گرامیداشت یاد و خاطره شهدای عملیات کربلای 5

شیخ عبدالله معتقد بود جبهه‌ اجر زیارت خانه‌ خدا را دارد

پیوسته از خدای خود بخواهید که توفیق ادامه‌ نبرد را از ما نگیرد، خدا می‌داند روز قیامت وقتی روزهای جبهه‌مان را ببینیم و روزهای مرخصی را هم ببینیم، گریه خواهیم کرد که ای کاش مرخصی نرفته بودیم.
کد خبر: ۹۲۴۸
تاریخ انتشار: ۲۶ دی ۱۳۹۲ - ۱۶:۱۹ - 16January 2014

شیخ عبدالله معتقد بود جبهه‌ اجر زیارت خانه‌ خدا را دارد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، در خانه یکی از مُحبّین اهل بیت(ع) در محله مذهبی مسجد حکیم شهر اصفهان در شب سیزدهم ماه مبارک رجب، برابر با دوم تیر سال 1334 نوزادی دیده به جهان گشود.

پدربزرگ قرآن را برداشت نشست بالای سر نوزاد، دعا خواند و قرآن را باز کرد: "قال انی عبدالله اتانی الکتاب و جعلنی نبیا" و اسمش را گذاشت عبدالله.

مادرش می گفت: "من وقتی بچه های مؤمن را در مسجد حکیم می دیدم و هنوز بچه نداشتم از خدای بزرگ می خواستم که بچه مؤمنی به من بدهد که همواره خدا را عبادت کند. روحانیون را خیلی دوست داشتم، از خدا می خواستم فرزندم معمم و روحانی شود و الحمدالله که دعایم مستجاب شد."

عبدالله از کودکی متدین بود. از شش سالگی قرآن می خواند و آن را حفظ می کرد. به دبستان که می رفت موقع امتحانات برای اطمینان قلب آیةالکرسی را که حفظ کرده بود می خواند.

مادرش می گفت: "او را از زیر قرآن رد می کردم و برایش دعا می کردم و آیه رب اشرح لی صدری را می خواندم. بعد از دبستان دو سال هم شبانه درس خواند و روزها را پیش پدر کار می کرد."

از نوجوانی شور و علاقهی خاصی به مسایل مذهبی و ترویج و تبلیغ علوم الهی داشت و شاید همین انگیزه او را در مسیر فراگیری دروس حوزوی و ورود به سلک روحانیت و طلبگی قرار داد.

عبدالله در کنار کسب علوم دینی به اتفاق چند تن از دوستانش در مسجد محل، انجمن دینی و خیریه، هیأت حضرت رقیه(ع)، کلاسهای آموزش قرآن و صندوق قرضالحسنه را پایهگذاری کرد و عملاً مسؤولیت ارشاد دوستان همسن و سال خود را به عهده گرفت و قرآن و مسایل سیاسی روز را به آنها تعلیم میداد، که به تدریج همین محافل دوستانه به جلسات مخفی تبدیل شد.

در این مقطع عمدهی توجه و تلاش عبدالله و دوستانش به پخش اعلامیه، کتاب و تبیین اهداف مبارزاتی و شخصیت حضرت امام خمینی(ره) و افشای خیانتهای رژیم شاهنشاهی نسبت به اسلام و مسلمین معطوف شده بود و سرانجام پس از چند سال تحصیل حوزوی و تبلیغ و ترویج احکام الهی، در سال 1353 به همراه برادر شهیدش (حجتالاسلام رحمتالله میثمی) و چند تن دیگر از دوستانش، به قم هجرت رفت و در مدرسهی شهید حقانی به تعلیم و تربیت و تکمیل دروس دینی مشغول شد.

وی که در کنار درس به مبارزه با رژیم نیز مشغول بود، با خیانت یکی از منافقان، تحت تعقیب قرار گرفت و به همراه چند طلبهی دیگر در همین سال دستگیر و روانهی زندان شد. در زندان با وجود آنکه شکنجههای فراوانی را تحمل کرد، ذرهای نرمش نشان نداد و با تجاربی که داشت محیط زندان را به کلاس درس تبدیل کرد و در حالی که از محضر بعضی از روحانیون کسب فیض میکرد، به اتفاق سایر زندانیان همبند به تحقیق و مطالعهی علوم و معارف قرآن و نهجالبلاغه میپرداخت.

شیخ عبدالله که 30 ماه از عمر پرثمرش را در زندان ستمشاهی به سر برده بود، در سال 1357 به دنبال مبارزات قهرمانانهی ملت رشید ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) از زندان آزاد شد و پس از رهایی، با روحیهی انقلابی خود در جهت به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از اهدای هر آنچه که در توان داشت، کوتاهی نکرد.

وی با پیروزی انقلاب اسلامی، جهت ادامهی تحصیل به حوزهی علمیهی قم رفت و از محضر اساتید بزرگوار کسب علم کرد. سپس در کنار دوست دیرینهاش روحانی شهید، مصطفی ردانیپور برای یاری رساندن به این نهضت الهی، مدتی را در کردستان گذراند و از آنجا به دنبال تشکیل سپاه در یاسوج، به آن شهر عزیمت کرد، تا در کنار دیگر پاسداران به سازماندهی و ارشاد عشایر محروم بپردازد.

او که بعد از آزادی از زندان، با سابقهی سیاسی قبلی خود میتوانست در بسیاری از جاهای حساس کشور نیرویی کارآمد باشد، ولی گمنامی را برگزید و بدون نام و شهرت و آوازه، با هدف رشد و اعتلای اسلام، در هر نقطه از سرزمین اسلامی خالصانه خدمت کرد.

شیخ عبدالله میثمی علاوه بر خدمت در سپاه، در تشکیل بسیاری از نهادهای انقلاب اسلامی در استان کهگیلویه و بویراحمد نقش بارزی داشت و همواره مورد مشاورهی مسؤولان استان قرار میگرفت.

پس از سی ماه خدمت و تلاش شبانهروزی در آن منطقهی محروم، از سوی نمایندهی حضرت امام(ره) در سپاه، به عنوان مسؤول دفتر نمایندگی حضرت امام(ره) در منطقهی نهم (فارس، بوشهر، کهگیلویه و بویراحمد) منصوب شد.

او جنگ را یک نعمت بزرگ و یک سفرهی گستردهی الهی میدانست ومعتقد بود هرکس بیشتر بتواند در جنگ شرکت کند، از این سفرهی الهی بیشتر بهره برده است. بنابراین بسیار مشتاق بود که همیشه در جبهه بماند، تا اینکه از طرف حجتالاسلام و المسلمین شهید محلاتی، نمایندهی حضرت امام(ره) در سپاه، به مسؤولیت نمایندگی امام در قرارگاه خاتمالانبیاء(ص)، که قرارگاه مرکزی وهدایت کنندهی تمامی نیروهای سپاه و بسیج و سایر نیروهای مردمی بود برگزیده شد تا با حضور در میان برادران سپاهی، بسیجی و ارتشی، شمع محفل رزمندگان و مایهی قوت قلب آنان باشد.

حجت الاسلام والمسلمین میثمی که با علاقه و عشق بینظیر این سنگر را انتخاب کرده بود، در آن شرایط حساس در کنار فرماندهان و رزمندگان، توانست نقش مهمی را در انسجام نیروها و رشد معنویات در جبهه ایفا کند. سخن او همواره و بخصوص در خطوط مقدم نبرد و شبهای عملیات الهامبخش رزمندگان و مسؤولان جنگ بود.

او حتی برای زیارت خانهی خدا هم حاضر نبود، لحظهای جبهههای نبرد حق علیه باطل را ترک کند، چرا که معتقد بود جبهه اجر زیارت خانهی خدا را هم دارد.

او عاشقی دلباخته بود و عشق را تنها با ایثار و فداکاری قرین میدانست و اهدای خود را در راه حق، تنها ذرهای برای شکر این همه نعمت برمیشمرد و توفیق حضور در جبهه را ارمغانی میدانست که با یاری معشوق به ظهور خواهد رسید.

حجت الاسلام والمسلمین میثمی در کوران حوادث انقلاب و جنگ بر این نکته تأکید میکرد که؛ "وقتی انسان برای خدا کار کند، هرچند هم آن کار کوچک باشد، چنان نمود دارد که اصلاً خودش هم باور نمیکند."

کار کردن در راه خدا و خدمت به بندگان برایش به مثابهی عبادت و از همه چیز شیرینتر بود. زیرا فعالیت و تلاش برای رضای خدا را معراج خود میدانست و در حقیقت، تعالی و رسیدنش به کمال معنوی، نتیجهی همین اخلاص و عشق به خدمتگزاری بود. او هر آنچه داشت، در طبق اخلاص نهاده بود و برای احیای دین خدا و ارزشهای متعالی سر از پا نمیشناخت.

شهید میثمی همواره مسؤولیت عظیم فرماندهان و نیروهای رزمنده و امانت سنگین و بار مسؤولیت شهدا را یادآوری میکرد و میگفت: "خدا میداند اگر پیام شهدا و حماسههای آنها را به پشت جبهه منتقل نکنیم، گنهکاریم."

این عالم وارسته و روحانی مبارز که با درک تکلیف و شناخت زمان، خدمت در جبههها را بر همه چیز ترجیح داده بود، به رزمندگان گوشزد می کرد: "اگر به خاطر مشکلات و به اسم پایان مأموریت و غیره بخواهیم برگردیم، نوعی سقوط است. برادران، پیوسته از خدای خود بخواهید که توفیق ادامهی نبرد را از ما نگیرد. خدا میداند روز قیامت وقتی روزهای جبههمان را ببینیم و روزهای مرخصی را هم ببینیم، گریه خواهیم کرد که ای کاش مرخصی نرفته بودیم."

حجت الاسلام والمسلمین میثمی که در فراز و نشیبهای انقلاب و جنگ، وظیفهی خود را خوب میشناخت و با حضور مستقیم در جبههها و خطوط مقدم، سند زندهی عمل به تکلیف و همراهی روحانیت با فاتحان میادین رزم را به نمایش می گذاشت، در یکی از سخنرانیهایش برای رزمندگان اسلام گفت: "برادران! پیشروی و عقبنشینی در خاک، شکست و پیروزی نیست، حقیقت پیروزی، وحدت و انسجام و حقیقت شکست، اختلاف ماست. اگر خدای ناکرده به واسطهی حرفهای اختلافانگیز ما رزمندگان در کارشان سست شوند، تمام عواقب و گناهان آن به گردن ماست."

این روحانی مبارز و فداکار وقتی میدید رزمندگان و فرماندهان، برای دفاع از اسلام به شهادت میرسند و مزد جهاد را دریافت می کنندد، میگفت: "خدا میداند که من این روزها دارم زجر میکشم، چرا که میبینم برادران ما چه زیبا به پیشگاه خدا میروند. خدا نکند که عاقبت ما، جور دیگری باشد."

سرانجام همانطور که در شب دوم عملیات بزرگ کربلای 5 به همرزمان خود گفته بود: "من در این عملیات اجر خودم را از خدا میگیرم" در سحرگاه 9 بهمن 1365، زمانی که دلباختگان جمال محبوب برای مناجات با خدای خویش مهیا میشوند، وعدهی الهی برای او تحقق یافت و در منطقهی عملیاتی کربلای 5، از ناحیهی سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بعد از سه روز در 12 بهمن، برابر با دوم جمادیالثانی مصادف با شب شهادت حضرت زهرا(س) به دیدار معبود و مهمانی اولیای خدا شتافت و به آرزوی دیرینهی خود نایل شد.

نظر شما
پربیننده ها