت اسلامی تحت رهبری امام معصوم دارد.
این فرمان امام رضا(ع) انحصار به زمان حضور عینی امام ندارد؛ بلکه در زمان غیبت امام نیز این تکلیف از مسلمانان سلب نخواهد شد و همه ملزم به تشکیل حکومت اسلامی زیر نظر رهبری فقیه هستند تا شرایط را برای حضور و ظهور امام عصر مهیا شود. التزام به ولی فقیه در زمان غیبت امام معصوم دقیقا تبعیت از امام معصوم در زمان فرج است.
چنان که امام خمینی(ع) صدها سال بعد از حکومت چند ماهه امام حسن مجتبی(ع) که بنی امیه روی کار آمد توانست بهعنوان یک شیعه مومن فرموده امام رضا(ع) را عملی کند و با توجه به جایگاه مرجعیتی که داشت مردم او را رهبر خود نامیدند و اولین حکومت اسلامی تحت امر ولایت فقیه تشکیل شد.
نکته دیگر اینکه مامون با دادن عنوان و منصب ولایتعهدی به امام رضا(ع) سعی داشت با سیاست امتیازدهی ایشان را وادار به حمایت از حکومت خود یا حداقل سکوت در برابر اقدامات خود کند.
امام رضا(ع) با نپذیرفتن این مقام عملا رو در رو با حکومت استبدادی مامون قرار گرفت؛ که با ترور و کودتا روی کار آمده بود.
مامون نیازمند بود که برای مشروعیت دادن حکومتش امام را وادار به پذیرش کند؛ تا از این طریق علویان سست عنصر را به شک بیاندازد و حکومتش را از خطر شورش آنان مصون کند.
هر چند امام(ع) این مقام تحمیلی را پذیرفت، اما با وارد نشدن به مسائل سیاسی مامون را به شکست وادار کند و از این موقعیت علیه او استفاده کرد. این سیاست امتیازدهی دشمن به بزرگان کشور هنوز ادامه دارد و عدهای با همین سیاست به ظاهر دوستانه به دام فریب دشمن میافتد و چه بسا این مورد سبب از دست رفتن بخشی از توان پیشرفت کشور شود.