کارآمدى مفهوم دین در انقلاب اسلامى

قرآن کریم، حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان امین و نگهبان حقوق مردم مى ‌شناسد و حکومت عادلانه را نوعى امانت مى ‏داند که به او سپرده شده است...
کد خبر: ۱۲۰۰۰
تاریخ انتشار: ۰۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۶ - 20February 2014

کارآمدى مفهوم دین در انقلاب اسلامى

خبرگزاری دفاع مقدس: پس از وقوع نهضت دینى در جهان غرب توسط "ژان کالون" و"مارتین لوتر" این تصور در افکار عمومى جهان تقویت شد که دین براى اداره جامعه کارآیى لازم را ندارد. غافل از اینکه دین ناکارآمد در غرب جعل و پردازش صاحبان قدرت در کلیساها بوده است نه دینى که پیامبران الهى از آسمان رفیع وحى براى بشریت به ارمغان آورده اند.

فرض ما به طور قطع و یقین این است که تمامى ادیان آسمانى که از جانب خداوند متعال نازل شده اند، داراى توانمندى لازم براى اداره جامعه و پاسخگوى نیازهاى متعدد آحاد مردم بوده و هستند چرا که خداوند متعال خالق جهان هستى و انسان است و به خوبى مى داند چه آفریده و نیازهاى او چیست؟ از این جهت مشاهده هر نوع کاستى در جوامع دینى ناشى از قامت ناساز دینداران است نه اصل دین که خداوند متعال براى هدایت بشر نازل کرده است.

موج سکولاریزم که از جریان دین ستیزى غرب تغذیه مى شد وارد جهان اسلام شد و افکار و اندیشه بسیارى از روشنفکران دینى را تحت تاثیر قرار داد. تا جایى که آنان به تقلید از غربشان روشنفکرى را در ستیز با دین اسلام و آموزه هاى انقلابى آن جستجو مى کردند. مخصوصاً بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که نهضت دینى امام خمینى (ره) موجودیت سیاسى خود را آشکار نمود، عوامل رژیم پهلوى با هدایت امریکا، حرکت جریان هاى چپ نظیر حزب توده و حتى ملى گرایان را برجسته مى کردند تا حرکت اسلامى نهضت امام خمینى را تحت الشعاع قرار دهند. حتى طیف روشنفکران و عموم حرکت هاى مردمى را در ایران به این باور کشاندند که اگر انقلابى در ایران صورت بگیرد، یا ماهیت مارکسیستى خواهد داشت و یا ناسیونالیزم و یا ترکیبى از این دو!

اما امام خمینى با  تکیه بر اسلام و ارزش هاى الهى، قلوب آحاد ملت را به هم پیوند داد و مشت آهنین آنان را بر گرده ایمان و توکل بر خدا استوار نمود تا آنکه همگان دریافتند که انقلاب اسلامى در ایران با ماهیت اسلامى و خودباورى مردم در پرتو تعالیم نورانى اسلام به پیروزى رسید.

دلایل کارآمدى ادیان الهى به ویژه دین اسلام

تحول پذیرى و پویایى

ممکن است سؤال شود که ما در جهانى متحول و پویا زندگى مى کنیم، آیا مى توان جامعه متحرک و پویا را با قوانین ثابت و لایتغیر دینى اداره کرد؟ آیا جمله "حلال محمد حلال ابداً الى یوم القیامه و حرامه حرام ابداً الى یوم القیامه" ما را در عمل با به نبست مواجه نخواهد کرد؟

پاسخ این است که انسان به لحاظ فطرت، وجودى ثابت و لایتغیر دارد، بنابراین قوانین و مقرراتى که از حوزه فطرت ناشى مى شوند ثابت و لایتغیرند و آن سلسله از قوانینى که مربوط به اوضاع و احوال و شرایط زمان و مکان اند با تغییر اوضاع، متحول مى شوند.

 استاد شهید مطهرى با یک مثال این قاعده را روشن نموده اند: "کل قوانین مانند یک درخت است. درخت ریشه دارد، تنه دارد، شاخه هاى کوچک دارد، برگ دارد اما برگ هرسالى اختصاص به همان سال دارد و براى سال  دیگر باقى نمى ماند. دین تنه و ریشه است که هر سال برگ ها را نتیجه مى دهند."

بدین ترتیب اسلام نه تنها با تحول و نواندیشى مخالفتى ندارد بلکه همواره آن را تشویق مى کند و از مطالبات جدّى مى داند. در قرآن مى خوانیم "خداو در هر لحظه شانى و نور تجلى تازه اى دارد." چگونه از بندگان خود انتظار خلاقیت و نوآورى نداشته باشد؟

اسلام، دین جهانى

یکى از دلایل مهم کارآمدى دین اسلام، جهانى بودن آن است. آیاتى نظیر، "همانا قرآن نیست مگر کتابى براى جهانیان" و "ما نفرستادیم تو را مگر براى همه جهانیان" و ده ها آیه دیگر در قرآن کریم ثابت مى کند که اسلام از آغاز ظهور داعیه جهانى داشته است، یعنى قوانین و احکام نورانى آن براى نجات تمامى بشر نازل شده است.

استاد شهید مطهرى در این باره مى نویسد: "مقیاس هاى اسلامى کلى و عمومى و انسانى است، نه قومى و نژادى و ملى. اسلام به هیچ وجه خود را در محدوده تعصبات ملى و قومى و نژادى محصور نکرده است، بلکه با آنها مبارزه نموده است."

حقوق فطرى

انسانها در فطرت با هم مشترک هستند و خمیرمایه ازلى آنها یکى است. اسلام دینى است که به مقتضاى فطرت مشترک بشر تدوین شده است. به همین دلیل هم جهانى است و هم اینکه مقبول خرد و فطرت عمومى بشر است.

علامه طباطبائى و استاد شهید مطهرى جاذبه جهانى اسلام را ناشى از این دو عنصر یعنى عقل و فطرت مشترک مى دانند: "تعلیمات اسلامى از طرفى معقول و خردپسند است و از طرف دیگر فطرى. مفهوم تعلیمات اسلامى یک نیروى کششى و جاذبه خاص  دارد که به موجب همان جاذبه، ملل مختلف را تحت تاثیر قرار داده است."

تعامل عقل و دین

عقل زیباترین و اولین موجودى است که خداوند متعال آفریده است. سپس براى تقویت و هدایت عقل، دین را توسط پیامبران الهى فرستاده و ذاتاً هیچ تعارضى بین عقل و دین وجود ندارد.

یکى از دلایل عمده پایدارى و جاودانگى اسلام و آسیب ناپذیرى آن تعامل منطقى میان عقل و شرع است. قاعده "کل ماحکم به العقل به الشرع و کل حکم به الشرع حکم به العقل" مورد اتفاق همه علماى دین مى باشد.

بنابراین اسلام با دراختیار داشتن ابزار مهمى چون عقل در هیچ شرایطى به بنبست نمى رسد و حتى مى تواند در پرتو ایمان، عقل را چنان تربیت کند که به راحتى مصالح خود را تشخیص دهد و زمینه براى کارآمدى هرچه بیشتر دین فراهم آید.

اجتهاد پویا و حاکمیت فقیه عادل

عنایت به قواعد حاکمه یا حکومتى که عمدتاً به مسائل اجتماعى و سیاسى جامعه مربوط مى شود، ضرورت حاکمیت فقیه عادل و جامع الشرایط و تعطیل ناپذیرى احکام اسلام را به اثبات مى رساند. لازمه تشخیص مصالح و مفاسد و تطبیق آن با دو حوزه شرع و عقل، تسلط کامل بر احکام مستقل عقلى و شناخت موارد تطبیقى آن با شریعت است که ضرورتاً تحت اختیار مجتهدین و فقهاى دین است و به هر عقلى اجازه قضاوت و اظهارنظر نمى دهد.

امام خمینى(ره) آن را در درجه اول از اختیارات شخص پیامبر(ص) و سپس امام معصوم(ع) و بعد از آن ولى فقیه عادل و آگاه مى داند و ضرورت تشکیل حکومت اسلامى را از ناحیه ولى فقیه اجتناب ناپذیر مى داند.

همین اختیارات است که کار تطبیق اسلام را با مقتضیات و نیازمندى هاى زمان آسان مى کند. به عبارت دیگر موضوع اختیارات حاکم اسلامى توجهى است که اسلام در بطن خودش قرار داده تا کارآمدى احکام نورانى آن براى همه دوره ها و زمان ها حفظ شود و تا قیام قیامت، دین جوامع بشرى باشد. راز این آیه هم در ابدیت احکام و کارآمدى اسلام نهفته است.

"وهرکس دینى غیر از اسلام اختیار کند از وى پذیرفته نمى شود و در آخرت از زیان کاران خواهد بود."

مردم سالارى دینى

به اعتقاد بسیارى از بزرگان دین و همه کسانى که به ضرورت حکومت دینى قبل از ظهور امام زمان(عج) راى داده اند، حضور وهمراهى مردم از ارکان حاکمیت دینى است. برخلاف صاحبان کلیسا در غرب هیچ گونه منافاتى بین دین و حاکمیت مردم وجود ندارد. دین دخالت مردم در تعیین سرنوشت کشور را حق مسلم آنان، و مسئولیت اصلى را حفظ حقوق مردم مى داند. این برخاسته از تعالیم قرآن و اهل بیت(ع) است.

مولاى متقیان على(ع) به حاکم آذربایجان مى نویسد: "مبادا گمان کنى که حکومتى که به تو سپرده شده، یک شکار است که به چنگ آوردى! بلکه امانتى بر گردن توست و مافوق تو از تو رعایت و نگهبانى و حفظ حقوق مردم را مى خواهد. تو را نرسد که با خودکامگى در میان مردم عمل کنى."

همچنین قرآن کریم با صراحت حاکمیت بر مردم را نوعى امانت مى داند که باید در دست افراد قابل و با صلاحیت باشد: "خدا فرمان مى دهد که امانت ها را به صاحبانشان برگردانید و هنگامى که میان مردم حکم مى کنید به عدالت حکم برانید."

بنابراین قرآن کریم، حاکم و سرپرست اجتماع را به عنوان امین و نگهبان حقوق مردم مى شناسد و حکومت عادلانه را نوعى امانت مى داند که به او سپرده شده است و باید به درستى ادا نماید.

با این رهیافت براى علماى دین مسجل شد که حاکمیت مردم با دین مدارى نه تنها در تضاد نیست بلکه دین اسلام این حق را براى مردم قرار داده است و حاکمان تنها در صورت امانتدارى و عدالت مى توانند حاکم باشند. در غیر اینصورت این حق مردم است که حکمرانان عادل و امین را جایگزین آنها نمایند.

دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی
منبع: نشریه پیام انقلاب

نظر شما
پربیننده ها