تأملى جامعه ‏شناختى بر تعریف امام(ره) و رهبر معظم انقلاب از فرهنگ

با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در بُعدهاى اقتصادى، سیاسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد، ولى پوچ و پوک و میان تهى است.
کد خبر: ۱۱۹۸۴
تاریخ انتشار: ۰۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۶ - 20February 2014

تأملى جامعه ‏شناختى بر تعریف امام(ره) و رهبر معظم انقلاب از فرهنگ

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، مقوله فرهنگ، مقوله اى مشترک میان شاخه هاى مختلف علوم اجتماعى از قبیل جامعه شناسى، مردم شناسى، روانشناسى اجتماعى و ... است و در هر یک از این شاخه هاى علمى، فضاى مفهومى ویژه اى تولید کرده است. فرهنگ یکى از اجزاى ذاتى علوم اجتماعى است و علوم اجتماعى، خواه ناخواه، در تماس مستقیم یا غیرمستقیم با این مقوله است. از این رو عالم علوم اجتماعى نمى تواند از نظریه پردازى در حوزه فرهنگ فرار کند و آن را نادیده بگیرد.

مفهوم فرهنگ در معناى امروزین خود در قرن هجدهم شایع گشت به صورتى که فرهنگ در ایدئولوژى متفکران عصر روشنگرى، کاملاً راه یافت.

از آنجا که جامعه شناسى، جهان اجتماعى را مطالعه مى کند و فرهنگ پاره مهمى از جهان اجتماعى است، جامعه شناسان کلاسیک به ناگزیر بحث ها و تأملاتى را درباره فرهنگ و احکام و عوارض آن از خود به جا نهاده اند.

امیل دورکیم، کارل مارکس، ماکس وبر و گئورگ زیمل در متن و یا در حواشى مطالعات و تأملات خویش، به فرهنگ نیز نگریسته و از آن سخن گفته اند. پس از این مقطع نیز تا دهه هاى پایانى قرن بیستم، فرهنگ در مطالعات جامعه شناختى چنین حضورى داشت و چندان شأنیت و موضوعیت مستقل نیافت، اما در واپسین دهه هاى این قرن، فرهنگ از چنان اهمیتى برخوردار شد که پیدایش شاخه هایى از قبیل جامعه شناسى فرهنگى و مطالعات فرهنگى را رقم زد. از آن هنگام تاکنون، همچنان به فربهى و انباشتگى مطالعات و تحقیقاتى با محوریت فرهنگ و مقولات فرهنگى افزوده شده و ادبیات گسترده اى پدید آمده است.

تعریف امام خمینى(ره) از فرهنگ

مطالعه دقیق و مفصل نوشته ها و گفته هاى حضرت امام خمینى(ره) نشان مى دهد که ایشان در پى تعریف فرهنگ نبوده اند، بلکه بیشتر به توصیف و تحلیل وضعیت و فضاى فرهنگى جامعه ایران در دوره هاى پیش و پس از انقلاب اسلامى و همچنین نقد و تحلیل فرهنگ حاکم بر جامعه غربى پرداخته اند و یا در باب اهمیت نقش و تعیین کنندگى فرهنگ سخن گفته اند.

به نظر مى رسد عبارت زیر یکى از اندک مواردى است که مى تواند دلالت بر تعریف ایشان از فرهنگ داشته باشد؛

"بى شک بالاترین و والاترین عنصرى که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مى دهد و با انحراف فرهنگ، هر چند جامعه در بُعدهاى اقتصادى، سیاسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد، ولى پوچ و پوک و میان تهى است. اگر فرهنگ جامعه اى، وابسته و مرتزق از فرهنگ مخالف باشد، ناچار، دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا مى کند و بالاخره در آن مستهلک مى شود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست مى دهد. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت مى گیرد و ساده اندیشى است که گمان شود با وابستگى فرهنگى، استقلال در ابعاد دیگر یا یکى از آنها، امکانپذیر است. بى جهت و مِن باب اتفاق نیست که هدف اصلى استعمارگران، که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است."(1)

نکته مهمی که در تعریف امام خمینى(ره) از فرهنگ نهفته، این است که فرهنگ در عرض سایر شئون و ساختارهاى اجتماعى ـ از قبیل سیاست و اقتصاد  نیست که حداکثر نوعى ارتباط و تعامل متقابل با آنها داشته باشد، بلکه چون فرهنگ، هویت جامعه را مى سازد، روح حاکم بر شئون و ساختارهاى اجتماعى است.

تعریف رهبر معظم انقلاب از فرهنگ

مقام معظم رهبرى فرهنگ را تعریف به عناصر و اجزاى تشکیل دهنده اش مى کنند و به مواردى از قبیل ادبیات، هنر، علم، عادات، اخلاق و خصلت هاى جمعى اشاره مى نمایند. همه این امور آن گاه که حیثیت و بُعد اجتماعى مى یابند و تبدیل به امر اجتماعى مى شوند، پاره اى از کلیت پیچیده و چندلایه اى قلمداد مى شوند که فرهنگ نامیده مى شود؛

"ما فرهنگ که مى گوییم، مورد نظرمان همان معناى عام فرهنگ است. فرهنگ شامل ادبیات، هنر، علم، عادات و اخلاق جامعه و سنن موجود جامعه و شامل خصلت هاى ملى است. بعضى از ملت ها به خصلت هایى مشهور مى شوند؛ اینها که ذاتى و مربوط به آب و هوا نیست، مربوط به تربیت هاست. اروپایى ها را که نگاه مى کنیم، درمى یابیم که آنها طبیعتاً مردمانى خطرپذیرند. این در حالى است که شرقى ها به قدر غربى ها، خطرپذیر نیستند."(2)

در این تعریف، نظر مهم دیگرى درباره فرهنگ نیز عرضه شده است. این که فرهنگ یک امر اکتسابى و تحصیلى (و نه ذاتى و تکوینى) است. البته تأکید بر اثرگذارى شرایط و نظام اجتماعى بر خصوصیات فرهنگى انسان به این معنا نیست که او موجوى منفعل و صرفاً پذیرا است، بلکه انسان با تکیه بر هویت اولى و ذاتى خود که همان فطرت الهى است مى تواند هم در مقابل القائات و اجبارهاى ساختار اجتماعى مقاومت کند و هم قادر است آن را درهم بشکند و نظم اجتماعى متفاوتى را رقم بزند.

حضرت آیت الله خامنه اى در تعریف دیگرى از فرهنگ، رفتارهاى کنشگر اجتماعى را از پهنه فرهنگ خارج مى کنند و آن را در ذهنیت هاى انسان منحصر مى سازند. ایشان بر این باورند هستند که رفتار انسان دو خاستگاه اساسى دارد، یکى قابلیت ها و استعدادهاى ذاتى او که اغلب از طریق وراثت به او منتقل مى شود و دیگرى، اندیشه ها و باورها و اعتقادات او که فضاى ذهنى اش را پر مى کند. فرهنگ عبارت از همین اندیشه ها و باورها و اعتقادات است.

بنابراین رفتار انسان به مثابه کنشگر اجتماعى هم از طبیعت اولى هم برمى خیزد و او از طبیعت ثانوى اش؛

"همه رفتارهاى فردى و جمعىِ ما تحت تأثیر دو مجموعه عوامل است؛ یک مجموعه، آن استعدادها و امکانات و اینهاست؛ هوش، توانایى ها و استعدادها بخش دوم، آن عامل مؤثر و جهت دهنده ذهنیت است. مراد ما از فرهنگ، همان ذهنیت هاست. هرجا که من تعبیر فرهنگ را به کار مى برم، مرادم آن معناى عام فرهنگ است؛ یعنى آن ذهنیت هاى حاکم بر وجود انسان که رفتارهاى او را به سمتى هدایت مى کند، تسریع یا کُند مى کند. این ذهنیت ها حداقل نیمى از عوامل تعیین کننده و پیش برنده و جهت دهنده به همه رفتارهاست."(3)

چنین به نظر مى رسد که این تعریف نسبت به تعریف نخست، محدودتر و تنگ دامنه تر است. البته این تعریف داراى یک افزوده نیز هست. این که فرهنگ به بخشى از رفتارهاى انسان، سمت و سو مى دهد و نسبت به آنها، خصوصیت تعیین کنندگى دارد. این پاره از تعریف، تعریف به کارکرد به شمار مى آید.

ایشان در تعریف دیگر خود از فرهنگ، بر خصوصیت "روح وارگى" آن نسبت به جامعه تأکید مى ورزند و فرهنگ را عبارت از "روحِ کالبد هر جامعه" معنا مى کنند؛ "فرهنگ با همه شعب آن، یعنى علم و ادبیات و غیره، روحِ کالبد هر جامعه است. بدون شک، فرهنگ مثل روح است. بلاشک فرهنگ است که جامعه را به اصل کار یا بیکارى، به کار تند یا کُند و به جهت گیرى خاص یا به ضد آن جهت گیرى، وادار مى کند. بنابراین، نقش فرهنگ، نقش روح در کالبد اجتماع - کالبد بزرگ انسانى است."(4)

این تعریف از فرهنگ، آشکارا با تعریف علامه مطهرى شباهت دارد و نشانگر همگونى تصور و پنداشت دو اندیشمند یاد شده از این مفهوم است. در این تعریف، فرهنگ در پیوند با جامعه معنا مى شود و موضوعیت مى یابد. این رویکرد از آنجا ناشى مى شود که فرهنگ، مقوله اى اجتماعى است و تنها در ظرف اجتماع و زندگى اجتماعى، امکان تکوّن و تداوم پیدا مى کند.

رهبر معظم انقلاب اسلامى در تعریف زیر بر این نظر اصرار مى ورزند که چون فرهنگ، سازنده هویت جمعى افراد یک جامعه است و چون احوال و اوضاع جمعى یک جامعه، با هویت ساخته و پرداخته شده آن جامعه در طول تاریخ متناسب است، فرهنگ نقش بسیار برجسته اى در کیفیت سرنوشت جامعه دارد؛

"فرهنگ مایه اصلى هویت ملت هاست. فرهنگ یک ملت است که مى تواند آن ملت را پیشرفته، عزیز، توانا، عالم، فناور، نوآور و داراى آبروى جهانى کند. اگر فرهنگ در کشورى دچار انحطاط شد و یک کشور هویت فرهنگى خودش را از دست داد، حتى پیشرفت هایى که دیگران به آن کشور تزریق کنند، نخواهد توانست آن کشور را از جایگاه شایسته اى در مجموعه بشریت برخوردار کند و منافع آن ملت را حفظ کند. فرهنگ، ستون فقرات حیات یک ملت و هویت یک ملت است."(5)

در تعریف دیگرى از فرهنگ، حضرت آیت الله خامنه اى به اجزا و سازه هاى دیگرى از فرهنگ اشاره کرده اند که عبارتند از تفکرات، ایمان، آرمان ها و  خُلقیات؛

"فرهنگ، یعنى خلقیات و ذاتیات یک جامعه و بومى یک ملت؛ تفکراتش، ایمانش، آرمان هایش."(6)

مى توان گفت عناصرى از قبیل تفکرات، ایمان و آرمان ها، دلالت بر بُعد ذهنى و نامحسوس فرهنگ دارند و عنصرى همچون خُلقیات، دلالت بر بُعد عینى و محسوس آن.

منابع:
1ـ صحیفه امام، جلد پانزدهم، ص 243.
2ـ بیانات رهبر معظم در دیدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى 20 آذر 1375.
3ـ بیانات رهبر معظم در دیدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى 24 آذر 1378.
4ـ بیانات رهبر معظم در دیدار اعضاى انجمن اهل قلم 8 بهمن 1381.
5ـ بیانات رهبر معظم در جمع کارکنان سازمان صدا و سیما 28 اردیبهشت 1383.
6ـ بیانات رهبر معظم در دیدار رؤساى دانشگاه ها 17 دی 1383.



نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار