شیخ حسین انصاریان سال 1323 در خوانسار به دنیا آمد. ایشان در مورخه ششم شهریور سال 57 به اتهام تفسیر قرآن و نهجالبلاغه توسط مامورین ساواک دستگیر و به کمیته مشترک ضد خرابکاری فرستاده شد.
شیخ حسین جمعا مدت بیست روزی را در شکنجهگاه کمیته مشترک زندانی بود. ایشان یکی از خاطرات زندان خود را چنین بیان میکند:
*ده روزی در سلول انفرادی بودم و اوقاتم را به فاتحه برای گذشتگان نماز قضا و شنیدن صدای ناله و فریاد افرادی که زیر شکنجه بودند خصوصا شبها سپری میکردم. نماز صبح را با صدای اذان مسجد امین السلطان در خیابان فردوسی میخواندم. بعد از انتقال به سلول عمومی با آقای توسلی که اوایل انقلاب در سیمای جمهوری اسلامی ایران قرآن تدریس میکرد و همچنین هاشم صباغیان که اوایل انقلاب وزیر کشور بود و چند نفر دیگر هم سلول شدم.
یک مرتبه هوشنگ ازغندی (معروف به منوچهری) شکنجهگری که همه از نامش وحشت داشتند برای بازدید سلولها آمده بود. هاشم صباغیان به من گفت: به جهت این که من سابقه زندان دارم و به روحیات این افراد واقفم. به محض ورود او به سلول ما همه باید به احترامش بایستیم. من به او گفتم افرادی که به این صورت به مردم ظلم میکنند. دیگر احترام به آنها معنایی ندارد. در نهایت اگر ما به احترام او بلند نشویم آخرش زندان است که الان در زندان هستیم. لذا من توکل به پروردگار کردم و تصمیم گرفتم که به او احترام نگذاشته و به خاطر ورودش بلند نشوم.
وقتی نگهبان در سلول را باز کرد و او وارد سلول ما شد همه به احترام او برخاسته و سلام کردند ولی من همچنان گوشه سلول نشسته بودم. به او بر خورد، با اشاره مرا خواست و گفت بیا برو بیرون.
موقع رفتن هاشم صباغیان به من گفت: کارت تمام است.
وقتی بیرون آمدم مشخصات مرا پرسید. خودم را معرفی کردم. علت دستگیری را از من سؤال کرد و گفتم: قرآن و نهجالبلاغه برای مردم تفسیر کردهام. مقداری اخمهایش را در هم کشید و پرسید: ملاقاتی داشتهای؟ گفتم: نه . گفت : میخواهی ملاقات داشته باشی؟ گفتم: نه بعد از این گفتوگوی کوتاه با کمال تعجب مرا مجددا به سلول برگردانید.