به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس؛ تیرماه، یادآور یکی از تلخترین جنایتهای ایالات متحده آمریکا علیه ملت ایران است؛ جنایتی که داغ آن هنوز بر دلهای همه مردم ایران تازه مانده و حتی اشارهای کوتاه و گذرا به آن در یک سریال تلویزیونی هم آه از نهاد همه بلند میکند و چشمانشان را نیز به اشک تزئین میکند. تهاجم ناو آمریکایی «وینسنس» به ایرباس مسافربری ایران که از بندعباس به سمت کشور امارات متحده عربی در حال پرواز بود، جمعی از مردم بیگناه کشورمان را به شهادت رساند و 12 تیرماه 1367 (۳ ژوئیه ۱۹۸۸ میلادی) را به روزی که تا ابد برای ایرانیان بوی خون میدهد، تبدیل کرد. پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران با شلیک موشک هدایت شونده از ناو یواساس وینسنس متعلق به نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا بر فراز خلیج فارس سرنگون شد و تمامی ۲۹۰ سرنشین آن که ۶۶ نفر از آنها کودک بودند، جان باختند.
در طرف مقابل، کاخ سفید بلافاصله شلیک موشک از سوی ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران را یک اقدام دفاعی نامید و از کاپیتان این ناو، تقدیر کرد و به او مدال شجاعت داد. در طی تمام این سالهایی که از جنایت بزرگ آمریکا در خلیج فارس میگذرد، واشنگتن هیچگاه حاضر به عذرخواهی از ملت ایران و اذعان به این جنایت بزرگ نشد؛ جنایتی که حتی رسانههای غربی هم از پیگیری آن منع شدند.
در همین راستا و به مناسبت بیست و ششمین سالگرد سرنگون کردن ایرباس ایران توسط ناو وینسنس، به سراغ دکتر محمد مرندی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران و رئیس دانشکده مطالعات جهان این دانشگاه رفتیم تا درباره ابعاد حقوقی و رسانهای این مساله به گفتگو بنشینیم. دکتر مرندی که سابقه زندگی و تحصیل در ایالات متحده را دارد، اشاراتی جالب به دعاوی آمریکاییها درباره تصادفی بودن این جنایت بزرگ دارد و معتقد است که عدم وجود یک ازادی واقعی در جامعه رسانهای غرب سبب شده تا هنوز پرداختن به این ماجرا و شفافسازی درباره آن توسط رسانههای آمریکا، یک خط قرمز محسوب شود.
او همچنین پاسخهای جالبی به شبهات مطرح شده از سوی آمریکاییها درباره این حادثه داده است و با ادله علمی و تاریخی، این ادعاها را خندهدار و بدون پایه علمی و منطقی عنوان کرده است:
جناب دکتر مرندی؛ از کجا میتوان فهمید که آمریکاییها در این زمینه دروغ میگویند و واقعا این ماجرا یک تصادف و اشتباه سهوی نبوده است؟
یکی از موارد جدی و جالب در این زمینه که میتواند دستمایه بسیاری از تحلیلها و مقالات علمی و پژوهشی قرار بگیرد، توجه به وضعیت تهاجم رژیم بعث عراق به هواپیماهای مسافربری جمهوری اسلامی ایران در طول هشت سال دفاع مقدس است. عراق در طول تمام مدت هشت ساله جنگ، هیچگاه به شکل «غیرعمد» هواپیمای مسافربری ما را سرنگون نکرد ولی آمریکاییها با وجود تمامی امکانات و تکنولوژیهای برتر ارتباطاتی و جنگی که در اختیار داشتند، مدعی تهاجم غیرعمد به هواپیمای مسافربری ایران که بر طبق تمامی اصول جهانی و در یک مسیر بینالملل پرواز میکرد، شدند.
جالب اینجاست که واشنگتن نه تنها هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی ایران را طی یک تهاجم رسمی نظامی، سرنگون کرد و جان حدود 300 نفر از مسافران بیگناه و شهروندان عادی را گرفت، بلکه در شورای امنیت سازمان ملل متحد هم اقدام به ارائه اطلاعات دروغ در این زمینه کرد.
در همان زمان، رسانههای پرتعداد ایالات متحده که همه آنها به طور کامل تحت نظارت و بررسی دولت این کشور قرار دارند، نه تنها اقدامی در راستای افشای این اطلاعات دروغین نکردند، بلکه با پیگیری سیاست سکوت در این زمینه، تلاش کردند تا حادثه سرنگون کردن ایرباس ایرانی به فراموشی سپرده شود.
پس اصلا نمیتوان هدفگیری ناو آمریکایی و اصابت موشک به هواپیمای مسافربری ایران را به هیچ عنوان به خطای انسانی ربط داد؟
این شبهه بیشتر از اینکه جایگاه علمی داشته باشد، یک مطلب بامزه است که میتواند به عنوان جوک قرن معرفی شود! ناو فوق پیشرفته وینسنس با توجه به دستگاههای ردیاب و تشخیصی که در اختیار دارد، چطور میتواند سیگنالها و دریافتهای غلطی از وزن، نوع پرواز و اوجگیری هواپیما داشته باشد و با اعلام شلیک ناخدا راجرز، دستور قتل 290 مسافر بیگناه را بدهد؟ این مساله اساسا غیرقابل پذیرش است.
این واقعه صبح بوده و هوا صاف بوده و روز بوده، ناو هم ناوی بوده که تمام اتوماتیک و خودکار بوده است. در توصیف ناو میگویند که فرمانده این ناو فقط کافی است که دستور آتش بدهد، تمام سیستمهای نظامی این ناو، موشکها و توپها حتی کالیبرهای که پاشنه این ناو هستند خودکار شلیک میکنند. ما از یک سیستم اتوپایلوت حرف میزنیم. سیستمی که فرمانده باید دستور آتش بدهد، اما دستور آتش این فرمانده به چه صورت اتفاق میافتد. این است که ناو هدف را شناسایی کند و 200 هدف در آن واحد قفل میکند بر روی هدف و فرمانده دستور شلیک میدهد.
بعد، این مکانیزمی که در گزارش سنای امریکا آمده این است که این ناو پالس میفرستد به هواپیماها و اهداف مختلف. اهداف از طریق دستگاه آیافاف پالس آن را جواب میدهد که آیا نظامی هستم یا غیرنظامی. ناو وینسنس ثبت کرده که هواپیمایی که از سمت بندرعباس میآید غیرنظامی است. علیرغم این دستور شلیک داده شده. اگر یک عمل عمدی میخواهیم بگویم غیر از این مانیفست چه حالتی پیدا میکند. عمدیترین کار همین است که ناو شناسایی کرده، تأیید هم کرده که کد، کد غیرنظامی یعنی «کد سه» است؛ با این حال دستور شلیک داده شده و بعد از مراجعت ترفیع میگیرد.
رویکرد کاخ سفید بعد از اینکه دروغ بودن اطلاعات و اسناد ارائه شده به شورای امنیت سازمان ملل فاش شد، چه بود؟
رسانههای غربی که برای مدت طولانی، سکوت کردند و همه تلاش آنها برای این بود که این پرونده مختومه شود و به فراموشی سپرده شود اما حتی بعد از اینکه غلط و دروغین بودن این اطلاعات از سوی نهادها و سازمانهای مردم نهاد بینالمللی مشخص شد، واشنگتن هرگز حاضر به عذرخواهی از ملت ایران نشد و آمریکاییها هیچوقت به جنایت بزرگ خود علیه مسافرین بیگناه ایرانی اذعان نکردند.
ادله حقوقی آمریکا برای اثبات اینکه این جنایت، یک حادثه تصادفی بوده، چیست؟
اصلا این مساله، یک مساله حقوقی نیست. چطور میشود که در طول هشت سال جنگ بین ایران و عراق، رژیم بعث که هر چه امکانات و تجهیزات نظامی دارد، از غرب و شرق تهیه کرده، یکبار هم مدعی حمله غیرعمد به هواپیماهای مسافربری و غیرنظامی ایران نمیشود اما ایالات متحده با آن حجم عظیم از تجهیزات پیشرفته مخابراتی و جنگی که در اوج جنگ سرد در اختیار دارد، مدعی میشود که ناو پیشرفته این کشور نتوانسته تفاوت میان یک هواپیمای کوچک نظامی با یک هواپیمای غول پیکر مسافربری را متوجه شود؟
عراق و شخص صدام حسین که اصلا از امکانات راداری در سطح ارتش آمریکا برخوردار نبودند، دوبار یک هواپیمای مسافربری ایرانی را مورد حمله قرار دادند اما هیچوقت مدعی نشدند که این اقدامات را به صورت غیرعمد و بدون هرگونه طراحی قبلی انجام دادهاند. این اتفاق یکبار در تهاجم به هواپیمای نخست وزیر که برای میانجیگری آمده بود؛ یکبار هم در تهاجم به هواپیمای مسافربری که نماینده امام خمینی(ره) یعنی آقای محلاتی در آن حضور داشت. در هر دو مورد هم بغداد صراحتا اعلام کرد که به عمد این تهاجم را به یک هواپیمای مسافربری انجام داده است.
به همین دلیل است که هیچ عقل سلیمی، ادعای آمریکاییها مبنی بر غیرعمدی بودن این جنایت بزرگ علیه ملت ایران را باور نمیکند؛ چرا که این مساله از اساس، غیرقابل پذیرش و غیرواقعی است؛ به خصوص که دولتمردان آمریکایی تا این لحظه از ملت ایران عذرخواهی نکردهاند و همچنان بر طبل حمایت خود از این اقدام وحشیانه که توسط کاپیتان ناو وینسنس صورت گرفت، میکوبند.
پذیرش اطلاعات غلطی که در این زمینه از سوی دولت آمریکا ارائه شد، از سوی رسانههای عمومی و نشریات این کشور، دلیل دیگری بر عدم تمایل کاخ سفید برای شفافسازی درباره واقعیت این ماجراست؛ چرا که اطلاعات صحیح این پرونده براحتی در دسترس همگان بود و میتوانست از راههای بسیار ساده در اختیار رسانههای این کشور و همچنین افکار عمومی قرار بگیرد. موارد ضبط شده در رادارها، مکالمات میان کاپیتان ناو آمریکایی و خلبان هواپیمای مسافربری ایران و بسیاری دیگر از اسناد غیرقابل انکار و خدشهناپذیر در اختیار کاخ سفید بود که میتوانست با انتشار آنها، حقیقت ماجرا را مشخص کند و در اختیار رسانهها بگذارد اما رسانههای غربی به دلیل عدم آزادی در انتشار مطالب انتقادی مهم و استراتژیک از کاخ سفید، از پیگیری آنها خودداری کردند.
همین اطلاعات غلط و دروغگویی آمریکا در شورای امنیت بود که باعث عدم محکومیت واشنگتن در مجامع جهانی شد؟
طبیعی است که سازمان ملل و سایر نهادهای به اصطلاح بینالمللی، منافع ملی آمریکا را تامین کنند؛ نه آن چیزی که حقیقت است. جمهوری اسلامی ایران پس از آن واقعه دلخراش که یک تروریسم آشکار در عرصه جهانی بود، به مجامع بینالمللی از جمله سازمان ملل متحد شکایت کرد و خواهان ورود شورای امنیت شد اما بیانیه کم اثر شورای امنیت هرگز خواستههای ایران را پوشش نداد.ایران در ادامه به «ایکائو»، سازمان بینالمللی هوانوردی و نیز دادگاه بینالمللی لاهه شکایت کرد اما حکمی که این دادگاه درباره جنایت تاریخی ایالات متحده آمریکا صادر کرد، تنها معطوف به جنبه اقتصادی فاجعه بود. در پی حکم دادگاه لاهه، کاخ سفید بدون اینکه مسئولیت این جنایت را قبول و رسما عذرخواهی کند، تنها به دادن 95 میلیون دلار غرامت بسنده کرد.
جناب دکتر؛ پس با وجود این سیستم طرحریزی و هدایت افکار عمومی پیچیده که توسط کاخ سفید صورت گرفت، چرا ماجرای تهاجم به ایرباس ایران پس از گذشت حدود بیست و اندی سال، هنوز مورد توجه افکار عمومی است و هر سال اسناد جدیدی درباره آن منتشر میشود؟
آمریکاییها نه تنها در مورد ایران، در مورد خیلی از کشورهای دیگر اشتباهات محاسباتی دارند. دلیل عمدهاش هم این است که آنها یکسری متخصص در کشور خودشان دارند که به صورت ویژهای بر روی موضوع ایران و مسائل آن متمرکز شدهاند. این به اصطلاح ایرانشناسان چند دستهاند. یک دسته از ایرانیهای مقیم آمریکا هستند. دستهای دیگر از کسانی که پدر یا مادرشان ایرانی بودهاند؛ اسماً ایرانیاند، ولی فارسی بلد نیستند! گروه دیگری هم هستند که اصالتاً آمریکاییاند؛ کسانی که هیچوقت به ایران سفر نکردهاند، اما خودشان را متخصص در موضوع ایران میدانند. اینها مشورتهای زیادی به اتاق فکرهای آمریکایی میدهند و در رسانهها حضور فعال دارند و البته تأثیرگذار هستند. چون این ایرانشناسان در اغلب موارد، ایران را آنطور که میخواهند تفسیر میکنند، نه آنچنان که هست، بنابراین محاسبات حکومت آمریکا و حکومتهای غربی معمولاً محاسبات غلطی است و با واقعیتهای ایران فاصله دارد.
بسیاری از کشورها و مردم نسبت به گذشته آگاهتر شدهاند و قدرتهای جدید در عین حال در حال ظهور هستند و این به معنای شکست انحصار غرب است. دیگر تجارت صرفاً با دلار یا پولهای رایج غربی انجام نمیشود. تا چند سال پیش هفت قدرت اصلی جهان، غربی بودند؛ اما الان پیشبینی میشود که ظرف تقریباً ۲۰سال آینده، قدرتهای برتر جهان غالباً غیر غربی باشند؛ مانند هند، چین، مکزیک، برزیل و روسیه. اینها پیشبینیهای مراکز غربی است.
اما کشور ایران امروز از ایران ۳۰- ۴۰سال پیش بسیار قدرتمندتر است. ایران ۳۰سال پیش با تمام ثروتی که داشت یک تفنگ هم خودش درست نمیکرد اما امروز ماهواره میسازد. اعتماد به نفس مردم و دولت ایران امروز بسیار بیشتر از گذشته است و قدرت فرهنگی در کشوری مثل ایران که یک هویت دینی تقویت شده دارد با دورهای که در استعمار فکری غرب قرار داشت، تفاوت زیادی دارد.
امروز هم آنها چیزی را که میخواستند در برابر ایران به دست بیاورند، محقق نشد. منطقه شاهد بیثباتی رو به افزایش است و امور از کنترل آنها خارج میشود. مصر بیثبات است و عربستان آیندهاش نامشخص و از طرف دیگر کشورهایی مثل چین، به سرعت در حال رشد هستند و صنایع غربی را یکی پس از دیگری تحت فشار قرار میدهند.